logo





جهان ما شد فقیرتر

يکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵ - ۲۷ نوامبر ۲۰۱۶

شهاب طاهرزاده

جهان ما شد فقیرتر

جهان ما شد فقیر فقیر فقیرتر
همهء گلها را زدند مانده است با تقصیر تر
پول شد دغدغهء اینان از گل پاک و معصوم
سرو و شمشاد را زیر پا می گذارند حقیرتر
دست زدیم به قیچی ی گل و آهن و تیغ
همین بود روزی ما و دستی ما نگیرتر
ما باربر بودیم جوان و پرزور و برنا 1
چه می دانستیم دستهایمان سردترقلبمان اسیرتر
همین جهانست که تو معرف آنی ؟
عجب مدار هنگامیکه تو با آنی نپذیرتر
رفتیم تا سر سقوط و دره ها پر بود
زنان و مردان به خاطر یک لقمه نان زنجیرتر
چه تصویری از فقر و ناداری می توان کرد
تنها آفتاب با سیاهی نمی رود گویا تصویرتر
فقیر تو بودی و او بود و آنانکه نبودند
آفتاب اگر جایش را عوض کند با ماه تقدیرتر
چه می کند با ما در این جهان بی باک و زشت
درد نشان فقر است و جهان می شود پیرتر
تقیصیر ما بود که آهن را کردیم ذوب
اگر رسم جهان را ما می دادیم جهان دلپذیرتر.


1 در جوانی باربر شرکت = الکترولوکس = بوده ام . در این میان در انبار = مسیح = خیابان مولوی بار برده بودیم . پیرمردی را دیدم که بار بر دوش به زمین نشسته بود و قدرت ایستادن را نداشت .

2016 11 08

=================================

گناه زن بودن

گناه کردی وقتی که زن شدی
وقتی زن شدی بناگاه دشمن شدی
چه بود گناهت ؟ گلی ساده در باغ ؟
شکستی و له زیر پای اهریمن شدی
تقصیر از ما بود که دل ندادیم
هرچه داشتیم نریختیم تا که گلشن شدی
در قعر تاریخ زن بودن پاک سرشتی ست
ولی امروز حک شدی و بی دهن شدی
تو را مثل آب گل روان می دانند
کجاست مردی که گوید نارون شدی ؟
چه کرده اند با زن از آفتاب به سایه
آفتاب را بچنگ آر آری تهمتن شدی
ای کبوتر که با ما می آیی سیاه پوش
حجابت را بردار که نگویند زغن شدی
که گوید گناه تو زن بودن است
تو بودی که گناه کم شد و ایمن شدی
اگر تو نبودی مرد نبود جهان نبود
کجاست مردی که گوید شیر افکن شدی ؟
در این بیابان خشک گلی نبود
بدست خویشتن بر آر ! یاسمن شدی .

2016 02 07

========================================

دروغ

من دروغ گفته ام بسیار
ای ابر بر من ببار
دروغ مصلحت آمیز چرا
با بدان بنشینی یا اغیار
من خود را شسته ام
ذرات دروغ را نه نگهدار
محیط من صحرا بود
باغ نبود خانه نبود و نه دیوار
مار بود و عقرب و شن
برای زنده بودن بد کردار
تو مثل من مباش چون
هر کسی مثل من یعنی آزار
من دیر فهمیدم چون گل
وقتی سر زنی ساقه خونبار
ایران مهد مردمان راستین است
در را باز کنید دروغ شرمسار
دلم خوشست به این آینده
دروغ می سوزد هزار بار
مسلمان بودم و دروغگویی بد
هر دو رفت از دل بیمار .

2016 10 10

=================================

نقاب

زمین من در غروبی ناخواسته بخواب رفت
خورشید ندانم کی سر بلند کند با شتاب رفت
مگر به روز شادی غم و اندوه برود
وگرنه ما همانیم که سرنوشت آفتاب رفت
من نگویم که چرا رفتیم به کج راه
تو بگو چرا اطلسی ریخت و شباب رفت
عالم دو قسمت دارد تو میدانی
یکی در قلب تو و دو به خطاب رفت
تو بلبلی هستی عاشق باغ و باغستان
ایهمه گل که ریخت آیا بی حساب رفت ؟
یاس من بخاطر وضع گل است
ازین پنجرهء من تا بینهایت خراب رفت
ای تویی که ایران را دوست میداری
کاری کن خورشید بتابد وگرنه گلاب رفت
حکومت را چه بنامیم از اصل خراب
دزد و آدمکش دگر با هم شد و در نقاب رفت
میزنی نقاب بی آبرویت را در حکومت
همه سیاه اید همانا با پررویی بی جواب رفت .

2015 03 09

شهاب طاهرزاده

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد