ناقدان پیشین ادبیات فارسی همواره تتابع اضافات را عیب و آسیبی برای شعر و سخن فصیح دانستهاند. همین نگاه اکنون نیز در بسیاری از کتابهای آموزشی انعکاس مییابد. از نسل گذشتهی استادانِ زبان فارسی عبدالعظیم خان قریب و جلال همایی بیش از دیگران بر آسیبرساندن تتابع اضافات به فصاحت زبان پای میفشردند. چنانکه همین نکته توسط آنها به کتابهای درسی بدیع راه یافت و هماکنون نیز گروهی بدون پژوهش میدانی و کاربردی همچنان بر درستی آن در تمامی موارد اصرار میورزند.
تتابع اضافات را در شعر و نوشته (نثر) توأمان به کار میگیرند تا مجموعهای از ترکیبهای وصفی و یا اضافی را در متن آن بگنجانند. مانند: سخنِ دلکشِ نابِ سعدیِ شاعر. تمامی این واژهها به واسطهی کسرهای که امروزه حرف نشانه نام میگیرد به مضاف یا موصوف پیش از خود اضافه شدهاند. در همین راستا گفتنی است که گاهی صفت نیز در جمله از جایگاه موصوف و یا اسم (مضاف) ایفای نقش میکند. همچنان که در عبارت پیشین چهار حرف نشانه آوردهاند تا با همین نشانهها چهار صفت و یا مضافالیه در دیدرس خواننده قرار گیرد.
چنین رویکردی را هرچند در علم بدیع مُخلّ فصاحت میخوانند، ولی امروزه از آن میتوان کارکرد متفاوتی انتظار داشت. نمونههایی از تتابع اضافات را در پردهخوانی، شاهنامهخوانی، نقالی و تعزیه به منظور ایجاد آهنگ و موسیقیِ مناسب به کار میبرند. تا آنجا که روحانیانِ منبری نیز ضمن روضهخوانی، هرگز از کاربری تتابع اضافات غافل نمیمانند. یعنی در توضیح موضوع و مسألهای، گروهی از واژههای همسان و مترادف را ردیف میکنند که به طبع ضربآهنگ پرطمطراق آن میتواند بیش از هرچیز بر ذهن مخاطب تأثیر بگذارد. زیرا موسیقی کلام و گفتار، به همراهی پانتومیم و حرکتِ بدنِ روضهخوانِ مجری و بازیگر به یاری واژهها میشتابند تا هر چه بیشتر و بهتر مضمون و محتوای آنها را بر ذهن مخاطب خود بنشانند.
روحانیان در رویکردی نمایشی و تئاتری امروزه از همین شیوه و شگرد جهت تهییج آنانی که پای منبرشان نشستهاند، سود میجویند. زیرا تتابع اضافات با حرکت دست، چشم، ابرو و سر و گردن روحانیِ روضهخوان چنان به هم میآمیزد که شنوندهی سادهدل را به آسانی به هیجان میآورد. برای نمونه کاربری "شمرِ کوردلِ لامذهبِ لاابالی" یا "بازاریِ کمفروشِ خدانشناسِ جهنمی"، چهره و سیمای روشنتری از شمر و یا بازاری در دیدرس مردم عادی قرار میدهد.
در کتابهای درسی همواره برای انعکاس نمونهای از تتابع اضافات سراغ سعدی میروند تا مصرع "خوابِ نوشینِ بامدادِ رحیل" او مبنایی برای شناسایی تتابع اضافات قرار گیرد. انگار در تمامی آثار شاعران پیشین تنها به همین یک مصرع دست یافتهاند که آن هم لابد نادانسته از دست سعدی در میرود. هرچند نمونههای فراوانی همانند آن را در دیوان اکثر شاعران کلاسیک ایران میتوان برشمرد، ولی تا کنون کسی به خود جسارت این کار را نداده است که آنها را بازگو کند.
از شاعران پیشین ایران حافظ نمونههای کارساز و مثبتی برای تتابع اضافات به دست میدهد که این نمونهها میتوانند به سهم خود دیدگاه رسمی و سنتیِ هر خوانندهای را در خصوص کاربرد تتابع اضافات به چالش بگیرد. او در بیتی میسراید:
بادهی گلرنگِ تلخِ تیزِ خوشخوارِ سبک / نُقلش از لعل نگار و نَقلش از یاقوت خام
در مصرع نخست بیت بالا، تتابع اضافات تمامی واژهها را بیکم و کاست در مینوردد. چنانکه مشکل بتوان جایی از ادبیات پیشین فارسی به نمونهی پرشماری همانند آن دست یافت. حافظ در عبارت یادشده از تتابع اضافات به نیکی بهره میگیرد تا بادهی مورد نظر خود را هرچه بهتر به مخاطب بشناساند. تا جایی که از آهنگ و موسیقی آن نیز در راستای اهداف خویش سود میجوید. این موسیقی درونی و میانی شعر به طبع از وزن و آهنگ طبیعی آن نیز فراتر میرود و هنر خلاقیت شاعر را بیشتر در دیدرس خواننده میگذارد. ضمن آنکه حافظ با توضیحهای یادشده چنان شناسههای درست و دقیقی از باده به دست میدهد که هیچکس نخواهد توانست تعبیر و توجیه دیگری از آن به عمل آورد.
او در بیتی دیگر نیز، همین هدف را در شناسایی باده دنبال میکند. اما باز از تتابع اضافات یاری میجوید:
دختری شبگردِ تندِ تلخِ گلرنگ است و مست / گر بیابیدش به سوی خانهی حافظ برید
در عبارت یادشده حافظ از واژهی دختر به عنوان استعارهای برای شراب و باده بهره میگیرد تا بر پوشیدگی و بکر و ناب بودن دختر و شراب توأمان اصرار ورزد. جالب آنکه حافظ در این بیت واژههایی از بیت پیشین را نیز میآورد. انگار او همواره و همیشه به نوع و گونهای واحد و همسان از شراب و باده پای میفشارد.
او بنا به ضرورتهای شعری در بیتی دیگری نیز همچنان به آوردن نمونهای مناسب از تتابع اضافات اصرار دارد:
فغان کاین لولیانِ شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب / چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
در مصرع نخست این بیت تنها تتابع اضافات نیست که با موسیقی درونی خویش بر آهنگ و موزونی عبارت میافزاید بلکه واژههای شوخ، شیرینکار و شهرآشوب نیز به اعتبار حرف خوشآهنگ "ش" فارسی آهنگ دلنشین و گوشنوازی برای خواننده به نمایش میگذارند. با این رویکرد او موقعی که از لولی سخن میگوید به این باور دست مییابد که خوانندهاش به نیکی نخواهد توانست لولی مورد نظرش را بشناسد. در نتیجه از شناسههای شوخِ شرینکارِ شهرآشوب یاری میستاند تا تصویری درست و دقیق از لولی، پیش روی مخاطب قرار گیرد.
در شعر معاصر فارسی انگار تتابع اضافات بیش از هر زمان و دورهای به کار شاعر میآید. چون شاعر بنا به تعهد خویش نسبت به آنچه که در ذهن می پروراند، همواره به مخاطب و خوانندهای میاندیشد که این مخاطب عادی به نیکی و روشنی پیام و سخن او را دریابد. در همین راستا او ضمن وسواسی ادبی نیازی را تعقیب و دنبال میکند که شنونده و تودههای مردم عادی بتوانند هرچه روشنتر به پیامهای شعری او راه یابند. پیداست که تتابع اضافات نیز میتواند به همین منظور در روشنگری و توضیح هرچه بهتر واژهها به یاری شاعر بشتابد. ضمن آنکه تکرار و پیوند واژهها با حرف نشانه نیز خواهد توانست آهنگ دلنشین و تأثیرگذاری را در ذهن مردم به اجرا بگذارد. انگار حرف نشانه را به عنوان کوبهای از آلت موسیقی به کار میگیرند که پایان هر واژهای را ضمن پیوند با واژهی پس از خود اعلام نماید. به حتم در همین خصوص ارایهی نمونههایی از احمد شاملو در شعر بلند "تا شکوفهی سرخ یک پیراهن" خواندنی خواهد بود:
الف- چنینام من - زندانیی دیوارهای خوشآهنگِ الفاظِ بیزبان -
ب- شما، که در تلاشِ شکستنِ دیوارهای اکنونِ خویشاید
ج- دوست داشتنِ شتابِ بشکههای خالیی تُندر
د- دوست داشتنِ بوی شورِ آسمانِ بندر
شاملو در همین راستا در شعر "بر سنگفرش راه" از ترکیب استعاری "جغدِ سکوتِ لانهی تاریکِ دردِ خویش" که استعارهای برای نقش شاعر قرار میگیرد، استفاده به عمل میآورد. ضمن آنکه شاعر با نقشآفرینی خویش به عنوان جغد سکوت به واقع به نقشی ناخواسته از تودههای منزوی و ساکت مردم اصرار میوزد. چنانکه فانوس بهدست، به خیابانهای شهر میشتابد تا شاید مردم در پناه نور فانوس او، آنچه را که بر سنگفرش خیابان میگذرد به عیان ببینند.
او همچنین در شعر "ترانهی بزرگترین آرزو" از "گرمجایِ بیخیالیی سینهی مادر" سراغ میگیرد تا خوانندهی او به مفهوم جدیدی از کارکرد زندان در فردایی آرمانی دست یابد. او برای ارایهی چنین تصویری روشن از دنیایی که روزی از راه خواهد رسید، به درستی از تتابع اضافات یاری میجوید. به طبع سودجویی از تتابع اضافات به آفرینش و خلاقیت شعر شاملو نیز کمک میکرد و زیباییهای شعر او در پناه آن دوچندان فزونی میگرفت.
جدای از این، شاملو در شعر "هجرانی" هم گونهای متفاوت و ماندنی از تتابع اضافات ارایه میدهد. چون او در توصیف جهان عصر و دورهاش میسراید: جهان را بنگر / سراسر / که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود، از خویش بیگانه است.
البته او با آوردن "رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود" تنها جهان را به زشتی و پلشتی توصیف نمیکند بلکه حرف گوشخراش و نازیبای "خ" نیز بهانه قرار میگیرد تا این زشتی را بیشتر در ذهن مخاطب شعر به نمایش بگذارد. به واقع آهنگ گوشخراش "خ" تصویر و تابلوی دقیقتری از جهان مورد نظر شاعر به دست میدهد. جهانی که ضمن بیگانگی از خویشتنِ خویش، رختِ رخوت بر تن دارد و همچنان خوابهای خراب در سر میپروراند.
فروغ نیز در پارهای از اشعار خویش در پناه تتابع اضافات پیامهای شاعرانهاش را با مردم در میان میگذارد. نمونههایی از شعر بلند "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" میتواند در همین خصوص کارساز باشد:
الف- زبان گنجشکان / زبانِ زندگیِ جملههای جاریِ جشنِ طبیعت است
ب- چراکه ابرهای تیره همیشه / پیغمبرانِ آیههای تازهی تطهیر اند
ج- فوارههای سبزِ ساقههای سبکبار / شکوفه خواهد داد ای یار، ای یگانهترین یار
توضیح اینکه حرف نشانه در تتابع اضافات، جدای از ( ِ ) با آوردن (ی) نیز در پایان هر موصوف و یا مضاف آشکار میشود.
با این همه تتابع اضافات بیش از همه به کار اخوان میآید. چون او اغلب از کارکرد آن در راستای خلق تصویر و نمایشی حماسی در شعر سود میجوید. انگار انسان با شاهنامهخوان و نقالی سر و کار دارد که همهی مخاطبانش را در میدانی گرد آورَد تا برایشان قصههای پرغصهی کهن و قدیمی را از نایش فریاد برآورد. پاهایی که به جلو و عقب خیز برمیدارند، دستانی که بر هم کوبیده میشوند، انگشت نشانهای که هر از چندگاهی آسمان، زمین و یا مخاطب را نشانه میرود و پانتومیمهای بیگفتار همه و همه در شعر اخوان به کار گرفته میشوند. ویژگیهایی که همانند آن را در آفرینشهای شعریِ هیچیک از شاعران معاصر نمیتوان سراغ گرفت. او در شعر "مرد و مَرکب" میسراید:
"های! / شیربچه مهترِ پولادچنگِ آهنینناخن! رخش را زین کن."
انگار شاعر در صحنهی نمایش ایستاده باشد تا نقش خود را درست و دقیق به اجرا گذارد. بدون تردید "های" شاعر به رویکرد نمایشی و تئاتری متن، بیشتر یاری میرساند و تتابع اضافات پس از های نیز در جهت اجرای نقشی حماسی تسهیلگری به عمل میآورد.
اما نمونهای از تتابع اضافات در "غزل (4" اخوان:
امشب به یادِ مخملِ زلفِ نجیبِ تو / شب را چو گربهای که بخوابد به دامنم / من ناز میکنم.
مردم عادی همیشه اخوان را با شعر پرآوازهی زمستان میشناسند. او در همین شعر هم آنجا که ضرورت پیدا کند به سراغ تتابع اضافات میرود: مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیرِ پیرهنچرکین! در عبارت یادشده اخوان تنها از ضربآهنگ تتابع اضافات در خصوص برانگیختن هیجانِ درونی خواننده سود نمیجوید بلکه از تکرار موسیقیِ حرف "ر" نیز در واژههای جوانمرد، ترسا، پیر، پیرهن و چرکین به نفع خلق گونهی دیگری از موسیقی و وزن بهره میگیرد.
همچنین در شعر زمستان باز به گونهای دیگر از تتابع اضافات برمیخوریم:
به تابوتِ ستبرِ ظلمتِ نُهتویِ مرگاندود، پنهان است
ناگفته نماند که اخوان نیز همانند نیما، شاملو و دیگر شاعران معاصر همواره شیوههای جدیدی از تتابع اضافات را در شعرهایش میآزماید و به کار میگیرد. در همین آزمونهای جدید، وزن و آهنگ درونی واژهها و عبارتها نیز هرچه بیشتر برای شاعر ارج و قرب مییابد. چنانکه در نمونهای از "پیوندها و باغ" میتوان به همین راهکارِ شعری دست یافت:
ای درختانِ عقیمِ ریشهتان در خاکهای هرزگی مستور / یک جوانهی ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند. / ای گروهی برگِ چرکینتارِ چرکینپود / یادگارِ خشکسالیهای گَردآلود / هیچ بارانی شما را شُست نتواند.
در مصرع اول عبارت شعری بالا با آوردن حرف اضافهی "در" بین دو گروه از تتابع اضافات فاصله میافتد. انگار با این گروه از اضافهها، شاعر در خوانش شعر خویش نفس کم میآورد، اما به واقع همین فاصلهگذاریِ با "در"، به ادامهی خوانش او یاری میرساند. در عین حال آهنگ درونی عبارت "ای گروهی برگِ چرکینتار چرکینپود" ضمن تکرار حرفهای "ر" و "چ"، رقص و تاب واژهها و حروف آنها را در "مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهنچرکین" به ذهن تداعی میکند.
سازه و قالب شعر هرگز نمیتواند مستقل از درونمایه و مضمون آن عمل کند. آنها به تعبیر شاملو، همسران همسانی هستند که در صورت سازش و یگانگی به نیکی در آغوش هم میآرامند. در همین راستا وزن و آهنگ درونی عبارتها نیز بخشی جدانشدنی از سازهی عمومی شعر به شمار میآید. شاعر ضمن سنگین و سبک کردن هر کلمه و واژه با ترکیبی متجانس و همسو از آنها شعری میآفریند. زیرا واژهها اگر از نظر مفهوم و وزن مناسب نباشند نمیتوانند در این پیوند و ترکیب شعری نقش خود را به درستی به انجام برسانند. تتابع اضافات نیز به سهم خود یکی از ارکان اثرگذار در این پیوند شمرده میشود. بدون تردید ابتکار و نوآفرینی شاعر امروزی در گسترههایی از این دست به حتم میتواند در آفرینشهای هنری او نیز نقش و جایگاه خود را به نمایش بگذارد./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد