logo





از زندان کوچک تا اسارتگاه مجلل!

دوشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰ اکتبر ۲۰۱۶

دکتر عارف پژمان

aref-pejman4.jpg
من و تو، بادیه ها بسپردیم
پشت دیوار تمدن، مردیم!
خونکردیم به زمستان نگاه
گرچه ازیار ودیار آزردیم
مشتی ازخاطره و دفتر ورنگ
جامه دانی چو قناری بستیم
دشت از اینهمه دیوانه،رمید ،
هجرتی، چادر لیلی را دید .
زوزهء گرگ ،هراس افکن بود:
گوش من ، حادثه ها را نشنید!
مرزداران به مسلسل بستند
آبرویی که به هامون بردیم
باد، گیسوی سحر را می بافت
که چونان شاخهء تاک افسردیم
+++
تو به آن بار گناه خندیدی
من به توبیخ تو عادت کردم
سالها سال درو بود چه کنم:
همه از سایه به سیلاب
حکایت کردم!
من و تو خانه به دوش ابدیم
شهر در دست سیه پوشان است
همه جا سنگ سپید است و مزار
همه جا زندان است....



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد