ناموس در قاموس:
ناموس، در کتاب غیاث اللغات معانی زیر را دارد: عصمت، عفت: «عِرض و ناموس تو بسلامت باد». (ظفرنامهی یزدی). توقع، حرمت از خلق داشتن، نیکنامی، تدبیر و سیاست، ملائکه، احکام الهی، جبرئیل، قاعده، دستور، بانگ و صدا، صاحب راز، گاژهى (کمینگاه) صیاد، مکر و حیلهى پنهانی (از: برهان، منتخب، صراج و غیرها). ریا و سالوس: «گفت: ای شیخ! تا کی ازین نفاق و ناموس؟! (اسرارالتوحید 103). حتا به معنای اشتهار، صیت و آوازه نیز آمده است:
فرهنگ واژهیاب (ابوالقاسم پرتو) مینویسد: واژهی ناموس از NOMOS یونانی وارد زبان تازی شده است. یعنی: 1ـ نظم، قانون، قاعده و روش. 2ـ وحی، فرشته، سالوس، جنگ ( ناموسگاه از این معناست). 3ـ آوازه، ترفند، خودبینی و بادساری (غرور)، بانگ و غوغا، یال، زن و فرزند را نیز گویند.
ناموسِ اکبر، را نیز چنین معنی کردهاند: قاعده و دستور بزرگ، شریعت- چرا که در لغت حکیمان، ناموس بهمعنای تدبیر و سیاست است. همچنین لقب جبرئیل است. از: اخلاق جلالی و دیگر کتابها).
دررابطه با معنای عادت و شریعت، در انجیل فارسی دیاتسارون از قول عیسا آمده است: «مپندارید که آمدم تا ناموس و توریت باطل کنم، نه نیامدم که منسوخ کنم ...».
ناموس (از ریشهى «نمس»= اسم)- جمع: نوامیس، در کتاب لغت «فرهنگ معاصر عربی به فارسی»، گردآورنده: عبدالنبی قیًم چنین معنی شده است: 1- شریعت، قانون. 2- وحی. 3- محرم اسرار، رازدار. 4- خانهى راهب. 5- کمینگاه شکارچی. 6- کنام شیر. 7- سیم خاردار. 8- جبرئیل. 9- حیله، مکر، فریب و نیرنگ:
«کـه میداند که مشتی خاک محبوس
چـه درسر دارد از نیرنگ و ناموس»
10- دروغگو. 11- سخن چین، نمًام. 12- ماهر، زبردست. 13- در جانورشناسی: حشرهای تیرهرنگ به شکل مورچهى ریز، پشه. 14- در کاربرد عامیانه: آبرو، شرف، حیثیت.
در کتاب فرهنگ معاصر چنین آمده است: 1ـ پاکدامنی بویژه در مورد روابط جنسی. 2ـ زنی که پاکدامنی او برای یک مرد از لحاظ خانوادگی، حیثیت اجتماعی مهم است. 3ـ قانون، قاعده (تولد و مرگ ناموس طبیعت است). معین نیز مینویسد: قاعدهای که حکیمان برای مصالح عامه مقرر دارند.
ناموس الهی: در تعریف ناموس الهی، خواجه نصیر توسی مینویسد: «اول، همهی جماعت را ناموس الهی بود علیالعموم و دوم، اهل تمییز و اذهان صحیح را از ایشان حکمت بود علیالخصوص».
ناموسگر: به معنای مدعی بکار گرفته شده است. احمد جام در مقدمهی کتابش مینویسد: «... قومی بینی از این ناموسگران و دین فروشان ... ایشان را سجود میکنند و صدق الشیخ میزنند».
الناموسالاکبر، جبرئیل.
افلاکی از زبان جبرئیل میگوید: « من ناموس اکبر، تاووس ملائکه و جبرئیل امین هستم».
ناموسة، آشیانهى شیر، کنام شیر.
ناموسیَة، پشه بند.
نَمَسَ: (فعل متعدی) 1- (راز) کتمان کردن، فاش نکردن، پنهان کردن. 2- (به کسی) رازگفتن، راز درمیان گذاشتن. 3- (میان مردم) تفرقه افکندن، نفاق افکندن، دوبهم زنی کردن. (فرهنگ معاصر عربی به فارسی).
ناموس: حد «قَذف»
«قَذف» (بفتح) سنگانداختن، دشنام دادن، به زنا و بدی نسبت کردن.
تهمت و فحش ناموسی به مسلمان 80 ضربه شلاق دارد. اگر این فحش را به غیر مسلمان نثار کنند، دادگاه نمیتواند اورا به بیش از 74 ضربه شلاق محکوم کند. یعنی فحش ناموسی اگر به مسلمان گفته شود، کیفرش 6 ضربهی شلاق بیشتر است تا به غیر مسلمان گفته شود.
ناموس در ادبیات فارسی
حافظ میسراید:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خــوریـد بــاده که تعزیــر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جـوان و سـرزنش پیـر مـیکنند
در تفسیر این بیت از غزل حافظ، دکتر خطیب رهبر مینویسد: چنگ و عود با نوای دلنشین خود میگویند که شراب را در نهان بنوشید، چون مأموران نهی از منکر، باده گساران را به ضرب تازیانه جزا میدهند و با این کارشان، ناموس عشق، یعنی شرف و آبروی عشق و حرمت و اعتبار عاشقان را از میان میبرند و به خردهگیری و عیبجویی از جوان و سالمند میپردازند.
آنجا که کار صومعه را جلوه می دهند
ناموس دیـر راهب و نـام صلیب هست
در غزلی دیگر، حافظ از اینکه رو به میخوارگی و زیباپسندی نهاده، نگران است که مبادا ناموس چند سالهی نیاکانش را در این راه خدشهدار کند.
ناموس چندسالـهی اجـداد نیک نـام
در راه جام و ساقی مَهرو نهاده ایم
کوس ناموس تو، از کنگرهی عرش زنیم
عَـلـَمِ عشق تــو بــر بــام سمـاوات بـریــم
در این بیت، کوس ناموس را به طبل شکوه و عظمت تعبیر کرده اند و میگویند که پرچم عشق و آوازهی جلال خداوندی را (تو را) بر بلندیهای تختگاه آسمان به نوا درآوریم و درفش مهر و محبت تو را بر بام آسمانها برافرازیم.
ساقی بیــار بــاده کــه مــاه صیام رفت
در ده قدح که موسمِ ناموس و نام رفت
به طنز و استعاره در این بیت به ناموس اشاره میکند، ولی هدف از گفتارش، دورویی و ریای برخی روزهداران است که مسلمانان ماه رمضان هستند و چون رمضان سپری شود، کار خود از سر میگیرند. درجایی دیگر میگوید:
کـرشمهای کـن و بـازار سـاحـری بشکن
به غمزه، رونق و ناموس سامری بشکن
سعدی نیز در بیت زیر با نگاه انتقادی به موضوع نام و ناموس مینگرد و آن را با درم ناسره یکی مینشاند. با تأکید در مصرع دوم میگوید: ناموس تو، عیار پذیرفتنی نداشت، چون مطلا بود نه طلای ناب.
کان همه ناموس و نام، چون درمِ ناسره
روی طلا کرده داشت، هیچ نبودش عیار
بکَن خرقهی نام و ناموس و زَرق
که عاجز بـود مـردِ بـا جامه غرق
او همچنین در بوستان اشاره میکند که:
«... پردهی ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد».
اکنون از گفتهی عطار بیاموزیم که میگوید:
چند از این ناموس و تزویر و نفاق؟
تـوبـه کن زین هـرسـه و دیندار شو
در جای دیگر میگوید:
به ناموسی قوی میرفت آن شاه
یـکی را دیـد بنشستـه سـر راه
مولوی نیز میگوید:
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جـمـلــه عـلتهـای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاتون و جالینوس ما
درجای دیگر میگوید:
آدم خاکی ز حـق آمـوخت علم
تا به هفتم آسمان، افروخت علم
نــام و نــامـوس مـلک را درشــکـست
کوری آن کس که درحق، در شک است
مولوی،« ناموس کردن» را به معنای تظاهر به تقوا داشتن و خودنمایی کردن بکار میبرد:
مـکن نـامــوس و بـا قـلاش منـشین
که پیش عاشقان، چه خاص و چه عام
در جایی دیگر میگوید:
های ای فرعون، ناموسی مکن
تو شغـالی، هیچ تاووسی مکن
بیغمی، «ناموس کردن» را به معنای کسب آبرو بکار میگیرد:
«آرزو دارم که این میدان این ملعون را به من گذاری، تا من نیز ناموس کنم». درجایی دیگر، درست نقطهی مقابل آن را میگیرد و میگوید: «... برادرت ... به ضرورت جنگ کرد، اینک شکسته و ناموس رفته (رسوا/ بیآبرو) آمد».
نظامی در این رابطه میگوید:
عیب خرند این دو سه ناموسگر
بـیهنـر و بــر هنــر افسـوسگـر
در جایی دیگر نظامی، این خویواژه (صفت)، را در معنای «نازنین» بکار میبرد:
چنین لشکـر خـوب نــادیــده رنـج
همه سر به سر، کاروانهای گنج
کجا پـای دارند با روسیان
چنین نازنینان و ناموسیان
فردوسی نیز میهن و زادگاه خود را برابر با ناموس میداند:
ای وطن، ای مام من، ای توس من
هـروجب از خـاک تـو نـاموس من
اقبال لاهوری میسراید:
دعوی صدق و صفا، پردهى ناموسِ ریاست
پیـر مـا گـفت: مـس از سیـــم بـبـایــد انـــدود
عصمت بخارایی از ردهی شاعران جریان فلسفی و اندیشهگری است. در این چند بیت، تعبیر اورا از ناموس استنباط میکنیم:
سرخوش از کوی خرابات گذر کردم دوش
بـه طلبکــاری تـرسـا بـچهی بـاده فـروش
گفت: تسبیح به خاک افکـن و زنـار ببنـد
سنگ بر شیشهی تقوا زن و پیمانه بنوش
دیـن بـرافـگـنده و مـدهــوش دویــدم در پـیش
تا رسیدم به مقامی که نه دین ماند و نه هوش
چـون سـرِ رشتهی نـامـوس بـرفت از دستـم
خواستم تا سخنی پرسم ازاو، گفت: خموش!
این نـه آن کعبه کـه بیپـا و سر آیی بـه طواف
وین نـه مسجد که چنین بیادب آیی به خروش
این خرابات مغان است در او رندان اند
از دم صبح ازل تـا بـه قیـامت مدهـوش
ناموس در کاربرد سیاست:
طالبوف مینویسد: «... شاه به ناموس سلطنت قسم یاد کرد که هرکس ابراز غرض و تعند بکند، ... مغضوب خواهد شد».
در یکی از روزنامههای تهران پس از پیروزی انقلاب مشروطه مینویسند: «ناموس، ادارهی ایران موافق ناموسِ رولسیون (انقلاب) عوض نشد، ولی بچههای انقلاب، به ناموسِ نموّ طبیعی عوض شدند». به نقل از یک روزنامهی تهران، شمارهی 51، تاریخ 5 شعبان 1333 ه.ق.
نقش ناموس در انتخابات تقلبی 22 خرداد 1388 ایران:
از جمله شعارهایی که بر سر زبان ها افتاد، از عملکرد نامزدهای ریاست جمهوری سرچشمه گرفت. برخی از این مسلمان های نامزد ریاست جمهوری، همسرانشان را در روزهای انتخاباتی، به سبک غربیها، در کنار خود داشتند و از آنان به عنوان ابزار یاری رسان تبلیغاتی بهره میجستند: مردم برای چنین کنشی، واکنشی این چنین نشان میدادند و میگفتند:
هرکس که کم میاره / نـامـوسِشـو میـاره
بعد از روشدن تقلب بزرگ دولت و پشتیبانی آیت الله خامنهای از احمدی تژاد، نامزدهای سهگانه بر بیارزش بودن نتایج انتخابات تأکید کردند. از جملهی آنها، محسن رضایی بود که رأی مردم را به مثابهی ناموس خود خوانده بود و با اعلام اعتراض، میخواست به زعم خودش از ناموس خود دفاع کند. چند روز بعد، او اعتراض خود را پس گرفت و بدینگونه از ناموس خود نیز چشم پوشی کرد.
در این انتخابات، طرفداران موسوی هم شعار میدادند:
هرکی، که ناموس داره / موسوی را دوس داره
جنبش راه سبز هم به تازگی در تارنمای خود در پاسخ به رفسنجانی نوشته بود: سه دهه از اولین انتخاب خبرگان میگذرد و مردم ایران ثمرهی آن را با گوشت و پوست و جان و ناموس خود حس کردند و حد اقل دو نسل دیگر هم از ثمرات آن برخوردار خواهند بود.
این مقام اصولگرا، با حمایت از لغو سخنرانی صادق زیباکلام در هفته های اخیر گفت: «یک فردی که قانون اساسی کشور را و مجلس کشور را مسخره میکند انتظار دارد سخنرانیاش بی دردسر باشد. این آقایان خودشان هنجارشکن هستند. ما هم صحبت می کنیم ولی هیچ وقت لبو فروش و راننده تاکسی را تحقیر نمیکنیم، امنیت ما از این لبو فروش ها است، همین افراد ناموس ما را حفظ کردند نه استاد دانشگاه.»
خبرنامة اینترنتی جنبش راه سبز، 4 ژانویه 2014
ناموس از نگرِ مردسالاری
از سوی دیگر، موضوع ناموس، که همان «همسر» مرد باشد، دستاویز و وجهالمصالحهی مردان (مردسالاران) قرار میگیرد. زمانی از آن برای اثبات ادعا و گفتهی خود یاری گرفته میگیرند. در این مورد شخص مدعی، به ناموس خود سوگند میخورد. در مورد بعدی، زمانی که دو نفر با هم به نزاع میپردازند، به ناموس یکدیگر ناسزا میگویند و فحش نثار ناموس حریف میکنند.
در دوران پس از تسلط عربهای مسلمان بر ایران، بسیاری از مردم که به مسائل ناموسی خود سخت پایبند بودند، در برخی از شهرها، دختران و زنان خود را میکشتند تا به دست دشمن نیفتند. در کتاب طبقات ناصری نیز به نمونهای دیگر از این تعصبات برمیخوریم: «... چون در طمغاج رسیدیم، بریک موضع در پای حصار، استخوان آدمی بسیار جمع بود که استفسار کرده آمد. چنان تقریر کردند که در روز فتح این شهر، بیست هزار دختر بکر را از این برج بیرون انداختند و همانجا هلاک شدند تا به دست لشکر دشمن نیفتند، این جمله استخوانهای ایشان است».
برای اینکه این گزارش باورکردنی باشد، شاهدی از شعر «اوحدی مراغهای» میآورم:
زن نــاپــارســا شـکنج دل است
زود دفعش بکن که رنج دل است
زن چـو خـامی کند، بجوشانش
رخ نپـوشد، کـفـن بپوشـانـش
ابن عربشاه مینویسد: «... علت مرگ مرموز چلبان ملک آن بود که وی شایعاتی دربارهی بیعصمتی و بیناموسی زنان تیمور منتشر ساخته بود.
این روزها همه میکوشند از نوخواهی و نوگرایی (مدرنیته) سخن گویند و خود را در این سویه قراردهند که بسیار پسندیده است. در دنیای مدرن (تازه، نو)، نظام ارزشی با دنیای زیر سلطهى ادیان بسیار دگرگونه است. کسی که میخواهد ارزشهای مدرن را بپذیرد، باید نمونههای مخالف آنها را در فرهنگ خود یافته و به رودررویی با آنها برخیزد. یکی از این نمونههای آشکار که مردان باید در ساختار ذهنی خود دگرگون سازند، باور و نگرش به «ناموس» است. در فرهنگ بومی ایران و کشورهای دینگرای، برای حفظ «ناموس» چه خونها که ریخته نشده و چه سرها که بر سرِ دار نرفته است. امروزه هم، احکام وحشیانهای که در کتابهای ادیان سامی، خود را از دیدهها پنهان ساخته اند، از سوی وهابیان عربستان سعودی به اجراء گزارده میشوند، حکومتهای اسلامی در افغانستان و ایران نیز، این احکام را دوباره بر قلمرو حقوق اسلامی فراخوانده و جنایاتی مانند «سنگسار زنان» و بریدن دست را به نام قانون بر جنایات دیگر افزوده اند.
در فرهنگ بومی ما، به اشتباه خودخواسته، «ناموس» را با پاکدامنی زنان و فقط زنان، همسان گرفته اند. ناموس، از نگرِ فرهنگ بومی، بخشی از وجود زن است که به مردان و خویشاوندان او تعلق دارد که از پدر و برادر و شوهر آغاز میشود و بسته به درجهى توحش جامعه، تا خویشاوندان دور و نزدیک و حتا اعضای محله، بقال سرکوچه و طایفه و قبیله نیز میرسد. زن، وظیفه دارد ناموس مرد را که در اختیار دارد، از دسترس دیگران (نامحرم) مصون نگه دارد. یعنی، تنها با مرد یا مردانی که صاحبان ناموس اجازه میدهند، ارتباطِ تعریف شده از پیش، داشته باشد. گرچه این قلمرو ناموسی از سوی گردنکلفتانِ محرم خانواده و قبیله رعایت نمیشود. در هر جامعهای، همین گروه محرم در خانواده، بگونهای خود را از لذت جنسی دزدکی و آسیبرسان برخوردار میکنند و بهیچگونه به پیامدهای زیانبار برای قربانی شان، که درایشتر موارد افراد کم سن و سال هستند، نمیاندیشند. از سوی دیگر، در جامعههای ناموسپرستتر، تعریف این ارتباط را آنچنان تنگنظرانه گرفته اند، که حتا راه رفتن زنان در خیابان را هم دربرمیگیرد. تسلط بر زن، از احساس تملک مرد بر ناموس آغاز میشود. از آنجاییکه در جوامع تحت نفوذ دین (که همهى ادیان بدون استثناء مردسالار هستند)، ناموس زن، متعلق به مرد و در تملک وی میباشد. اوست که تعیین میکند، کِی و چگونه از آن استفاده کند.
گروه حاکم بر جامعهى دینی هم، بر پایهى این اندیشهى کهن مذهبی، که خود را مالک و مسئول رفتار زن و مرد در جامعه، (که نام امّت= در اسلام، گوسفند= در مسیحیت، ؟؟ در یهود بر آن گزارده شده است)، میداند. از سویی کوچکترین حرکت و رفتار زنان را در چهارچوب قانون جای میدهد و از سوی دیگر، این اجازهى رابطهی نامحرم با زنان را تا جایی گسترش میدهند که حتا آنان را با اجازه و تحت نظارت مستقیم خودِ (حاکمان شرع)، به تنفروشی سوق میدهند. زمانی که متولیان مذهب، مسئول تأمین بودجهى ادارهى کشور میشوند، برای ناموسفروشی، با نامی شرعی، مجوز دینی صادر میکنند و حرامش را به حلال مبدل میگردانند.
به گفتارها و بگومگوهای روشنفکرانه، پیرامون مدرنیته رو میکنیم و بها میدهیم، ولی هنوز، برداشتی از ناموسپرستی را میپسندیم که بگونهای، «عفت و پاکدامنی زن» را در حفظ ناموس برای شوی دربرداشته باشد و از سوی دیگر این موضوع داغ را در مورد مردان به سکوت برگزار کند. حتا در انتقال واژه به زبان آلمانی، بزرگ علوی مینویسد: ناموس یعنی،
Weibliche Mitglied der Familie,
ناموس فاطمه: پاسخ یک کاربر اینترنتی به علم الهدی روز شنبه، 6 شهریور ماه 1389
علم الهدی (امام جمعه رژیم در مشهد) گفته است: بانوان ورزشکار، ناموس فاطمه زهرا را در مقابل مردان کافر نمایش دادند. معلوم نشده است که ناموس فاطمهی زهرا چی بوده و بانوان ورزشکار ما چه چیزی را با خودشون به مسابقات بردند و چه چیزی را نشان مردان کافر دادند.
دختری مینویسد: هجده ساله بودم که مفهوم ناموس را بطور اتفاقی توی میدان ونک تهران کشف کردم. مردم جمع شده بودند و نگاه میکردند. مرد تنومندی فریاد میزد و فحش میداد و انبوه موههای سیاه بلند زنی را همچون کمندی دور مچ دست خود پیچیده بود تا فرار نکند. مرد نعره میزد و رو به رهگذرها فریاد میزد و میگفت: ناموسش را دیده که از ماشین غریبهای پیاده شده است و مردم برای ابراز همدردی سر تکان میدادند.
دومین باری که مفهوم ناموس را فهمیدم، خودم آن زنی بودم که باید مجازات میشدم. تازه جدا شده بودم و به خانهی پدریام پناه برده بودم. نه خیانتی در کار بود و نه هیچ. به عیادت دختر خالهام به بیمارستان رفته بودم و کمی دیرتر از معمول به خانه برمیگشتم. دم در، که ماشین را پارک کردم، شوهر سابقم به سمت من آمد. انگار خیلی وقت بود که منتظر من بود. دستهایش از عصبانیت میلرزید، پرسید کجا بودی؟ احساس کردم که با خودش فکر کرده که پای مرد دیگری (ناموس) در میان است. می توانستم توضیح بدهم اما لزومی نداشت. او حتا دیگر شوهر من نبود. سوییچ را توی کیفم گذاشتم و تمام شهامتم را جمع کردم و برای اولین بار گفتم: راستش را بخواهی دیگر به تو مربوط نیست! همسایهها مهمانی شان تمام شده بود و دم در پراز آدم بود و من درست دم در خانۀ پدری ام بودم، دلیلی نداشت بترسم.
جمله ام تمام نشده بود که مچ دستم را گرفت و پیچاند و مرا روی زمین انداخت، دستبندم از دستم کنده شد و روی خاک و خل افتاد. انگار دیوانه شده باشد، مرا روی زمین میکشید و به سمت ساختمان نیمه سازی که آخر کوچه بود میبرد. فریاد زدم و از مردم و از همسایهها کمک خواستم اما هیچکس به روی خودش نیاورد. مرد مسنی هم تو کوچه قدم میزد، التماس کنان کمک خواستم ولی مرد رویش را برگرداند و به سرعت دور شد. آنها همسایههای ما بودند و آن منطقه یکی از بهترین منطقههای تهران بود. باورم نمیشد. دیدم که کسی به کمکم نیامد. تنها کسی که می توانست نجاتم دهد، خودم بودم. نیرویم را جمع کردم و در یک فرصت مناسب با نهایت زورم توی شکمش لگد زدم. از درد خم شد و دستم را رها کرد و من تا خانه دویدم. روپوشم پاره شده بود و پایم زخم شده بود. همسایه ها دم در ایستاده بودند و مرا نگاه میکردند هیچکس هیچ چیز نگفت. بعدها فهمیدم که مردم در امور ناموسی دخالت نمیکنند. بعدها فهمیدم که چقدر از این مردم متنفرم و بعدها فهمیدم که وقتی هجده سالم بود، نباید از کنار آن زن، با بیتفاوتی عبور میکردم و از خودم هم متنفر شدم.
چرا اسلام خوردن گوشت خوک را حرام کرده است؟
اسلام اولین دینی نیست که خوردن گوشت خوک را حرام کرده است، بلکه آیین یهود نیز آن را تحریم نموده است و هیچ یهودی مؤمن، گوشت خوک نمیخورد. ولی کسی آن را بر یهود ایراد نمیگیرد. غرب عادات دین یهود را گرامی میدارد. آنگاه که مسیح، تصریح کرد – همچنانکه در انجیل بیان شده – به اینکه نیامده است تا ناموس را منسوخ کند بلکه آمده تا آن را کامل نماید، یعنی، نیامده است تا قوانین یهود را و در بین آنها، تحریم گوشت خوک را تغییر دهد. پس براین اساس، منطقی آن است که گوشت خوک درآیین مسیحیت نیزحرام باشد.
غیرت و ناموس پرستی پدیدهای است که افراط در آن باعث ایجاد مشکلاتی در سطح جامعه میشود. غیرت (خشم) به مفهومی که ما در این بحث با آن سروکار داریم نیرویی است در درون افراد یک گروه اجتماعی مثل خانواده که باعث ایجاد عکسالعمل در قبال رفتار افراد خارج از گروه، که ممکن است قصد تجاوز به مرزها و ارزشها و بالاخره ناموس گروه راداشته باشند، میشود.
تجاوز به ناموس:
سنگسار:
از اینهمه گفتار چنین برمیآید که ناموس در عرف عمومی، هرچه باشد در ارتباط با جنس زن تعریف میشود. آیا میتوان گفت که فقط زن دارای ناموس است و باید از ناموس خود مراقبت کند. مرد هم میتواند دارای ناموس باشد یا نه؟ آیا ناموس مرد پیش خودش است یا دیگری آن را حمل میکند؟ اگر این تعریف ناپذیرفتنی را بپذیریم و اگر در زندگی مردی، یک زن در ارتباط خانوادگی یا اجتماعی باشد. میتوان گفت که ناموس مرد هم دست خودش نیست، بلکه زنی ناموس اورا با خود دارد که برای او (یعنی مرد) باید حفظش کند.
درنتیجه اگر برای ناموس اتفاقی بیفتد، بهرگونه پای زن درمیان است و او باید تاوان بدهد. اکنون با اینهمه تعاریف گوناگون از ناموس، درپاسخ کسی که واژهی «بیناموس» را در مقام صفت یا ناسزا بکار میبرد، چه بگوییم. اگر ناموس را با معناهای وامواژهی پایه بپذیریم، و معانی افزوده از سوی فرهنگ مردسالاری و دینی را از آن بزداییم، گذشته از اینکه از کشت و کشتار زیادی جلوگیری میشود، بسیاری از مردم نیز ناسزای مهمی را از دست میدهند، چون تاکنون کسی از معانی: قانون، نظم، اساس، راهب، سیمخاردار، جبرئیل برای فحش دادن به کسی استفاده نکرده است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد