Nourizadeh.n@gmail.com
مدتها است که بیشتر کشورهای خاورمیانه و نیز شماری از کشورهای قدرتمند غربی، چهرۀ ایران را در (مجامع جهانی) بمثابه عامل اصلی مشکلات و معضلات خاورمیانه و بخشی از جنوب آسیا، ترسیم میکنند. ایران بطور کلی بعنوان بزرگترین پشتیبان تروریسم در جهان و منشاء تمام شرارت ها معرفی شده است. ایالات متحده آمریکا علت تمام شکست ها، ناکامیها و پس روی های خود در منطقه خاورمیانه و افغانستان را از چشم ایران می بیند. برای مثال، اگر نقشه های (راه) آمریکا در عراق به نتیجه نرسیده است، علت آن ایران است. اگر جنگ سوریه طبق نقشه و آنطور که آمریکائیها در نظر داشتند پیش نرفته است، مقصر ایران میباشد. اگر عربستان سعودی در حال حاضر مشغول با خاک یکسان کردن یمن است به دلیل ایفای نقش ایران است و غیره.... آمریکا شکست خود را در افغانستان بدلیل نقش پاکستان و عربستان سعودی که طالبان را ایجاد و تقویت کرده اند نمیداند بلکه ایران را مقصر میداند.
برداشت و استنباط ایران بعنوان مقصر اصلی در ایجاد تمام مشکلات و آشوب هائی که منطقه را فرا گرفته است در واقع نوعی از قدرت و نفوذ ایران را نشان میدهد که فاقد آن است. به سخنی دیگر هر تحلیل و ارزیابی از قدرت و توانمندی ایران مانند قدرت اقتصادی، نظامی و یا حتی به اصطلاح قدرت نرم گویا آنست که این کشور به هیچ وجه قادر نیست که بر رویدادها و تحولات منطقه تاثیر قابل توجهی داشته باشد. به بیان دقیق تر، هر نقشی که ایران در منطقه ایفا کرده در واقع نتیجه اشتباهات غرب بوده است. این اشتباهات نادیده گرفتن واقعیات قومی، مذهبی و سیاسی منطقه از سوی غرب میباشد.
سوریه مثال خوبی در این مورد است، زیرا اگر اسرائیل بپذیرد که بلندیهای جولان را به این کشور پس بدهد، بشار اسد حاضر است رابطه خود را با ایران قطع کند. کما اینکه او بارها بطور تلویحی به این موضوع اشاره کرده است. در عراق که تصور میشود دولت این کشور بوسیله ایران اداره و کنترل میگردد، مقامات رسمی آن هنوز از پذیرش قرار داد 1975 که خط مرزی ایران و عراق را در آبهای اروند رود (شط العرب) تعیین میکند، سربازمیزنند. همچنین عراق در میان دیگر بی حرمتی هایش برای حل مشکل توفانهای شنی که ایران را به حال خفگی درآورده است همکاری نمیکند. در ترکیه، ترکها ایران را شیطان فارس (Persian Satan) لقب داده اند. در افغانستان مقامات این کشور از تائید حقوق آبی ایران طفره میروند که این امر باعث شده است دریاچه مشهور هامون به یک بیابان برهوت تبدیل گردد. ایران هزینه های زیاد صدها هزار افغانی که در این کشور بطور قانونی و غیر قانونی کار میکنند را بعهده گرفته است با این حال رسانه های گروهی افغانستان همواره ایران را مورد حمله قرار میدهند و دولت این کشور بطور رسمی از همکاری با ایران در مورد موضوعات مرزی و فعالیت گروه های متخاصم و مخالف حکومت ایران خودداری میکند.
بنابراین اگر ایران یک کشور قدرتمند در منطقه است چرا هرکس بدون پرداخت هزینه ای میتواند این کشور را سرزنش کند و از آن یک دیو بسازد؟ پاسخ ساده به این پرسش این است که رژیم اسلامی ایران مقصر (culprit) میباشد. اما با توجه به اینکه رفتار ایران در بسیاری از عرصه ها از طرفی قابل پذیرش نیست و از طرف دیگر در ایجاد تحولات کنونی نیز تاثیر گذار میباشد با این وجود پاسخ به این پرسش قانع کننده بنظر نمیرسد.
حتی قبل از انقلاب سال 1979، غرب تمایل داشت که خطاهای ایران را بزرگنمائی کند در حالیکه از خطاهای دیگر کشورهای خاورمیانه چشم پوشی میکرد و یا آنها را کوچک میشمرد. برای مثال، جمال عبدالناصر به یمن حمله کرد اما او هیچگاه به خاطر این اقدام مورد سرزنش قرار نگرفت. اما هنگامیکه شاه به شیخ نشین عمان برای نبرد با شورشیان ظفار نیرو فرستاد متهم شد که میخواهد "امپریالیسم فارس" گسترش دهد. همچنین وقتی شاه در بزرگداشت پادشاهان ایران، جشن های 2500 ساله را راه انداخت او را به جنون عظمت (folie de grandeur) متهم کردند. در حالیکه پول هائی که در این راه هزینه شده بود فقط برای برگزاری مراسم نبود بلکه در راه پروژه های زیزبنائی مانند راه و هتل سازی خرج شد. اما در همان حال (غرب) در مقابل میلیاردها دلاری که امیرهای شیخ نشین در حاشیه خلیج فارس برای تجملات شخصی خود صرف میکردند حتی اشاره ای هم نمیکرد.
انزوای فرهنگی ایران
علیرغم حمله و هجوم یونانیها، عربها و اقوام مختلف ترک و مغول به ایران هیچگاه فرهنگ (غنی و پربار) این کشور مغلوب یونانیها، عربها و یا ترکها نشد. همانطور که عدا بازمن (Ada Bozman) گفته است، اگر "اسلام (در ابتدا) ایران را فتح کرد (سرانجام) این ایران بود که بر اسلام غلبه نمود".
ایران زبان و فرهنگ مجزا و مستقل خود را نگهداشته است و با پذیرفتن مذهب شیعه توانست با پشتکار و زحمت فراوان، جایگاه بی همتا و منحصر بفردی در اسلام بدست آورد. اما با این وجود ایران در این راه متحمل پرداخت هزینه هائی گزافی شد و آن انزوا و تنهائی آن بود. زیرا ایران در میان همسایگان خود هیچ گونه متحد طبیعی و یا خویشاوند قومی ندارد. (حتی) کشور هائی که تا حدودی (از نظر فرهنگ و زبان) به ایران نزدیک میباشند مانند افغانستان و تاجیکستان به واسطه مذهبی متفاوت (سنی) از ایران جدا هستند. اما کشورهائی که از لحاظ مذهبی با ایران یکی هستند مانند عراق و آذربایجان به دلیل قومیت و زبان با ایران ناهمبسته میباشند. بنابراین تنهائی ایران در منطقه به این معنا است که هر کشوری میتواند بدون اینکه با مخالفت دیگر کشورها روبرو شود رفتاری زشت با ایران داشته باشد. همچنین باید اذعان نمود که هیچ نوع اتحاد و یا ائتلافی از کشورهای فارسی (زبان) در منطقه وجود ندارد تا در مواقع ضروری به کمک ایران بشتابند. زیرا ایران یک کشور شیعه است. سازمان همکاری های کشورهای اسلامی نیز در مواقعی که ایران مورد بدرفتاری قرار میگیرد (ضمن اینکه خودشان آتش بیار معرکه هستند) نه کمکی به این کشور میکنند و نه حتی اعتراضی.
در این اثنا ارزش ایران برای بازیگران مهم بین المللی از شرایط یاد شده ریشه گرفته است مبنی بر اینکه ایران در دستیابی اهداف دیگران (بویژه کشورهای قدرتمند)، همواره بصورت کشوری حائل و میانگیر عمل کرده است، آنهم نه به عنوان کشور متحدی که دیگران حداقل نسبت به آن احساس مسئولیت کنند. سر دنیس رایت (Sir Dennis Wright) سفیر انگلستان در تهران در سال 1960 (در خاطرات خود) نوشته است که "ایران هرگز برای انگلستان از آن ارزشی برخوردار نبود که بخواهد آنرا بعنوان مستعمره خود قلمداد کند". از دید سیاستمداران بریتانیا ایران از طرفی میبایست همواره در حال احتضار و ضعف قرار داشته باشد و از طرف دیگر آنها میبایست از افتادن این کشور به دامن روسها جلوگیری کنند. آمریکائی ها هم بناچار در مورد ایران از همین سیاست پیروی کردند. برای مثال، ایالات متحده آمریکا هیچ نوع پیمان امنیتی و (دفاعی) با ایران امضاء نکرده است و حتی در مقایسه با ناصر در مصر که در حال عشوه گری برای روسها بود، (شاه) از کمک های کمتری برخوردار میگردید. آمریکائیها همواره به ایران بعنوان (یک موش) آزمایشگاهی در منطقه حتی بیش از ترکیه و عربستان سعودی مینگریستند. همانطور که در دولت های جان اف کندی و جیمی کارتر با این کشور عمل شد.
بیشتر آشفتگی هائی که از دهه 1970 اتفاق افتاده است نتیجه و پیامد اجرای سیاست اصلاحات سریع آمریکا در دهه 1960 و در پاسخ به بحث های شدید و مناقشه آمیز آنزمان بود. در این میان شاه تصور میکرد که اگر او خود را با تغییرات مورد نظر آمریکا هماهنگ نکند ممکن است حمایت این کشور را را از دست بدهد.
روسیه نیز بطور کلی رفتاری شبیه با آمریکائی ها با ایران داشت، با استثنای زمانیکه استالین تلاش میکرد ایران را در جرگه جمهوری های خلق شوروی در بیاورد.
ایران سرزمینی است که در همان حال که بسیار بزرگ است کوچک هم میباشد. این کشور بسیار بزرگ است برای آسایش و رفاه قدرت های بزرگ و همسایگانش. در همان حال بسیار کوچک است برای جلوگیری از تجاوزات و تهاجمات (دشمنان). ایران مانند چین و یا هندوستان نیست که عظمت آنها مانعی در راه مهاجمان شود.
چالش سیاست جغرافیائی ایران:
معضل سیاست ژئوپلیتیک ایران، این کشو را هم در جبهه غربی و هم شرقی با مانع روبرو کرده است. به سخنی دیگر هر ایرانی که سعی میکند از این مانع و سد بگذرد و خود را از این مخمصه رها سازد بلافاصله به توسعه طلبی و یا خواهان گسترش امپراتوری (فارس) متهم میشود. برای مثال، صدام حسین قبل از اینکه به کویت حمله کند همواره در شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس دست به خرابکاری میزد، اما هیچ کشوری اقدامات "مداخله گرانه و غیر قانونی" او را محکوم نمیکرد. اما ایران حتی نمیتواند یک مدرسه و یا مسجدی در بحرین ایجاد کند. زیرا بمحض اقدام برای ساختن مدرسه یا مسجد در بحرین متهم به تروریسم میشود.
همانطور که ناپلئون گفته است، "جغرافیا (یک) تقدیر و سرنوشت است"، هرکسی میتواند (سرنوشت خود را تغییر دهد) و از (معضلات) جغرافیائی خود بکاهد.
ایران دارای مصیبت واپس افتادگی فرهنگی است که این کشور را دچار معضل و مشکل کرده است. ایران به یک ضرورت ملی، خودکفائی و رویکردی کاربردی و عملی (pragmatic) و نه ایدئولوژیک نسبت به سیاست خارجی خود احتیاج دارد.
ایران میبایست از درگیریها و مشاجراتی که به آن مربوط نیست بویژه از درگیری هائی که بطور مستقیم منافع و امنیت آنرا بخطر میاندازد اجتناب ورزد. این کشور قادر نیست که از بعضی درگیریهائی که در منطقه خلیج فارس اتفاق میافتد پرهیز کند اما (با این وجود) بدیهی است که نباید به کشورهای منطقه اجازه دهد که به امور مربوط به آن دخالت کنند و امنیت خلیج فارس را که برای ایران جنبه حیاتی دارد، بخطر بیاندازند. ایران نباید به خصومت هائی که در خاور نزدیک (Levant، سرزمین های شرق مدیترانه) در جریان است مانند منازعه عرب – اسرائیل مداخله کند. ایران میبایست با تمام بازیگران صحنه سیاست جهانی (بویژه قدرت های بزرگ) رابطه حسنه داشته باشد تا بدینوسیله بازیگران سیاسی منطقه ای نتوانند برای آن مشکلی ایجاد کنند. در این شرایط خودداری از معامله (ایجاد رابطه) با آمریکا عواقب منفی و مخربی دربرخواهد داشت. اگر ایران میخواهد که مواضع و سیاست های مورد علاقه اش (در جهان) منعکس شود باید خود را با سیاست های جامعه بین المللی هماهنگ سازد. متاسفانه و به احتمال زیاد مقامات حکومتی در تهران به این پند و اندرزها و یا به عبارتی هشدارها اعتنائی نمیکنند. در مقابل، مقامات حکومت کنونی با سیاست های خارجی خود (در منطقه و جهان) همانطور که از زمان انقلاب تا حال اعمال کرده اند نه تنها نتوانسته اند کاری از پیش ببرند بلکه بر عکس بر معضلات سیاست جغرافیائی آن افزوده و آنرا وخیم تر از گذشته کرده اند. همچنین مقامات فعلی حکومت با پافشاری بر اهداف مبهم و دست نایافتنی در واقع اولویت ها را قلب و تحریف میکنند. این حکومت به جای اینکه بر بقاء، رفاه و آبادانی ایران تمرکز نماید همواره این کشور را هدف آماج افرادی کرده است که به جزء به تجاوز، خشونت و حفظ منافع خود به چیز دیگری نمی اندیشند.
منبع:
https://lobelog.com/irans-geopolitical-predicament-and-its-consequences/
1- شیرین هانتر: استاد ایرانی- آمریکایی در دانشگاه جورج تاون میباشد که در زمینه مسائل سیاسی ایران متخصص و صاحب نظر است.
2- ژئو پلتیک یا سیاست جغرافیائی: مطالعه مبانی جغرافیایی قدرت دولتها است. به سخنی دیگر نقش ویژگیهای سرزمین، آب و هوا، منابع طبیعی، موقعیت جغرافیایی، ویژگیهای جمعیتی و خصوصیات فرهنگی بر شکل و عملکرد نظام سیاسی، مورد بحث این شاخه از دانش سیاسی میباشد. همچنین چون هر یک از دولتها بخشی از فضای جغرافیایی- سیاسی جهان را تشکیل میدهند، موضوع بحث روابط بینالملل مربوط به سیاست جغرافیائی میشود.(حسین بشیریه)