logo





استیفن هاوکینگ

«این خطرناک ترین لحظه برای سیاره ما است»

برگردان: آرش برومند

يکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵ - ۰۴ دسامبر ۲۰۱۶

در حال حاضر به دلیل سیاست داروینیسم اجتماعی نولیبرالی، جامعه بشری در معرض ویرانگری تمام عیار قرار گرفته است. اصل نولیبرالی «بازارهای خود تنظیم گر» (بخوان نظام ضد دمکراتیک مالی لگام گسیخته که خارج از کنترل جامعه قرار دارد) موجب نابودی فزاینده طبیعت، قطب بندی شدن جامعه بشری، فقر گسترش یابنده و آشوب ها و جنگ های گسترده شده است. چنین شرایطی نتیجه طبیعی کاربرد فنآوری های مدرن نیست، بلکه نتیجه یک ایدئولوژی ضد دمکراتیک است که برای تامین منافع یک گروه یک درصدی، منافع ۹۹ درصد بشریت را زیر پا می گذارد.



توضیح مترجم

آنچه می خوانید هشداری است که به تازگی استیفن هاوکینگ، از بزرگترین فیزیکدانان زمان ما، درباره وضع جهان در نشریه گاردین نوشته است. از سده بیستم، این سنتی رایج بوده که هر گاه دانشمندان برجسته، سرنوشت کره زمین و بشریت را در خطر می دیده اند، با مراجعه به افکار عمومی، کوشیده اند با روشن سازی افکار عمومی، مانع گرایش های خطرناک سیاسی و اجتماعی شوند. در این رابطه می توان نامه فیزیکدانان بزرگ از جمله اینشتین را در رابطه با استفاده صلح آمیز از انرژی اتمی به یاد آورد.
حال حاضر به دلیل سیاست داروینیسم اجتماعی نولیبرالی، جامعه بشری در معرض ویرانگری تمام عیار قرار گرفته است. اصل نولیبرالی «بازارهای خود تنظیم گر» (بخوان نظام ضد دمکراتیک مالی لگام گسیخته که خارج از کنترل جامعه قرار دارد) موجب نابودی فزاینده طبیعت، قطب بندی شدن جامعه بشری، فقر گسترش یابنده و آشوب ها و جنگ های گسترده شده است. چنین شرایطی نتیجه طبیعی کاربرد فنآوری های مدرن نیست، بلکه نتیجه یک ایدئولوژی ضد دمکراتیک است که برای تامین منافع یک گروه یک درصدی، منافع 99 درصد بشریت را زیر پا می گذارد. یگانه راه مبارزه با این وضعیت نیز گسترش هر چه بیشتر دمکراسی، از جمله همکاری و هم فکری بخش های عظیم اجتماعی است که از این وضعیت لطمه جدی دیده اند. پیام استیفن هاوکینگ را فراخوانی در این سمت و سو می توان ارزیابی کرد.

***
زندگی من بعنوان یک فیزیکدان نظری که در کمبریج جای دارد، در حبابی از امتیازات خارق العاده گذشته است. کمبریج یک شهر غیرمعمولی است. در مرکز یکی از بزرگترین دانشگاه های جهان. درون این شهر، آن جامعه دانشی که من در سنین بیست سالگی ام بخشی از آن بودم، بیشتر انبساط یافته است.
و درون این جامعه دانشی، گروه کوچک فیزیکدانان نظری بین المللی که من زندگی شغلی ام را وقف آن کرده ام، گاه گرایش به آن دارد که خود را در رأس ببیند. افزون بر شهرتی که کتاب هایم برایم به همراه داشتند، انزوای حاصل از بیماری ام، موجب شد که حس کنم برج عاج من بلندتر شده است.
به این ترتیب دست رد زدن به سینه نخبگان در آمریکا و بریتانیا که در شرایط حاضر ظاهر شده، مسلمن پیش از هر کس دیگری متوجه من است. هر فکری هم در مورد تصمیم رای دهندگان انگلیسی در رد عضویت در اتحادیه اروپا و عامه آمریکاییان در به آغوش کشیدن دونالد ترامپ بعنوان رییس جمهور بعدی شان داشته باشیم، تفسیرگران شکی ندارند که این ها فریاد خشم مردمی هستند که حس می کنند رهبران شان به آنان پشت کرده اند.
به نظر می رسد همگی اتفاق نظر دارند که این لحظه ای بود که فراموش شدگان زبان به سخن گشودند و صدای خود را برای رد توصیه ها و راهنمایی های کارشناسان و نخبگان در همه جا بازیافتند.
من استثنایی بر این قاعده نیستم. پیش از رای گیری در مورد «خروج بریتانیا» (برکسیت) هشدار دادم که این امر به پژوهش علمی در بریتانیا لطمه وارد خواهد کرد و رای به خروج گامی است به پس. و رای دهندگان –و یا دستکم بخش به اندازه کافی قابل توجهی از آنان- اهمیتی برای حرف من، بیش از حرف دیگر رهبران سیاسی، سندیکاییان، هنرمندان، دانشمندان، بازرگانان و افراد نامدار قایل نشدند که همگی چنین توصیه هایی به باقی کشور داده بودند –که به گوش گرفته نشد.
آنچه که اکنون مهم تر از گزینشی است که توسط این دو رای گیری صورت گرفته، چگونگی واکنش نشان دادن نخبگان است. آیا ما این رای ها را باید بعنوان فَوَران عوام گرایی (پوپولیسم) ناب رد کنیم که در به حساب آوردن واقعیت ها درمانده است، و بکوشیم گزینش هایی را که آنها نمایندگی می کنند، دور بزنیم و یا محاط شان کنیم؟ استدلال من این است که این اشتباهی سهمناک خواهد بود.
ارتباطی که در پس این رای ها با پیامدهای اقتصادی جهانی شدن و دگرگونی های شتابان فنآورانه وجود دارد، مطلقن قابل درک اند. خودکار شدن کارگاه ها تا کنون شغل ها را در کارگاه های سنتی نابود کرده است و پیدایش هوش مصنوعی می رود تا به همین روال، تخریب شغل ها را تا ژرفای طبقه های میانی گسترش دهد، و تنها مهم ترین نقش های مراقبتی خلاق یا نظارت گر را باقی گذارد.
این بنوبه خود موجب گسترش شتابان نابرابری اقتصادی در سراسر جهان خواهد شد. اینترنت و پلاتفرم هایی که چنین چیزی را ممکن می سازند به گروه های بسیار کوچکی از افراد اجازه دستیابی به سودهای فوق العاده سرشاری با استخدام گروه های بسیار کوچکی از انسان ها را می دهند. این امری است اجتناب ناپذیر، این پیشرفت است، اما از لحاظ اجتماعی ویرانگر است.
لازم است این امر را به موازات سقوط مالی در نظر بگیریم که برای انسان ها این را به ارمغان آورد که افراد بسیار اندکی که در بخش مالی مشغول به کارند می توانند پاداش هایی هنگفت انباشته کنند و بقیه باید زیر بار تعهد موفقیت آنان رفته و صورتحساب های این افراد را، هنگامی که حرص و آز آنان همه را به سرگردانی و بیراهه می کشاند، بپردازند.
به این ترتیب با نظر داشتن همه اینها ما در جهانی از نابرابری های مالی گسترش یابنده و کاهش نیابنده زندگی می کنیم که در آن شمار زیادی از انسان ها شاهد آن اند که نه فقط استانداردهای زندگی شان، بلکه توانایی گرداندن زندگی شان در اصل، در حال ناپدید شدن است. جای شگفتی نیست که آنان در جستجوی سیاست جدیدی باشند که به نظر می رسد ترامپ و «خروج بریتانیا» به آنان عرضه می کنند.
همچنین وضعیت از این قرار است که سرشت نیرومند این نابرابری ها، به مثابه پیامد غیرعمدیِ گستردگیِ جهانی اینترنت و رسانه های اجتماعی، بسیار آشکارتر از گذشته دیده می شود. برای من توانایی استفاده از فن آوری برای مکالمه و ارتباط گیری تجربه ای رهاییبخش و و مثبت بوده است. بدون آن، نمی توانستم طی سالیان طولانی گذشته به کارم ادامه دهم.
اما این همچنین بدان معنا است که زندگی ثروتمندترین انسان ها در مرفه ترین بخش های جهان بگونه ای دردناک و رنج آور برای هر کسی، هر اندازه هم که فقیر باشد، اما دسترسی به تلفن داشته باشد، قابل دیدن است. و اکنون از هنگامی که افراد در آفریقای سیاه («زیر صحرایی») به تلفن بیشتر از آب سالم آشامیدنی دسترسی دارند، این امر بطور خلاصه به معنی آن است که هر فردی در سیاره بطور فزاینده پر ازدحامِ ما، قادر به گریز از نابرابری نیست.
پیامدهای این امر را می توان به وضوح دید: هجوم گروه وارِ اجتماع فقیر روستایی به شهرها، به شهرهای آلونکی. متاثر از امید. و اغلب پی بردن به این که از ناکجا آباد اینستاگرام -که آنان از آن سوی آب ها، همراه شمار هر چه بیشتری از مهاجران اقتصادی در پی زندگی بهتر می جویند- در آن شهرها خبری نیست. این مهاجران به نوبه خود مطالبات جدیدی در رابطه با امکانات زیرساختاری و اقتصادی در کشورهایی دارند که به آنها می رسند، تساهل و مدارا در آنجاها را تحلیل برده و تضعیف می کنند و روغن بر آتش عوام گرایی (پوپولیسم) سیاسی می ریزند.
برای من، مهم ترین وجه در حال حاضر آن است که نوع بشر، پیش از هر زمان دیگری در تاریخ ما، نیاز به همکاری دارد. ما با چالش های زیست محیطی هراس انگیزی روبروییم: تغییرات آب و هوایی، تولید مواد غذایی، ازدیاد جمعیت، نابودی انواع دیگر [جانوری-گیاهی. م]، بیماری های واگیردار، اسیدی شدن اقیانوس ها.
همه اینها، تذکری است به ما که در خطرناک ترین لحظه تکامل بشری قرار داریم. ما اکنون فنآوری لازم برای تخریب سیاره ای که بر روی آن زندگی می کنیم، در اختیار داریم، اما هنوز توانایی خروج از این سیاره را ایجاد نکرده ایم. احتمالن چند صد سال دیگر ما خواهیم توانست کوچ گاه های انسانی را در میان ستارگان مستقر کنیم. اما اکنون تنها یک سیاره داریم. ما نیازمند همکاری با هم برای حفظ آنیم.
برای چنین کاری لازم است که موانع درون و میان ملت ها را درهم شکنیم، نه اینکه چنین موانعی برپا سازیم. اگر می خواهیم از ایجاد چنین فرصتی طرفداری کنیم، لازم است که رهبران جهان دریابند که خطا کرده اند و خطاهای بسیاری مرتکب می شوند. ما می بایست بیاموزیم که منابع بطور فزاینده متمرکز شونده در دست عده ای معدود، را بسیار بیش از زمان حاضر تقسیم کنیم.
با محو شدن نه فقط شغل ها، بلکه کل شاخه های صنعتی، ما می بایست به افراد در بازآموزی برای دنیایی نوین یاری رسانیم و از لحاظ مالی تا زمانی که آنان مشغول بازآموزی اند حمایت کنیم. اگر اجتماعات و بخش اقتصاد نمی توانند حریف سطح کنونی مهاجرت شوند، می بایست برای ترغیب توسعه جهانی بیشتر اقدام کنیم؛ بعنوان یگانه راهی که می تواند میلیون ها مهاجر را متقاعد کند که آینده شان را در خانه خود بجویند.
ما می توانیم از پس این کار برآییم. من فردی بی نهایت خوشبین در مورد نوع بشرم. اما این امر از نخبگان، از لندن گرفته تا هاروارد، از کمبریج گرفته تا هالیوود، می طلبد که درس های سال گذشته را بیاموزند؛ پیش از هر چیز آموختن میزانی از فروافتادگی و فروتنی.

برگردان: آرش برومند
02.12.2016

منبع:

https://www.theguardian.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد