logo





مشکلِ "آرش کمانگیر"
يا
هایده ترابی؟

يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵ مه ۲۰۱۶

عباس هاشمی

هايده ى ترابى با خواندنِ مطلبى از من ، كه خاطره اى ست كوتاه از زندان و یادآوری شعرى از سياوش كسرایی و تعريف از شاعرانگى او و "آرشِ كمانگير"اش ابتدا به خودم نوشت و خرده گرفت ، كه در جواب علاقه اى به چانه زدن نشان ندادم ، اما از قرار ايشان همچنان به ارشادِ ما و من اصرار دارد و صد البته كه با نيات حسنه ! ولى او ضمن اظهار مرحمت به من و نقدِ نوشته ام با شمشیری چوبين به مصافِ "آرش" آمده!

بهر حال او بحثى را گشوده كه ميتواند با مداخله ى اهل فن مباحثه ای آموزنده و مفید از آب در آيد كه من به سهم خود از آن استقبال ميكنم و به عنوان فردی علاقمند به شعر و هنر ملاحظات خودم را درباره ى ايرادات ايشان به " آرش" و شعر كسرايى به اختصار مينويسم :

هايده ترابى از موضع چپ حرف ميزند اما عجيب است كه در نقد "آرش كمانگير" اساسا به كسانى استناد جُسته كه خودش آنها را "ناسيوناليست " خطاب مى كند يعنى اخوان و شفيعى كدكنى ! اما نميگويد كه همان "اخوان" آرش كمانگير را "زيبا "، "موفق " ،"بكر"و " با جاذبه" ميداند كه تنها به لحاظ فنى كمى "لنگ" ميزند ! تازه نبايد فراموش كنيم كه چند سال پيش از "آرش کمانگیر" اخوان شاهكارى به نام "زمستان" سروده كه سراپا ياس و ناميدى ست و حالا شاعرى پيدا شده كه در همان حال و هوا وسبك و سياق شعرى سروده (گيريم نه به استواری "زمستان" ) اما در زمستانی که " برف می بارد به روی خار و خاراسنگ ... در کنار شعله آتش قصه میگوید برای بچه های خود عمو نوروز ... زندگانی شعله مى خواهد... شعله ها را هيمه بايد روشنى افروز" . قهرمانِ داستان همان زمستان اينبار اما جاى باده و بنگ ، تيروكمان بر ميدارد، خواننده مى بيند كه تاريخِ سرايشِ زمستان به سالِ كودتا و سرماى بس گزنده اش بر ميگردد و آرش به ٦ سال بعد از آن ، هر دو اما زيبا و دلنشين سروده شده اند وهر کدام در جاىِ خويش نيكو. البته " آرش كمانگير" به لحاظ شخصى ميتواند برای اخوان نامطبوع بوده باشد چرا كه زمستانِ اخوان برغم شيوايى و صلابت و زيبائى كلام اما بخاطرِ مضمونِ نا اميدانه اش مورد انتقاد واقع شده بود و حالا او بچشم خود ميبيند كه ميشود از حال و هواى "زمستان" گفت اما شورانگیز و شرربار كه با استقبالِ بى سابقه مواجه شود و زمزمه ى گُردانِ جوان و سرودِ رهنوردان گردد ! خرده اى هم كه اخوان به آرش ميگيرد تنها در چهارچوبِ سبكِ اخوانى( نيمه كلاسيك - نيمه نو ) قابلِ توجيه است چرا كه بعدتر سيمينِ بهبهانى نشان داد كه اين ايرادات پايه و اساسى قابلِ دفاع در "شعر امروز "ما ندارند. براى منِ خواننده هم تكنيك و فن وعروض و بديع و قافيه امری ثانوى ست . به اين واقعيت اخوان خود اِشراف دارد اما به لحاظ موقعيت و نگاه متفاوتش با شيطنت ميگويد ؛ "شاهكارِ لنگانى ست و چون مردم ايرادات شعر را نميفهمند" شعر آرش را مقبول ميدانند ! افزون بر اين در شعر و هر هنردیگرى صِرفِ استادى و تسلط بر فن و البته تعلقات ايدئولوژيك نيز امرى ثانوى ست ( اين نكته را اما برخى اساتيد ما به سختى ميپذيرند ، شايد اخوان هم از زمره آنان باشد! ) . كسرايى را مقايسه نميكنم به اشعارِ زنده ياد "سعيد سلطانپور" و سلف اش "عشقى" اشاره ميكنم كه اينان به لحاظ فنِ سرايش شعر در طراز شعراى درجه ى يك و يا استادِ شعر به حساب نمى آيند و در اشعار هر دوىِ آنان ضعف فنى يا "لنگِ"شى كه اخوان ميگويد كم نيست اما اين دو شاعر هم خودشان برجسته اند و هم شعرهايشان اشعارِ بي همتاى انقلاب به حساب مى آيند . يك نمونه ى ديگر شعرِ "حميد مصدق" است : "من اگر بر خيزم تو اگر برخيزى همه بر ميخيزند " که به لحاظ فنى شعرى ست سّست و متوسط اما به زمزمه ى زير لَب جوانان معترض بدل گشت . پس ايرادات فنى حتى اگر واقعی هم باشند وقتى شعرى حرفى درست و پيامى بموقع در مقطعى تاريخى دارد و يا در وضعيتِ خاص اجتماعى بر مردم تاثير ميگذارد ، "مهم" ميشود و عيبش هم ديده نميشود. اما البته اساتيد و متخصصين در جاى خود بايد آنرا نقد كنند بى آنكه از ارزش واقعى اش كاسته شود.

هايده ترابى براى توجيهِ حرفهاى خودش براهنى را هم شاهد ميآورد در حاليكه حرف براهنى تكرارِ همان حرف اخوان بر سر وزن و قافيه است و نقد ديگرش "به اوج نبردن حماسه" كه اين دومى هم نظرى است بى توجه به فضا و زمينه هاى اجتماعى و روانى سرايشِ آرش چرا كه كسرايى پس از كودتا و خفقان ، تازه دارد "قصه ميگويد براى بچه هاى خود" يعنى "ترويج" ميكند و زمينه سازى و تدارك ميبيند، بهمين جهت زبانِ شعر اش آنطور كه براهنى انتظار دارد حماسى نيست و نميتوانسته باشد چون هدف اش "تهييجِ" فورى نبوده ورنه قاعدتآ كار سختى براى او نميبوده است .

هايده ترابى به "مهم" بودن شعر آرش كمانگير اعتراف ميكند اما نميگويد چرا "آرش" شعرى "مهم" است !

شهادتِ شفيعى هم بر درستى ساخت و بافت اسطوره اىِ اين بازآفرينى از نگاه يك متخصص دلالت دارد و نه ناسيوناليسمى كه هايده ترابى ميگويد !

ايشان در ميان چپ ها ى "مستقل" شاملو ى بزرگ و محبوب را بطور نمونه "به جا" آورده كه "آوانگارد" بوده است و ناقد چنين آثارى ، البته نمونه نمى آورد و اشاره اش به شاملو در اينجا به نظر ميرسد بیشتر به منظور توجیه نگاهِ خود و سنگر گرفتن در پشت برخورد اشتباه شاملو به فردوسی ست ! و البته انگار كارنامه ى شاملو را هم دقیق نميداند و او را درست "به جا" نياورده ورنه احتمالا به جرم قلمزنى در " ايرانشهر" يقه اش را میگرفت و او را هم سرزنش ميكرد كه چپ را به " ايرانشهر" چه كار ! ؟

باز گرديم : هايده ترابى از اينكه سياوش كسرايى را شاعرى بزرگ ناميده ام و اینکه گفته ام : " ما در مجموع کارهای فرهنگی - هنری آنان [/حزب توده] را آموزنده می‌دانستیم" بر من خرده گرفته ! هر دو خرده و احتجاجاتش اما بى اساس اند البته بديهى ست كه او شخصا حق دارد هرگونه كه دوست ميدارد مثل هر كس ديگر متنفر يا دوستدارِ اين و يا آن هنرمند و یا اثرهنرى باشد اما :

١-در مورد "بزرگ" ى يك شاعر ، بهتر و اصولى است كه به آثار او و صاحبنظران رجوع شود (درباره جايگاه شعرى كسرايى سند بسيار است ) اما بى ترديد غير صاحب نظران هم ميتوانند و مجاز اند شاعر يا شاعرانى را بزرگ ، محبوب و ... بنامند . زيرا در حوزه ى هنر و زيباشناسى برخلاف مذاهب و ايدئولوژى ها معيار سليقه ست و به قول فرانسويها "امور سليقه اى چانه بردار نيست" ! پس در ساحت هنر نميتوان و نبايد انتخاب و سليقه را تحميل نمود .

٢- من در يك عبارت كلى گفته ام " ما در مجموع كارهاى فرهنگى - هنرى آنان [ حزب توده] را آموزنده ميدانستيم"

اولا اين عبارتِ كلىِ "در مجموع" از حقيقتى سخن ميگويد و به عمد وارد جزييات و " نقد ميراث فرهنگى " حزب توده نشده است ( البته حوزه فعاليتهاى فرهنگِ عمومى و ترويج مدرنيته از طرفِ حزب توده چنان گسترده و مشهود است

كه اگر به دشمنىِ كور دچار نباشيم آنرا به وضوح ميبينيم و صد البته نقدهايى هم ميتوان بر اين يا آن كار و اثر داشت ، نه اينكه تمام آنرا تخطئه و تصغير كنيم ! من نميدانم مثلا بر "انتخابِ" "دُن كيشوت "، "زورباى يونانى " ، "شازده كوچولو" و بسياری دیگرچه نقد و ايرادى بر محمد قاضى وارد است ؟!

نكته ى اساسى اما در اين نوشته ى به ظاهر انتقادى نگاه محدود و دريافتهاى بسته ى هايده ترابى به " اسطوره" بطور كلى ، / "اسطوره ى آرش" بطور مشخص / و بازسازىِ " آرش كمانگيرِ" سياوش كسرايى بطور ويژه / است !

١- اسطوره

به نظر ميرسد هايده ترابى با هر اسطوره اى "مشكل" دارد و لابد بخاطر قدمتشان ، آنها با هيچ تعبيرى هم نميتوانند به درد دنياى مدرن او بخورند ! چرا كه اسطوره ى آرش و نيز بازسازى آن ـ كه به قول اخوان "قصه اى زيبا و جذاب " ست - را نمیتواند در جایگاه تاریخی و اسطوره ای خود ببیند و برای امروز از آنها بهره بگیرد.

٢- اسطوره ى آرش

هايده ترابى به جز نقل تعريف ى مجمل از انترنت در مورد اسطوره ى آرش ، آرش را مدافع "منوچهر" ساسانى ميداند كه در جنگ با تورانيان به محاصره افتاده . پس در آن تاريخِ بى تاريخ هر حرفى از آرش زدن "ناسيوناليستى" ست و به ما ربطى ندارد !

٣- اسطوره بازسازى شده ى "آرش" بوسيله ى سياوش كسرايى

هايده ترابى چون از بُن با اسطوره ى آرش مشكل دارد به اسطوره ى بازسازى شده ى سياوش كسرايى هم عناد ميورزد و چون از ديرباز آنرا خوش نميداشته احتمالا درست هم آنرا نخوانده! چون متوجه نيست كه اسطوره ى آرش سمبل مبارزه جويى در خفقان و هنگامه اى ست كه "گرمرو آزادگان در بند " اند ! و در فضاى بعد از كودتا، ديكتاتورى راه نفس ها را بسته و انديشه و انسان در محاصره است و حتى توجه نكرده كه آرش در رجزخوانى هايش خودش را "آزاده" و "فرزند رنج و كار" مينامد ! وجالِب است كه اخوانِ مورد استناد او باز آفرينىِ آنرا "قصه اى زيبا "... "بكر" "جذاب" و "موفق" و پُر اقبال " دانسته است و نيز اعتراف ميكند كه شاهكارى ست ! منتها از نظر او "لَنگِ " شِ وزنى و تكنيكى دارد ! رقابتهاى حرفه اى ، سبك شعرى و سياق گروهبندى هاى شعرى - خراسانى هاى اخوانى و بقيه - و دشمنى هاى ايدئولوژيك را هم نبايد فراموش كرد زيرا شعر آرش در زمان خودش چنان مورد استقبال قرار گرفت كه منطقا نبايد اخوان بويژه و اخوان ى هاى خراسان را خوش آمده باشد ! با اين وجود عموما اقبالِ اين شعر را از زيبايى آن دانسته و بدان اعتراف كرده اند !

هايده ترابى در قسمت پايانى مقاله اش ديدگاه مرا نسبت به كارهاى فرهنگىِ حزب توده موردِ سوال قرار ميدهد كه من از [كدام "ما" ] در گذشته سخن گفته ام ؟ اگراين "ما" برايش "مبهم" است ميتواند به تاريخ سى ساله ى بيژن جزنى رجوع كند و در عين حال من در اينجا با اشاره به اينكه ما "ما"يى يكدست نبوده ايم و نيستيم، او را به روشنى از ابهام در مى آورم و همان جوابى را به او ميدهم كه قبلا بخودش داده ام :

["آنموقع لابد بخشى از "چپ هاى انقلابىِ مثلِ ما " مثل امروز شما فكر ميكردند در حاليكه منِ ديروز هم حتى مثلِ امروزِ شما فكر نميكردم !" ]

عباس هاشمى
١٤ مه پاريس

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد