logo





از مطلق خواهىِ ايدئولوژيكى به واماندگىِ برزخى

سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۳ مه ۲۰۱۶

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami2.jpg
حائل قرار گرفتن ميان دو چيز را برزخ گويند. يعنى نه اين چيز و نه آن چيز بودن و مراد ما از اين، همان سرگشتگى ايرانى است كه به اين چيز و آن چيز، ناتوان از قضاوت و سنجش است. اولين دين رسمى ايرانيان زردتشت كه حامل برداشت ثنوى در ارتباط با رستگارى آدمى ست، در شكل خاص خودش برزخ است. چونكه آدمى بايست رستگارى خويش را موكول به ستيز ميان اهورمزد و اهريمن كند تا روزى كه چنين ستيزى به غلبه اهورمزد بر اهريمن بيانجامد و اهورمزد با چهره يكتايى اش نيكى را به همه جا بگستراند. در واقع انسان در دين ايرانى ميان پليدى و نيكى حائل است. از آنزمان تا كنون يعنى دوره فرهنگ اسلامى ما، ايرانى به همين اميد به حيات اجتماعى خود در عالم برزخى تداوم بخشيده و چنين امرى كاملاً بر افكار او محيط بوده و تمامى موضوعات مربوط به اداره و مديريت جامعه و نيز راه حل هاى سياسى را تحت شعاع خود گرفته(بود) است. بطور كلى بينش ثنوى ايرانى، كليت فرهنگ ما را در چندگانگى ابعادش تسخير كرده و رفتارها را در حوزه هاى مختلف تحت نفوذ و كنترل خود دارد.

بحث "بخت بازگشت نظام پادشاهى در ايران" كه محتويات يك مقاله را با همين عنوان در بر مى گيرد، مستثنى از مجهولات بينش تاريخى ما نيست كه تلاش دارد جهت كتمان حقيقت و يا هويت خويش فقط به نمودارهايى از حقيقت ديگرى اكتفاء كرده و از آن براى مقاصد سياسى امروزش امساك جويد. در اين بحث خواننده در همان ابتداى سطور با پرسشى به اين مضمون روبرو مى شود: " براستى مسئواليت آن رژيم در پيدايش اين رژيم تا كجاست؟"

اگر بخواهيم تاريخ استبداد را در ايران وانهيم مسلماً نمى توان فقدان مشاركت سياسى مردم را در حكومت هاى پهلوى پدر و پسر پنهان نگاه داشت اما، مسبب چنين فقدانى تنها به گردن حكومت ها نيست بلكه نوع "تفكر " نخبگان و خواص جامعه و پيوند آنها با نوع خاص حوزه سياست گذارى ها، آن اصلى است كه جامعه را بالحاظ مضمون سياسى در نوع خاص نظام سياسى اش استوار مى كند. درست بمانند امروز كه "نخبگان" سياسى و خواص ايرانى خود را در نوع خاص سياست گذارى ها از سوى جناح هاى حكومتى، تعريف مى كنند غافل از اينكه به اسلام سياسى گردن نهاده اند و آنرا در نظام سياسى ايران مقوم مى كنند. اين پرسش هنگامى مى توانست با كل حقيقت همخوانى داشته باشد اگر با پرسشى ديگر مبنى بر اينكه: براستى مسئوليت "نخبگان" سياسى و خواص ايرانى در آن بلبشوى انقلاب چه بوده، همراه مى شده است. دو پرسشى كه توامان مى تواند يك كل مفهومى را در همه ابعادش بسازند تا از آن بتوان هر دو مسئوليت حكومت و "نخبگان" سياسى را در عملكردشان تبيين نمود. البته چنين امرى مى تواند به زايش سياست گذارى هاى نوين بيانجامد و سياست گذارى متعارف را در جمهورى اسلامى در نوردد و اين همان پاشنه آشيل "نخبگان سياسى" امروز ماست كه خود را در نوعى از ثنويت سياسى به بند كشيده اند و فكر رهايى از آن خواب شان را آشفته مى كند(چونكه خانمانِ سياستِ كنونى شان به تلى از خاكستر مبدل خواهد شد)، ثنويتى كه مى گويد بايست منتظر يا حائل شد تا وقتى كه "خير" اسلامى بر شّر آن در "جمهورى" اسلامى فائق آيد.

در گذشته بر اين نظر بودم كه اگر ايرانى خود را از قيد و بند هاى ايدئولوژيك و تشكيلات هاى متعارف و معطوف به سانتراليسم "دموكراتيك" برهاند الزاماً نسبت به موضوعات سياسى و باورهاى جامعه بى طرف و مستقل سنجش و قضاوت خواهد كرداما ندانسته بودم كه ده ها پيوند مرئى و نامرئى مرتبط به باورمندى انسان كافى ست تا انسان را مقيد سازد و استقلالش را از او سلب كند. اين سلب استقلال و اختيار از خود منجر به برزخ براى آدمى مى شود كه تنها مى تواند در ميان گذشته و آينده نقش حائل را ايفاء كند و بس. و منظور ما از حائل در اينجا همان برزخ است كه آنرا در سطر اول معنا كرديم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد