logo





نوستالوژى رجعت به گذشته

پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۱ آپريل ۲۰۱۶

قهرمان قنبرى

هنوز بعد از سالها در آرزوى رجعت به روزهايى هستيم كه لباسها و كفشهايمان را ده بار پينه مى زديم و به سختى هفته اى يكبار با صابون گلنار و شامپو پاوه حمامى مى كرديم! بخارى سياه نفتى و موش و پشه و اتاقهايى كه حداقل چهار نفر مى خوابيدند بهترين روزهاى خاطرات دوران زندگى ماست! هيچ چيز مانند يادآورى آن دوران خوشحال مان نمى كند! دورانى كه هميشه سه تا بچه اضافه به دنيا مى آوردند تا تعادل خانواده در اثر مـرگ و مير بچه ها در اثر سرما خوردگى ساده حفظ شود. ميل به بازگشت به زندگى إعصار قديمى تر، ميلى است كه ريشه در تاريخ دارد. به احتمال زياد پدرانمان و پدرانشان هم مى خواستند به دوران كودكى شان برگردند! اين ميل در حالت جمعى ملتها در ميل بازگشت به تاريخ باستان نمود پيدا مى كند. تورك ها مى خواهند به دوران عثمانى باز گردند، ايرانيها ميل به بازگشت به دوران باستان هخامنشى را دارند. عربها ميل به بازگشت به دوران خلفاى اسلامى، رؤسها به دوران تزار و ....

اما اين حس فردى و جمعى از چه چيزى نشات مى گيرد؟ چرا ما خوشبختى را در گذشته جستجو مى كنيم؟
لازم به ذكر است كه زندگى مثلاً چهل سال پيش براى انسان امروزى غيرقابل تحمل است، هر كس هم بخواهد بصورت اختيارى دوباره در شرايط چهل سال پيش زندگى كند در نهايت خيلى انسان با اراده اى باشد بعد از يك هفته احتمالاً فرار را بر قرار ترجيح خواهد داد! اما ما چرا مى خواهيم به آن دوران باز گرديم؟ چرا ما خوشبختى را در آن دوران مى جوييم؟ آيا اصولاً خوشبختى عملى در حال يا آينده است يا چيزى گمشده در گذشته؟
در واقع ما و پدرانمان و پدرانشان با همه پيشرفت مادى و تكنيكى خود در سير زمان هنوز احساس بدبختى مى كنيم. ما نمى توانيم خود را خوشبخت احساس كنيم بلكه بيشتر هر روز خود را بدبخت احساس مى كنيم! احساس خوشبختى حلقه مفقوده ماست! عليرغم تمام مدعيات دينى و ايدولوژيك مان براى خوشبختى بشر در آينده، نه برنامه اى داريم و اصولاً نه چنان چيزى را متصور هستيم. در بهترين حالت به كمك أديان اين خوشبختى را در بهشت و دنياى پس از مـرگ بنا نهاده ايم، در دنياى واقع پيشتر اين ميل به خوشبختى را با تحصيلات عاليه، ثروت اندوزى بيشتر، پشت سر گذاشتن قاره ها و مقامات عاليه، سياه مستى،سكس بى حد و مرز و اعتياد نتوانستيم بدست بياوريم. ما در نهايت هر چه باشيم خوشبخت نيستيم و كمى هم بدبختيم. بهمين خاطر هم خوشبختى را در روزهاى كودكى مان مى جوييم ! ما به خاطر عدم احساس خوشى در حال حاضرمان، از وضعيت موجود نفرت مى ورزيم در مرحله اى حادتر شروع به نفرت ورزيدن از كسانى مى كنيم كه احساس مى كنيم در بوجود آوردن اين احساس بدبختى مان سهيم هستند! فاشيسم، نژادپرستى و بنياد گرايى و كسانى كه خود را منفجر مى كنند تلاشى اورگانيزه شده تك تك كسانى است كه احساس خوشبختى نمى كنند و با انفجار خود براى رهايى شدن از اين حس بدبختى مسببان بدبختى شان را به خيالشان مجازات مى كنند. نكته جالبى كه در زندگى اعضاى داعش حتى بنيانگذارش ابومصعب زرقاوى وجود دارد يك دوره زندگى توام با بى بند وبارى براى يافتن خوشى و احساس لذت از زندگى است. در واقع سير زندگى كسانى كه ميل به كشتن خود و ديگران را دارند، در مرحله اول تلاشى براى خوشبختى و خوش بودن در زندگى شخصى است و در دومين مرحله سرخوردگى و ناكامى از خوشى كه منجر به تلاش براى ساختن دنيايى كه خوشبختى همگانى شده است. حتى زندگى و مهاجرت به اورپا هم نتوانسته خوشبختى را براى جويندگان به ارمغان بياورد، مسير حركت اعضاى داعش و القاعده از قلب اورپا به بيابانهاى عراق و سوريه و افغانستان دلالت بر اين دارد كه آنها احساس خوشبختى نمى كنند، آنها براى يافتن اين خوشبختى به جايى برمى گردند كه پدرانشان يا خودشان چندى قبل آنجا را به تصور اينكه جهنم است ترك كرده اند تا خوشبختى را در غرب كه بهشت گمشده مى پنداشتنش بيابند! خوشبختى اوخروى هم مدتى است خريدارى ندارد، هر چند كه ممكن است انتحاريها را در قالب طالبان خوشبختى اوخروى قرار داد، اما اين خوشبختى آخروى فقط پرده ساترى است بر روى ميل انتقام و نفرت كسانى كه مى خواهند به خيال خود عاملان بدبختى خود و همگان را مجازات كنند. ما بيشتر از آنكه احتياج به رهايى از بدبختى هايمان داشته باشيم، احتياج به آشتى با بدبختى هايمان داريم. شايد مهمترين احتياج ما " دامكلوس وار" ياد گرفتن لذت بردن در رقصيدن زير شمشير آويخته از مو باشد! بايد كه اين خوشبختى را در خود جست، يا كه بايد عوض هدايت ديگران، در تنهايى خود را هدايت كرد. بايد كمى نارسيست وار از موهاى سفيد و چين و چروك صورت در پيرى لذت برد. كمى هم بايد مازوخيست بود، عوض آزار ديگران و جامعه بهتر است كمى هم خود را با قهوه اى تلخ آزار داد! خوشبختى امرى درونى و فردى است، تلاش براى خوشبختى دسته جمعى ديگران مانند تلاش براى هدايت انسان به بهشت اوخروى ، بيشتر به جنايت و بدبختى شان مى انجامد. اول بايد خود را خوشبخت كرد. براى درك اين احساس خوشبختى بايد احساس لذت بردن را درك كرد، ايپكور زندگى سعادتمندانه را نه در لذتهاى بيشتر كه در درد و رنج كمتر تعريف مى كند. بهشت نه در گذشته است نه در آينده، شايد در همسايگى مان باشد. يكبار دوستى تعريف مى كرد كه پدرش نصيحتش گفته؛ كه پسر تو كه اينقدر از زحمتكشان و كارگران آرژانتين و برزيل دفاع مى كنى، اما از كاك ابوبكر همسايه مان هم غافل مشو كه مدتى است بيكار است و محتاج نان شب . خوشبختى شايد خيلى دور نباشد، آنرا بايد در نزديك خود جست و يا شايد آنرا بايد در درون احساس كرد.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد