آيتالله خامنهاي، آن ولي فقيه در نماز جمعة 19 ژوئن يكبار ديگر آشكارا نشان داد كه اين عقل و منطق و مصالح و منافع ملت نيست كه او را راهنمائي ميكند، او با گفتارهاي خشن ماهيت ددمنشانه و ضدانساني خود را چنان بيپروا بروز داد كه از اين خبر تمام مردم جهان به حيرت افتادند و ترس و بيم كشتار وحشيانة زنان و مردان آزاديخواه ايران بر وجدان روشنفكران چنان سنگيني كرد كه هنوز ساعتي از گفتار او نگذشته بود كه عكسالعمل شديد آنان از طريق رسانهها به گوش جهانيان رسيد.
با آنچه كه در ايران ميگذرد سئوال عمده اينست كه عاقبت اين خيزش بزرگ مردمي به كجا و به چه چيزي خواهد انجاميد؟ مردم تا كي به خيابانها خواهند ريخت و با حضور در مبارزه هزينه خواهند داد؟ هيچ طوفاني عمر طولاني ندارد. اما هر طوفاني اثراتي از خود بجا ميگذارد. جوامع هم مانند طبيعت هر از چندي نياز به طوفان و غرش و شدت عمل در مقابل قدرتهاي حاكم را دارند تا تغييرات اساسي را باعث شوند.
اما اگر از اين حركت دستآوردهاي اجتماعي و سياسي بوجود نيايد و اين دستآوردها صيانت نگردند طبيعتاً نتيجه كارنامه منفي و زيانبار خواهد بود. آيا اين خيزش عظيم اجتماعي تحولاتي را در جامعه باعث خواهد شد؟ يا نه همچون نمونههاي گذشتهاش باز ما را به عقبتر خواهد راند؟ چرا چنين احتمالي پيشبيني ميشود در حاليكه از چنين پيشبيني بايد هراس داشت و اميدوار بود كه اينبار همانند زمان خاتمي، سالهاي بعد از انقلاب 1357، همانند سي تير 1331 و انقلاب مشروطيت نشده و سرداران آزادي در پنجه خون آشامان و دژخيماني چون عينالدوله، قوامالسلطنه، خميني، لاجوردي، احمدينژاد و خامنهاي هلاك نگردند.
آيا اين ويژگي جامعه ماست يا در غالب جوامع اينچنين ميشود؟ اگر به آفريقاي جنوبي ماندلا، به لهستان لخوالزا، به شيلي آلينده، به هند گانديها توجه كرده و آنها را با ايران خودمان مقايسه كنيم بايد به سئوالاتي پاسخ دهيم:
ـ آيا نبود آزادي و عدم رعايت حقوق شهروندي ما را به اين روزگار كشانيده است؟
ـ آيا رهبران سياسي ما بيلياقت بودهاند و نامردمي كردهاند؟
ـ آيا ما مردمي هستيم كه حافظه تاريخياش كوتاه است؟
طبيعتاً براي هر كدام از اين سئولات پاسخهائي ميتوان يافت اما هيچكدام قانعكننده نيست.
بلاشك تنها نويسنده اين سطور نيست كه در برابر اين سئوالات سر در گم است، بسياري ديگر كه به آينده ميهنمان ميانديشند در حيرتاند و چه بسا كه شما خواننده گرامي اين سطور نيز بارها از خود اين سئوالات را كرده باشيد. اما امروز با آنچه كه بر مردم ما ميگذرد اين سئوالات پررنگتر ميشوند. مخالف رأي دادن در نظام جمهوري اسلامي و عدم شركت در اين انتخابات به دليل اينكه شرايط لازم براي انتخابات آزاد و عادلانه برقرار نيست و به جهت اينكه نامزد نمايندگي رياست جمهوري واجد شرائط در ميان اين افراد وجود ندارد و از همه مهمتر به دليل مخالفت با اصل استصوابي وظيفه هر آزاديخواه و روشنفكر است.
اما چون زمان موضعگيري بر سر رأي دادن يا ندادن در انتخابات رسيد ديديم كه عدهاي با آن موافقت كردند كه بايد حق انتخاب آنان را محترم شمرد. اينان چنان استدلال نمودند كه بين بدتر و بدترين بايد بدتر را انتخاب كرد غافل از اين اصل كه چنين فرضيهاي ميتواند در شرائطي قابل دفاع باشد كه حداقل دموكراسي و رعايت آزادي شهروندي وجود داشته باشد. چرا كه اين به درستي در دموكراسيهاست كه همواره شهروندان بين بد و بدتر را انتخاب ميكنند و به ندرت به ايدهال و برنامه اجتماعي خود رأي ميدهند. اينها آيا از خود سئوال كردهاند كه اين رژيم كه در فساد و نامردمي و عقبماندگي و عدم لياقت اداره جامعه غرق است آيا بوئي از دموكراسي برده است؟
تمام كساني كه مردم را به رأي دادن تشويق كردند و آنها را پاي صندوقهاي رأي بردند از روشنفكر گرفته تا افراد و سازمانهاي سياسي از آخوند گرفته تا مراجع تقليد موظفاند به شدت نسبت به اين تقلب بزرگ و نسبت به اين استصواب در انتخابات استصوابي يعني صلاح و مصلحت دو ظرفيتي بايستند و تا ابطال كامل انتخابات (نه دوباره خواندن آراء چرا كه احتمال كنترل آن بسيار ناچيز است) و برگزاري يك انتخابات سالم و عادلانه با مشاركت كانديداهاي آزاد مبارزه كنند. در اين انتخابات برخلاف انتخابات گذشته بايد مردم بتوانند بدرستي نامزدهاي خود را معرفي نمايند و در اين انتخابات بايد كه مردم از شرائط لازم براي انتخابات آزاد برخوردار شوند. همميهنان عزيز، امروز بايد بطور همبسته و متحد و بيمحابا و با قاطعيت كامل در برابر اين حاكميت خردگريز كه با كينهتوزي نسبت به مردم ايران دشمني ميكند، ايستادگي و پايداري كرد و با استفاده از تمام امكانات مشروع او را به عقبنشيني وادار نمود.
هر كس مدعي شود اين رژيم در ساختار كنونياش نياز به انتخابات رياست جمهوري و رئيس جمهور و حتي جمهوريت، نياز به انتخابات مجلس و نهاد پارلمان، نياز به قاضي مستقل و قوه قضائيه دارد كه مظاهر دموكراسي هستند در اشتباه محض است همه چيز اين رژيم به دو قوه وابسته است و در اين دو قدرت خلاصه ميشود يكي قدرت مذهبي كه بوسيله آن حق آزادي مردم تصاحب شده است و زير لواي دين و مذهب مردم را فريب ميدهد و دوم مافياي ثروت كه منابع و ذخاير كشور را به تاراج داده و حسابهاي خود را در بانكها افزايش ميدهند.
اين تركيب حاكميتي را در ايران بوجود آورده است كه به شايستگي بايد آنرا تئومافيوكراسي ناميد كه همانند اختاپوسي بر تار و پود ملت و به ساختار مملكت تنيده است و از خون و ثروت مردم، خود را تغذيه ميكند.
ديديم كه تئومافيوكراسي حاكم بر ايران با تقلبي بزرگ و مخبط نه تنها به راحتي فرد مورد نظر خود را به مردم تحميل ميكند بلكه رهبر اين حاكميت اعتراض مردم و جوانان را بيارزش دانسته و آنها را تهديد به كشتار بيشتر ميكند.
امروز چه آنهائيكه موافق رأي دادن بودهاند و چه آنهائي كه مخالف آن، همه بايد در يك جبهه مشترك و با وجدان همبستگي خود در مقابل تئومافيوكراسي حاكم بر ايران قد راست كنند و بدان نه بگويند و خواستار لغو كامل اين انتخابات استصوابي شده و براي آزادي انتخابات در ايران با نظارت سازمانهاي بينالمللي مبارزه كنند.
فرهنگ قاسمي
19 ژوئن 2009
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد