logo





نتایج مالیگرایی آمریک

شنبه ۵ تير ۱۳۹۵ - ۲۵ ژوين ۲۰۱۶

بیژن باران

bijan-baran.jpg
وقتی صحبت پول می شود؛ همه مذهب واحد دارند. ولتر

در آغاز سده 20 تکامل جوامع پیشرفته صنعتی به شکل گیری انحصارات و سپس امپریالیسم– مرحله عالی سرمایه داری رسیدند. نتیجه این مرحله 2 جنگ جهانی، پیروزی انقلابات روسیه، چین، ویتنام شد. پس از ج ج 2 آمریکا بخشی از صنعت جنگی خود را به مصرفی تبدیل کرد. بازار داخلی بزرگ برای خودرو، وسایل خانه، ابزار برقی، فرآورده های خوراک، تفریحات شد. با انفجار 2 بمب هسته ای در ژاپن، ایجاد 1000 پایگاه نظامی در جهان، تشکیل ناتو سروری نظامی خود در جهان را تثبیت کرد.

در پایان سده 20 فروپاشی اردوگاه، رشد سرمایه داری خصوصی در چین و هند، رشد جهادگرایی در خاورمیانه- سرمایه مالی در آمریکا بر جناح نفتی- نظامی پیشی گرفت. این سیطره سرمایه داری بشکل مالیگرایی/ فایننسیالیزاسیون و در خارج بشکل جهانیگرایی/ گلوبالیزاسیون تبلور یافت که از ترکیب سرمایه داری و فنآوری دیجیتال حاصل شده اند. اکنون عالیترین مرحله سرمایه داری مالیگرایی است که نتایج خود را در بر داشته؛ بحرانهای موضعی را پاسخگوست.

وقتی امور مالی آنقدر بزرگ شود، هوای تنفسی اقتصاد را می بلعد. در واقع امور مالی وقتی حتی نصف اندازه امروزی هم باشد؛ این اثر مخرب را پیدا می کند. مضار مالیگرایی بقرار زیرند: 1-غلبه امور مالی بر کسبها، 2-سرمایه مالی در حاکمیت، 3-تجزیه طبقه متوسط، 4-تمرکز ثروت، 5-افزایش بدهی، 6-کاهش درآمد بقیه مردم، 7-نابرابر، 8-کاهش حقوق تقاعد، 9-کاهش R&D، 10-افت کسبهای نوآغاز شغلزا، 11-بیرمقی نوآوری، 12-جابجایی مردم.

1-غلبه امور مالی. قبل از مالیگرایی، امور مالی/ فایننس در خدمت کسب/ بیزینس بود؛ ولی اکنون در خدمت خودش یعنی وال استریت- مرکز بورس سهام در نیویورک- است. بحران بزرگ 1929 با مقررات بعدی مهار شد. در گذشته امور مالی/ فایننس شامل بانک، صندوق پوششی، بنگاه بیمه، نهاد خرید و فروش- در خدمت کسب بودند. در چند دهه گذشته، امور مالی از این سنت برگشته؛ تنها نسبت کمی از پول یعنی 15% سرمایه از بازار مالی به کسبهای مین استرت می رسد. اکنون 40 سال است که در سرمایه داری آمریکا مهندسی مالی/ وال استریت بجای مهندسی محصولات بازار/ مین استریت رایج است.

مهندسی مالی شامل بسته های مالی، صندوقهای پوششی و پولی، مدیریت پول، گروههای پژوهشی، مدلسازی، برنامه های حسابداری در رایانه، ارتباطات سریع می باشد. مین استرایت مرکز کسب هر شهر با مغازه، مراکز خدمات، خرده فروشی بوده که استعاره تولید اقتصادی در همه شهرها است. وال استریت مرکز کاغذبازی الکترونیک در نیویورک بوده که ربطی به اقتصاد تولیدی و صنعتی کشور ندارد. در حالیکه اکثر پول بازار مالی صرف وال استریت شده که روزانه 1 تریلیون دلار سهام در آن خرید و فروش می شوند.

شرکتهای چندملیتی پول خود را در بانکهای فراساحلی پارک کرده؛ نیاز مالی خود را در آمریکا با قرض و ربح کم در اینجا تهیه می کنند. نمونه: گاهی اپل با مهندسی مالی برای پول ساختن با وام برای بازخرید سهام خود نه ایجاد یک کارخانه یا محصول جدید برای فروش عمل می کند. این مهندسی مالی قیمت سهام را تصاعدی بالا برده؛ ثروت سهامداران کلانش را افزایش می دهد. یک دلیل وام گرفتن شرکتها با داشتن نقدینه کلان این است که پساندازها در نقاط فراساحلی بخاطر گریز مالیاتی قرار دارند.

2-سرمایه مالی در حاکمیت. از 10 بزرگترین اهداگر 2016 فردی سیاسی 6تا ابَرثروتمند صندوق پوششی اند. اینها همراه با مشاوران بانکداران در رفرم مالی و حمایت مصرفکنندگان، بنام قانون Dodd-Frank، شرکت کردند. 93% مشاوران قاعده Volcker از خود صنعت مالی آمده بودند. او مدیر کل ذخیره مالی فدرال/ بانک مرکزی بود که بانکها را از سرمایه گذاری اسپکولاتیو/ قماری با قاعده ولکر منع کرد.

از گلوبالیزاسیون با فنآوری دیجیتال، اقتصاد کُند تقلیل شغل را پدید آورده؛ زیرا نظام مالی در خدمت اقتصاد واقعی نبوده؛ بخودش می رسد. بخاطر پیشگیری از فروپاشی مالی سیاستمداران و مشاوران دولت فدرال 4.5 تریلیون دلار برای تقویت پولی در اقتصاد پس از بحران 2008 تزریق کردند.

3-تجزیه طبقه متوسط. مالیگرایی درون آمریکا به کاهش طبقه متوسط، فربه شدن 1% بالاییها، رشد کند نوآوری انجامید. حرص 1% ثروتمندان بویژه شبکه صندوقهای پوششی سیری ناپذیر است. نفوذ سرمایه مالی بر حاکمیت، خزانه داری، وزارت دارایی، کنگره، بانک جهانی، صندوق مالی بین المللی تشدید می شود. با گسترش شنود الکترونیک روی زمین- مراودات تصویری، متنی، صوتی جهان ادامه داشته؛ برنامه ها، لایه ها، نرمافزارها، حفاری داده ها برای کمک به تصمیمگیران پدیدار می شوند.

4-تمرکز ثروت. سده 21 به آمریکایی متوسط الحال بیمهری می کند. بدون تامینات اجتماعی و تقاعددر 2007، 1% جمعیت 34.5% کل ثروت را صاحبند؛ 19% هم 50.5% پس 20% جمعیت 85% ثروت را دارند؛ 80% لایه زیرین 15%. غنیترین خانواده ها در 2016 بقرار زیرند: والتون صاحب خرده فروشی والمارت با 11 هزار دمغازه در 27 کشور با دارایی 152 میلیارد دلار؛ کوک با 89 میلیارد دلار در صنایع نفت، مارس با 60 میلیارد دلار در آبنبات، کارگیل با 43 میلیارد دلار، جانسون صاحب 39 میلیارد دلار و صندوق سرمایه گذاری فیدلتی با 20 میلیون سرمایه گذار عضو، 500 صندوق گوناگون، دارایی 4 تریلیون، هرست با 35 میلیارد دلار.

5-افزایش بدهی. در آمریکابدهی انواع گوناگون دارد: فدرال، ایالتی، شهری، بخشی/ کانتی، فردی، شرکتی. افزایش بدهی بنفع بانکها و امور مالی بوده؛ ولی اعتبار زیاد منجر به بی ثباتی مالی می شود. چون امور مالی سهم/ مثلث گنده تر حوزه اقتصاد را بخود تخصیص داده؛ لذا بدهی در اقتصاد پیشرفته آمریکا غالب شده تا 70% بازده مصرفی را دارد. اعتبار داده شده به مصرف کنندگان آمریکایی در دهه 1980 به دلار واقعی 2برابر شد که 300-20% سود، حق الزحمه، جریمه دیرکرد را بر فرد نازل کند. طبقه متوسط با کارتهای اعتباری کمبود مالی ماهانه خود را تامین می کند. گفته شده: "بگذار اعتبار بخورند."

مین استریت یا کسبهای شغلزا ضیق توان اعتباری دارد. بانکهای مالی از وام به کسبهای کوچک سر باز می زنند. زیرا کمتر از فعالیتهای مالی مانند اوراق بهادار، معاملات سهام، مشتقات، آتی خری، صندوقها، خرید و فروش قرضه سودآور است. در 2015 کسبهای کوچک 50% نتوانستند مقدار وام مورد نیاز خود را بگیرند. لذا 32% بنگاههای در حال رشد توسعه خود را به تاخیر انداخته؛ 21% ثروت شخصی را برای کسب خود بکار بردند.

اپل در 50 سال گذشته موفق بوده؛ اکنون 200 میلیارد دلار پسانداز در بانک دارد. ولی در چند سال اخیر بخاطر نرخ نازل ربح، میلیاردها دلار قرض کرده تا در تحکیم بهای سهام به خریداران کلان/ سرمایه گذران خود بپردازد. مدتی مهندسی مالی کمک به افزایش بهای سهام اپل کرد. بمحض آغاز افت بهای سهام در آوریل 2016 غول ثروتمند نیویورکی، کارل آیکان سهام خود را فروخت تا ثروت هنگفتی بچنگ آورد.

بزرگترین مالک خانه های تک خانوار آمریکا Blackstone است. این بنگاه پول داشته؛ خانه های حراجی بانکها در بحرانهای مالی را فله ای می خرد. بانکها در مراودات مالی بیشتر از پساندازهای مشتریان وام مسکن می دهند؛ زیرا مراودات مالی پرسودتر است. صندوقهای مشترک از وام مسکن 65% بیشتر سودآور است.

6-کاهش درآمد مردم. اکنون کسبهای لایه بالای آمریکایی منابع مالی هنگفتی- رویهم 2 تریلیون دلار نقد- دارند که آنها را دهمین اقتصاد بزرگ جهان می کند. طنز تاریخ اینجاست که آنها برای بازخرید سهام خود دیون خود را افزایش می دهند. کسانی در راس بنگاههای مدیریت داراییها مردم قرار دارند. آنها بخاطر تقلیل هزینه شرکت از نیروی کار می کاهند.

آنها معمولا برای درآمد کمتر از یک سال شرکت، حقوق، مزایای، درآمدهای افسانه ای دارند. پس آنها با اندوخته های مردم در آن بنگاهها برای درآمد زیاد در کوتاهترین مدت نه برای استراتژی دراز- مدت می کوشند. گاهی صندوق تقاعد سهام شرکتهایی را دارند که مدیریت مالی جدید این شرکتها شغلها را تقلیل داده؛ که شاید شامل شغل خود ما هم شود؛ یعنی به بیکاری ما ختم می شود.

7-نابرابری. تصادفی نیست که بازخرید سهام برای شرکت بیشتر درآمد دارد. فاصله ثروت اغنیا از بقیه در 4 دهه گذشته بیشتر شده است. لذا بین مالیگرایی و نابرابری رابطه مستقیم است- در دهه 1980 نابرابری تابع درآمد شاخص سهام Nasdaq بود. یعنی با افزایش شاخص سهام، نابرابری ثروت در جامعه بیشتر می شود. نزدک، اتحادیه ملی دلالان اوراق بهادار سیستم اتوماتیک خبر سهام، و شاخص متوسط صنعتی Dow Jones ناشر روزنامه وال استریت در رابطه با بهای سهام اند. قیمتهای سهام خیلی بالا در واقع 10% ثروتمندان با 80% سهام را غنی تر کرده؛ در حالیکه 2% اقتصاد اصلا رشد ندارد.

8-وام خون حیاتی امور مالی/ فایننس است. در 2015 بدهی جهانی 57 تریلیون دلار بیشتر از 2007 شد. در گلوبالیزاسیون کنونی اکثریت سرمایه برای وام با وثیقه های خانه، سهام، قرضه یعنی وال استریت است نه برای کسب یعنی مین استریت. تغییرات دراز مدت حکومت و صنایع خصوصی در بازار مسکن متکی به حمایت دولت اثر گذارند. افزایش امور مالی اقتصاد محلی را هم مخدوش کرد: اجاره خانه در محله های با بیکاری زیاد هنوز بالاست. در برخی شهرها مانند نیویورک، بوستون، لس آنجلس قیمت خانه بخاطر ورود سرمایه خارجی گاهی سرسام آور است.

امور مالی/ فایننس در زندگی روزمره مصرفی هم از نونهالان تا پیران با واسطه شبکه مالی در مغازه های فراوان در هر شهر رخنه کرده؛ مانند جویبارهای کوچک به رودها، سپس به دریای سرمایه مالی، هر ماهه می رسد. البته بانکها هم به دادن کارت اعتباری به مشتریان برای تسهیل ورود الکترونیک به شعبه اتوماتیک بانکی فعالند. کارتهای اعتباری بانکی هم در فروشگاهها از رد و بدل پول جلوگیری کرده؛ خرج را بصورت الکترونیک از حساب فرد برداشت می کنند.

در سده 21 فروشگاهها، پمپ بنزینها، بیمه ها، خرده فروشیهای زنجیره ای همه خریداران را به گرفتن کارت اعتباری ترغیب می کنند. شرکتها با تسهیل روند اعتباری، تخفیف چند در صدی، حذف هزینه ورودی حساب اعتباری ماهانه، قسطی، با بهره، جریمه دیرکرد قسط- خریداران را تشویق به گرفتن کارت اعتباری خود می کنند. کارت اعتباری خرده فروشان بخشی از درآمد آنها است.

شرکتهای سیرس، شل، کیمارت به خریداران خود کارت اعتباری را بسادگی داده تا خریدهای عمده مانند لاستیک یا تعمیر ماشین، پول بنزین، وسایل خانه به اقساط با ربح بالا، جریمه دیرکرد، هزینه سرویس قسط بندی ماهانه شوند. شرکتهای اعتباری بزرگ مانند ویزا، ماسترکارت، امریکن اکسپرس پیشتاز تجمیع/ انتگراسیون مصرفیها/ خرده خران به سرمایه مالی اند.

برای همین است که صنایع– از اتومبیل تا خطوط هواپیمایی- به امور مالی وارد شده اند. نسبت به پیش از 1980 این شرکتها 5 برابر درآمدشان از امور مالی در می آورند که شامل سرمایه نهی، صندوق پوششی، بهینگی مالیاتی، خدمات مالی می شود. پوشش سنتی بنگاههای انرژی و ترابری با اسپکولاسیون/ خریدهای شرطی سودآور در قیمت آتی نفت- تغییری بود که در واقع کسب محوری را با قیمت متغیرتر کنار گذاشت. شرکتهای فنی بزرگ اوراق قبضه های کورپورت را تقبل به نشر کردند- آنطور که گلدمن-ساکز می کند.

9-کاهش حقوق تقاعد. یعنی هر شاغلی پسانداز تقاعدش را در صندوقهای پوششی، مانند فیدلتی، آمریکای بزرگ پارک کرده؛ دیگر تقاعد به سهام شرکت کارکن پیوند نداشته؛ بلکه با صندوقهای مالی واسطه به سهام شرکتهای غیر گره می خورد. این شرکتهای مالی واسطه درآمد مدیران آنها شده که با عرضه سهام و حقوق سالانه سر به چند میلیارد دلار می زند.
https://www.youtube.com/watch?v=bVB6Sz0bn6Q مالیگرایی اقتصاد- نوآم چامسکی، 2016

سالهای زرین پیری کمتر شده است. اگرچه سن بازنشستگی 65 سال است؛ ولی پیران بخاطر نیاز مالی به کار ادامه می دهند. سامانه تقاعد پس از 65 سالگی بر 40 میلیون نفر در پیری فراغ خاطر می دهد. البته عادت مصرفی در جامعه آمریکا ریشه در شکوفانی اقتصاد پس از ج ج 2 دارد که مردم را به خرید اقلام جدید با تبلیغات شرکتهای تولیدی تحریض می کند. گاهی نیاز به کار برای اعضای خانوار تا بعد از سن بازنشستگی 65 سال ضروری می شود. باید توجه داشت که طول کار در روز در آمریکا از تمام کشورهای پیشرفته بیشتر است. حق الزحمه زیادی مدیریت از ثروت حجم صندوق تقاعد کاسته؛ لذا درآمد این صندوق کاهش یافته؛ پرداخت فردی متقاعدان نیز کاهش می یابد.

نسبت به 2 دهه پیش، اکنون کارگران 25-35 ساله می خواهند دیرتر بازنشسته شوند. 84% بسن 65 سالگی یا جوانتر در 1996 بازنشسته شدند که به 57% در 2016 کاهش یافت. در 1996 پیرتر از 65 سال، 8% بازنشسته شده؛ 3% هرگز بازنشسته نشدند. در 2015 پیرتر از 65 سال 34% بازنشسته شدند؛ 2% هرگز بازنشسته نشدند. بقیه نمی دانند کی بازنشسته خواهند شد.

دلیل عمده افزایش بازنشستگان این سال شایعه کاهش موجودی صندوق تقاعد است که برداشت نیروی پیر متقاعد بیشتر از سپرده نیروی جوان کار است که وجه ماهانه به تامین اجتماعی می پردازد. یک دلیل اوباما برای قانونی کردن 11 میلیون خارجی بدون اقامت رسمی، تامین کسری صندوق تقاعد است.

10-کاهش بودجه پژوهش. با تشویق لابی مدیریت شرکت به ارتقای بهای سهام در کوتاه-مدت، بخشی از امور مالی/ فایننس- مسئول عمده کاهش کمک به پژوهش و توسعه R&D در فضای کسب/ کورپورت آمریکاست. زیرا R&D تخم تمول/ ثروت آینده است. شرکتها یک کلک دیگر برای افزایش قیمت شرکت- تابع بهای سهام و تعیین کننده توان وامگیری- بکار می برند. آنها شماری سهام خود را بازخرید کرده؛ وقتی که بهای سهام بالا است. این کار بهای سهام را بالاتر برده؛ سپس سرمایه گذاران و مدیر عاملان با داشتن امکانات options یعنی سهام بجای حقوق سالانه، ثروتمندتر می شوند.

پس پولی که باید صرف R&D شود؛ در بازخرید سهام بکار می رود. از دهه 1980 بازخرید سهام افزایش یافته؛ با هزینه پژوهش منحی ایکس می سازد: بازخرید بیشتر سهام به هزینه کمتر پژوهش می انجامد. بنگاهها عضو S&P500 اکنون سالانه 1 تریلیون دلار صرف بازخرید buyback سهام می کنند. درآمدهای ناشی از افزایش بهای سهام 95% درآمد خالص آنها شده. این ثروت را در R&D برای محصول و چیزی جدید بکار نمی برند تا به رشد دراز-مدت کمپانی کمک شود. "ستاندارد و پور" بکمک رایانه شاخص سهام 500 شرکت عظیم را روزانه اعلان می کند.

نیز بسیاری بنگاههای فنآوری خیلی بیشتر روی شگردهای افزایش بهای سهام نه R&D خرج می کنند. اگر نکنند، بازار سهام آنها را جریمه می کند. نمونه: مایکروسافت مارس 2006 سرمایه گذاری روی یک فنآوری نوین خود را اعلان کرد؛ ولی بهای سهامش 2ماه افت کرد. در ژوییه همان سال 20 میلیارد دلار بازخرید سهام خود را اعلان کرد؛ بهای سهام فورا 7% بالا رفت. این پاداش برای مدیران عامل شرکت ثروت چند برابر ببار آورد.

11-بیرمقی نوآوری. اکنون وام به کسبهای کوچک و تعداد بنگاههای آغازگر Startup کاهش موحش کرده اند. در آغاز دهه 1980، شرکتهای جدید نیمی از کسبهای آمریکا بودند. یعنی با همه پچ پچ در باره آغازگران سیلیکون ولی، تعداد بنگاههای جدید کل کسبها در واقع کمتر هم شد. شرکتهای بزرگ دنبال تقویت بهای سهام اند نه هزینه کردن برای R&D ضامن رشد دراز- مدت با محصولات آینده. در 1985شرکتهای با بیش از 10هزار شاغل 73% هزینه R&D غیر فدرال کرده؛ در 1998 به 54% رسید؛ در 2008 به 51% کاهش یافت.

نرخ سرانه ایجاد کسب جدید از دهه 1980 کاهش یافته؛ آغازگران در هر 100 هزار نفر بقرار زیرند: در 1977 به 257، در 1983 به 185، در 1992 به 181 ، در 2001 به 165، در 2013 به 129 کاهش یافتند؛ یعنی ظرف ربع قرن سرانه شرکتهای جدید در 100 هزار نفر، به نصف رسید. آغازگر/ کسب کارگشا entrepreneur کارآفرین بوده؛ توسعه اقتصادی می آورد.

12-افت کسبهای آغازگر. از 1978 تا 2012 تعداد شرکتهای جدید 44% کاهش یافته؛ این کاهش با رشد صنعت مالی و تغییر تمرکز از وامدهی به اسپکولاسیون/ خرید قماری همراه بود. سیلیکون ولی در 2014 بالاترین درآمد شغلی را در آمریکا داشت. کسبهای جدید منبع اصلی افزایش شغل و رشد GDP اند. وارن بافت گفت: اکنون گروهی پیدا شده که نه به رستوران بلکه به کازینو می روند. در کازینو الکترونیک با شمار ناچیز خدمه قمار است؛ در رستوران فروش خوراک و خدمات شغلزایند.

اکنون عرضه عمومی اولیه اوراق بهادار IPO یک/ سوم 20سال پیش است. اگرچه در 2014 بهای آن 74.4 میلیارد دلار، یعنی 47.1 میلیارد دلار بیش از 1996 بود. متوسط آن در همان سال از 30 میلیون دلار به 47.1 میلیون دلار رسید. این به 2 دلیل بود: 1- سرمایه گذاران مطمئن ترین شرط بندی را می خواستند؛ نه بازار مولد برای نوآوری. 2-بنگاهها کمتر سهام عمومی اعلان می کنند؛ تا وال استریت بر آنها مسلط نشود؛ تا بتوانند به آفرینش ارزش واقعی بپردازند.

از شرکتهایی که عمومی می شوند 40% با فشار وال استریت بهای سهام را افزایش می دهند. پس خوشبینی کسب و آغازگر کسب نو اکنون از 30 سال پیش کمتر اند، دستمزدها تغییر نکرده، نابرابری در حال رشد است. مدیران شرکتها 82% حق الزحمه خود را بشکل سهام دریافت کرده که طبیعتا تصمیمات مدیران برای نفع کوتاه- مدت بوده؛ که ممکن است به ضرر شرکت و به نفع افزایش بهای سهام باشد.

13-جابجایی. پناهجویان، بیجاشدگان در 2105 به 65 میلیون نفر رسید که با خیل مهاجران، فرار مغزها، جابجایی کاری را هم به آن افزود. آمریکا سرمایه گذاری فعلی خود را در کشورهای جی20 کرده؛ لذا خیل جوانان بیکار بویژه در خاور میانه را در پروژه های عمرانی نظیر پس از ج ج 2 شغل آفرینی نمی کند. لذا لایه از این جوانان چه در غرب چه در خاوریمانه به جهادیگرایی مسلحانه و انتخاری کشیده می شوند. البته جناح نظامی از این گرایش بدش نمی آید چون تنور کاربرد و فروش تسلیحات را داغ می کند.

از گلوبالیزاسیون با فنآوری دیجیتال، اقتصاد کُند تقلیل شغل را پدید آورده؛ زیرا نظام مالی در خدمت اقتصاد واقعی نبوده؛ بخودش می رسد. بخاطر پیشگیری از فروپاشی مالی سیاستمداران و مشاوران دولت فدرال 4.5 تریلیون دلار برای تقویت پولی در اقتصاد پس از بحران 2008 تزریق کردند. قیمتهای سهام خیلی بالا در واقع 10% ثروتمندان با 80% سهام را غنی تر کرده؛ در حالیکه 2% اقتصاد اصلا رشد ندارد.

منابع. ‏2016‏/06‏/21

https://www.amazon.com/Makers-Takers-Finance-American-Business-ebook/dp/B014BR46P2 فروهر، سازندگان و بردارندگان.
Rana Foroohar , Capitalism, Time, May 23, 2016, p 27-32.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد