logo





کیرکگارد،فیلسوف یا خداشناس ؟

سه شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۶ ژوين ۲۰۰۹

نصرت شاد

nosrat-shad.jpg
سورن کیرکگارد،فیلسوف دانمارکی درقرن 19،یکی ازپیشگامان فلسفه اگزیستنسیالیستی (هستی یا وجودگرایی) ونماینده مسیحیت فردگرایانه وخردگریزانه است. اودرکنارمارکس وفویرباخ،یکی از جمله سه نخاله مخالف هگل بودواورایک متفکرآبستراکت(صوری،مجازی) نامید.اوولی خلاف مارکس که خواهان انقلاب اجتماعی بود،انقلاب دینی را توصیه می نمود. کیرکگارد گرچه تحت تاثیردیالکتیک هگل بود،ولی به ردسیستم فلسفه هگلی پرداخت،چون آنراقادربه شناخت هستی نمیدانست.آبستراکت نامیدن هگل ازآنجاست که درنظراوهگل به فرد ،نیازها،ونجاتش اهمیت نمیدهد.کیرکگارد میگفت که فیلسوف ممکن است یک سیستم فکری عرضه کند ولی قادربه یک سیستم هستی شناسی نیست.اوچون مارکس، مخالف دولت وکلیسا بود.اگزیستنسیالیستهای مسیحی وآته ایستی،هردوبعدها تحت تاثیراوقرار گرفتند.اوسقراط رایکی ازفیلسوفان اگزیستنسیالیست تاریخ میدانست.

درمقابل هگل،وی فردگرا است ونه جمعگرا.مورخین چپ اورانماینده ارتجاع خشن بورژوازی علیه الهیات لیبرال وکوششهای دمکراتیک بورژوازی اززمان روشنگری تازمان هگل میدانند.برای او تنها هستی وزندگی کافی نیست بلکه شورزیستن،خودشناسی،انتخاب خود،وواقعیت دادن بخود مهم بود.این خواسته های اوراامروزه آغازفلسفه وجودگرایی میدانند.عقیده هستی گرایی اودرآنجاست که میگفت فرد برجمع، و ارسطوبرافلاتون، تقدم دارند.اودرد ورنج وافسرده گی و مشکلات خصوصی خودرابعدها به هستی عمومی بشرتعمیم داد. وی میگفت که برای انسان سه نوع هستی وزندگی نمودن وجود دارد: هستی استتیک ، هستی اخلاقی، وهستی دینی . یا اینکه انسان فقط دنبال لذت یادنبال دین گرایی برود.او ایمان رازعقل جدانمود وگفت که وجودخدا رافقط میتوان ازطریق هستی شناسی ثابت کردونه ازطریق عقلگرایی یا سند ومدرک ودلیل. اوذهن گرایی را حقیقت میدانیت. اگزیستنسیالیسم اومتکی به یک تئوری شناخت ذهنی ومشخص بود.فلسفه هستی گرایی او توجه انسان رابه درون وروان انسان جلب میکند.تاثیرفلسفه کیرکگارد پنجاه سال بعدازمرگش درغرب به اوج خودرسید.درآلمان هایدگرویاسپارس ودرفرانسه سارتر وکامو به تفسیروتبلیغ نظراتش پداختند.درادبیات،داستایوسکی،ریلکه، و کافکا تحت تاثیرکتابهایش قرارگرفتند.

اهمیت به فلسفه اودرقرن بیست به دلیل تاثیرروی الهیات دیالکتیکی پروتستانتیسم وفلسفه اگزیستنسیالیسم بود.اوغیرازدین رسمی وکلیسای دولتی،مخالف علم گرایی نیزبود،وبه انتقادازمسیحیتی پرداخت که ازطریق کلیسا ودولت،قیمومیت انسانهای مفعول وبی نظررا بعهده میگیرد.مخالفت اوبا نظریه تضادمطلق هگل درآنجاست که درنظراو هگل میخواست میان جهان وخداواسطه شود.وی میگفت که تنها کافی نیست که هرکدام ازمابخشی ناشناخته ازیک جمع گمنام باشد.مخالفت اوبامسیحیت دولتی هگل این بود که میگفت زندگی دینی هرکسی تنها قراردادی است میان خداوفرد،ونیازی به دولت وکلیسا ندارد.اگرنزدهگل فرد درچرخ ضرورتهای تاریخ قراردارد،نزدکیرکگارد فرد، انسانی کاملا آزاد برای تصمیم ها ومسئولیت هایش میباشد.اوبااشاره به هگل میگفت که دین بصورت جمع ظاهر نمیشود بلکه به شکل فردی،وزندگی میخواهد که تاریخی درک گردد ولی آینده نگرانه انجام گیرد،وباید به پرسشهای عملی به شکل مجرد جواب داد و نه نظریه پرداز تئوریهای عام بود.اودرمخالفت با تاسیسات کلیسای دولتی کشوردانمارک،خودرایک مسیحی معتقدمیدانست.

سورن کیرکگارد میان سالهای 1853-1813 زندگی نمود ودرجوانی درسن 42 سالگی درگذشت.پدراو بعدازمرگ همسراول باکلفت وخدمتکارخودازدواج نمود،کیرکگارد محصول این زناشویی استثنایی بود.وی 25ساله بود که وارث ارثیه پدری گردید ونیازی به شغل برای درآمد نداشت.اودر27سالگی عاشق یک دوشیزه 17ساله بنام رگینه اولسن گردید ولی بعدازمدتی ازازدواج باوی منصرف شد،گرچه رابطه خودباآن دختررا به رابطه باخداتشبیه کرده است. وی بعدازلغونامزدی دچارناراحتی روحی شدو سالها بدان علت رنج برد.کیرکگارد همچون نیچه درآغازبه تحصیل الهیات وزبانهای کهن پرداخت ولی بیشترعلاقمند به ادبیات وفلسفه بود.اودرسال 1841 دکترای الهیات گرفت ودرسال 1843 نخستین اثر خود یعنی کتاب " یا این یا آن " را منتشر نمود.
کیرکگارد میگفت که درالهیات باید بدون هیچگونه تضمینی دل بدریا زد وبه جستجوی خداپرداخت و چون خدا مقوله ای آبزورد وپر از تضادوتناقض است،وجود آنراهیچگاه نمیتوان ثابت نمود،وعقیده ماهیتا خردگریزاست وآن بیشترشوروشوق وعشق است تا احساسی قابل اثبات.کیرکگارد مبلغ یک جهانبینی غیرمادی، روحانی،مذهبی، عارفانه وآن جهانی است. وی وظیفه خودرامسئولیتی سقراطی میدانست و میگفت مسیحیت راباید ازنوتعریف و کشف نمود. در نظراو تصمیم برای یک زندگی مذهبی نیازبه دلایل عقلی ندارد،چون آن احساس ضرورت شخصی ومتکی برانگیزههای فردی است. کیرکگارد در مخالفت باالهیات عقلگرا میگفت که اراده برعقل تقدم دارد وانسان بایدفقط فرمانبرخدا و دستورات اوباشد.ردعلم ازطریق کیرکگارد باعث شد که وی را به رمانتیکها نزدیک بدانند،گرچه او وحشیانه رمانتیکها رانفرین می نمود.
درنظراو انسان سنتزی است ازجسم وروح که درزندگی مسیحی،اوبالاترین ایده الها را دارد،ولی دین اجازه ندارد به دگم وجزم تبدیل شود.وی میگفت که عقیده نه یک احساس مستقیم ونه یک حقیقت جزمی ونه یک دستوراخلاقی بلکه مقوله ای ورای اخلاق است.برای او، ترس بخش مهمی اززندگی معمولیست وجهان عقلگرانیست.بلکه غیرقابل درک وآبزورد میباشد.اوبرای عرفان ودرونگرایی حداقل دو راه را پیشنهادمیکند:اخلاقی ودینی. درنظراودرک واحساس مرحله شکست،آغازراهی بسوی خداست،آزاداز جهان بودن،همزمان راهی بسوی خداست.گرچه اودردین یابی برای دیگران کتاب "یا این یا آن " را نوشت،ولی برای خود "نه این و نه آن " را انتخاب نمود.اوبااشاره به آماده گی ابراهیم برای قربانی نمودن فرزندش اسحاق، میگفت که ایمان واقعی و عقیده بخدا،مقوله ای آبزورد است.

درنظرکیرکگارد هستی ووجود انسانی درتنهایی ویادرشرایط ترس ازطریق مذهب قابل احساس میباشد. درمرکزفلسفه کیرکگارد حقیقت ذهنی یا حقیقت شخصی وجوددارد.اوحقیقت رازندگی وهستی می نامید. درنزداو تضادهااهمیت مهمی دارند.وی میگفت که هدف انسان باید نجات روح دریک جهان ناامید، آبزورد،مبتذل،ودرحال فنا باشد.وی مینویسد که اتفاقاتی زندگی راتعیین میکنند که وابسته به حوادث بیرونی هستند.درجواب کانت که پرسیده بود " چگونه باید زندگی نمود؟ " ،وی جواب داد که مامجبور هستیم راهی راانتخاب کنیم وازطریق این انتخاب نشان میدهیم که که هستیم.اوتمرین سختی درونگرایانه شخصی اش را به رواقیون شهید تشبیه مینمود.

جهان کیرکگارد پر از تضادوتناقض بود.اوحقیقت عینی را گاهی مقبول معرفی میکند.وی میگفت که وظیفه انسان دسترسی به شناخت نیست بلکه عمل درراه دین وخداست و نه تئوری وعلم، بلکه عمل و زندگی را ایستایی میدانست ولی تکرار را کوشش وفعالیت بحساب می آورد.درنظراو پروسه تاریخ منطقی نیست وباکمک خاطرات نمیشود باآینده روبرو شد وتاریخ نه مداوم وپیوسته بلکه پرشی ومقطع است.امروزه ترس درفلسفه اورا نتیجه عقاید وادعاهای فوق میدانند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد