ژَن دووال ( طرحی از بودلر)
مرگ و بیماری نهند خاکستری از پی بجا
زآن لهیب آتش سرکش که بُد درما بپا.
زآن دو چشمانِ فراخ و پُر زمهر و آرزو،
زآن دهانی که درونش داد قلبم را فرو،
زآن ضُماد بوسه ها بر هردُمل، هر زخم کور
زآن تمناهای دل، چابک تر از اشعاع نور...
باقی چه ماند ست؟ فاجعه ست ! بیدادو داد
غیرِ نقشی بی رمق بر کاغذ از او با مِداد
محتضر، در گوشه عُزلت چو من در انتظار...
ای زمان، ای پیرمرد هفهفو، بال ات زِخار
ای سیه رو، قاتلِ هر زندگانی، هر هُنر
ای که سائی روز و شب بر پیکرِما بال و پر
هرگز از کنه ضمیرم تو ندانی زد کنار
یاد آنکو بُد مرا هم لذت و هم افتخار.
شارل بودلر
Charles Baudelaire
برگردان از مانی
* این شعراز مجموعه دوم " گلهای شر" منتشره در سال 1861 و در رابطه با ژِن دووال معشوقه دورگه بودلر است که در زمان انتشار آن زنی تنها، مریض و مطرود بود. هر چند از زنده بودن او تا سال 1870، یعنی سالِ شکست ناپلئون سوم از بیسمارک، گزارش هائی در دست است (یاد آوری میشود که مرگ بودلر در سال 1867 اتقاق افتاد) ولی بعد از این تاریخ دیگرهیچ اثری از او باقی نیست و حتی محلِ دفن او نیز نا شناخته مانده است.