logo





افسانه "عصر زرين فرهنگ ايران"

شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵ - ۲۹ اکتبر ۲۰۱۶

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami2.jpg
نوشته پيشرو پيش درآمد كتابى است كه اميد دارم در يكى دو سال آينده به طبع رسانم. اين كتاب پردازشِ "Processing" نقادانه ايست به بينش حاكم بر ذهن ايرانى مبنى بر "رنسانس ايرانى" در دوران خلافت عباسيان و نيز تحليل و نقبى ست بر واپسگرايى انقلاب بهمن ٥٧ متناسب با داده هاى موجود، كه هر دو، دو رويداد در فرهنگ اسلامى ما هستند.

تا كنون كتُب و نوشته هاى فراوان در وصف "عصر زرين يا طلايى فرهنگ ايران" كه دوره خلافت عباسيان را در نظر دارند، منتشر شده كه مملو از غلو، ياوگويى و مغالطه است. يكى از اين كتب عنوان "عصر زرين فرهنگ ايران" را به خود اختصاص داده كه مجموع و مشمول مصاحبه ايست از آقاى حسن قاضى مرادى در سيسد صفحه.

اين مصاحبه عمدتاً به نمونه هايى از شكوفايى اقتصاد و "توليد فكر" در دوره خلافت عباسيان اشاره داشته و بدان مى پردازد و آقاى قاضى مرادى از اين منظر اين دوره را "عصر زرين فرهنگ ايران" مى داند. هر چند در اين كتاب ايشان از ادغام "عقل و نقل" معطوف به ويژگى همين دوره نيز سخن مى گويند اما معلوم نيست همزمان، چگونه اين تقليل گرايى را "زرين" هم مى سنجند آنگاه كه اين تقليل گرايى مانع "توليد فكر"بكر مى شود؟! زرين، به عالى ترين صورت و محتوا يعنى گوهر زر را گويند كه زينت تر از آن در وجودش وجود ندارد و در گوهرش اكمل است. توليد فكربكر هم حداعلاى گوهر ذهن است و مى توان بدان صفت زرين نهاد. فرهنگى كه "توليد فكر" يا توليد فكربكر كند، چنين فرهنگى حقا كه زرين است. چونكه توليد فكر در يك فرهنگ يعنى كمال آن فرهنگ كه انديشندگى باشد. بنابراين صفت زرين دادن به يك فرهنگ بايست معطوف باشد به توليد ارزشهايش در زمان و مكان معين بواسطه خصلت انديشندگى اش و نه ايستايى آن فرهنگ كه هزار و چهارسد سال در همانگىِ ارزشهايش در قالب "فلسفه" اسلامى هر نوع تكان خوردنى را مانع مى شده است. زيبايى و زرينى زر در اينست كه مى توان هر زمان بدان فرم بخشيد اما "فلسفه" اسلامى چنان زرى نبود و نيست كه قابليت فرم پذيرى داشته باشد بالعكس، در رويدادهاى فكرى/اعتقادى ما به سان سرسختى سنگ هر نوع فكر خارج از حيطه اصول خود را كفرآميز خواند و امروزه از زبان "روشنفكرى" نوخواهش "دين ستيز" مى نامد.

اما آيا فرهنگ ايران در اين دوره حامل "توليد فكر"بكر بوده است دوره اى كه "فيلسوفان" تو بخوان معارفان اسلامى همچون الكندى، فارابى، ابن سينا و ابن رشد جهت تثبيت اسلام، منطق و استدلال فلسفه يونانى را به كمك طلبيدند و در بى مايه و مسخ كردنش در اسلام، سرآغاز فلسفه و فلسفى انديشيدن را در ايران مانع شدند و آن را به مسير كج راه همچون "فلسفه" اسلامى هدايت كردند و آنچنان ريشه اش را در فرهنگ ما خشكاندند كه بهارش براى هميشه خزان زده شد؟ براى پاسخ به اين پرسش توضيح اجمالى از وضعيت اين دوره اهميت دارد.

ناگفته پيداست آنكس كه كمر قتل فلسفه را در ايران بست و در اين زمينه جد و جهد ورزيد فرد معيوب احوال و مغشوش ذهنى همچون محمد غزالى بوده است(با مطالعه كتاب تهافت الفسفه ى وى، مى توان عيوب و اختشاش ذهنى او را دريافت) كه حتى مشائى مسلكانى همچون آن افراد نامبرده را بر نتافت و "فكر" آنها را كفرآميز دانست. هر چند كه نقش مخرب محمد غزالى بر سرچشمه هاى فلسفى انديشيدن ايرانى، هيچ از بارِ به بيراهه بردنِ فلسفه مشائى ارسطويى در ايران از سوى امثال ابن سينا نمى كاهد. پس از هزار و اندى سال از مقهور و مغلوب گشتن ما به اسلام و "فلسفه" اسلامى، هنوز وقتى اسم فلسفه به معناى اخصش و فلسفى انديشيدن به ميان مى آيد رعشه بر اندام "فيلسوفان" اسلامى ما مى افتد و فوراً با ترفند و حيله ى اسلامى، شمشيرِ همچنان بُراى خويش را در ميدان تاخت و تاز فرهنگ دينى از نيام خويش بيرون كشيده و بر فرق سر "دين ستيزان" تو بخوان تلاشگران فلسفى انديشيدن مى كوبند كه نوع ديگر آن را هانر كربن از زبان ناصرخسرو نقل كرد؛ هانرى كربن در "نقد آراء محمد زكرياى رازى در جامع الحكمتين ناصرخسرو" از قول ناصر خسرو مى گويد كه رازى نبوت و وحى را نفى مى كند به همين دليل ناصر خسرو او را نادان، جاهل و غافل معرفى كرد.

اما توضيح اجمالىِ ما در خصوص وضعيت دوره خلافت عباسيان:

خلافت عباسيان با پيروزى درخشان و غلبه سپاه شيعى ابومسلم خراسانى بر امويان، بر پا شد. ابومسلم با مكه در ارتباط بود و خود بارها بدانجا سفر كرد و با امام عباسى نيز رابطه داشت و امام عباسى كه از نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عمومى محمد از قبيله بنى هاشم بود، در تحريك ابومسلم عليه امويان و تأسيس خلافت عباسى در حران نقش داشت. در دوره خلافت عباسيان امكان رونق اقتصادى بوجود آمد( همچون دورانهاى ديگر مانند دوران محمد رضا شاه) و متعاقباً از نظر توجيه ايدئولوژيكى و سياسى و رقابت با اديان ديگر در اين دوره، اسلامِ از راه رسيده و تازه نفس در ايران نيازمند آن بود تا در دفاع از خويش در مقابل ساير اديان نظم و سيمايى به خود دهد. منطق و استدلال فلسفى يونانيان به كمك اسلام آمد كه در همين دوره بسيارى از آثار و كتاب هاى يونانى به عربى ترجمه شدند و ايرانيان از آن در جهت تقويت و تناور شدن اسلام از طريق اخذ روش منطق و استدلال يونانى بهره بردند و در واقع با درهم آميزىِ عنصر فلسفه يونان و اسلام يا درهم آميزى عقل و نقل و يا امر وحيانى و فلسفه عقلى، فلسفه يونان را بى مايه كردند. صورت و پيكرگيرى "فلسفه" اسلامى ما محصول همين دوره است و تا امروز از درونش هر ملغمه اى مانند "هرمنوتيك" اسلامى بيرون مى آيد جز فكر و فكربكر. "عصر زرين فرهنگ ايران" زرينى اش همين تناورى فلسفه" اسلامى ست كه اين دوره را بعضاً "رنسانس" نيز ناميدند اما، معلوم نيست كه اين چگونه رنسانسى بود كه هزار و سيسد و اندى سال طول كشيد و هنوز كه هنوز است به همان شكل و محتوا تداوم دارد در حاليكه در اروپا فقط دو قرن پس از رنسانس عصر روشنگرى سر رسيد و آنگاه از مقبوليت و منطق اش نظام مدرنيته شكل گرفت و بر نظام سياسى اروپا و بطوركلى غرب استوار گشت و گسست تاريخى ايجاد كرد ميان خود و حاكميت دين و دوران تفتيش عقايد قرون وسطا. اگر رنسانس اروپا امكان بازگشت اروپاييان به فلسفى انديشيدنِ نياكانِ يونانى شان را فراهم نمود و از آن عصر زرين روشنگرى و مدرنيته برخاست از "رنسانس" ايرانى اما، ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم. بنابراين گذار و روند رويدادهاى اسلامى و "فلسفه" اسلامى ما چه در بُعد سياسى و چه در بُعد فلسفى اش نمى توانست "عصر زرين"ى باشد تا از آن، فلسفه به مفهوم اخصش و فلسفه عقلى و نظام سياسى خردگرانه متبلور شود.

نيكروز اعظمى
Niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد