عیدیِ شعرم کنون سبز ترین آرزو است
واژه به واژه در آن سرخ ترین گفتگو است
آبیِ فردا اگر زرد شد از کهنگی
روز نوُ زندگی در گذرجستجو است
سفره ی نوروز را پاک کن از ابتدا
سفره ی دیگر بچین، حادثه ای پیش رو است
با همه غمناکی ات، نیست اگر باکی ات
راز شکفتن شنو،گفتن رمزش نکو است
توطئه را دور کن از خود و معذور کن
هر که به جای صدا، گفته اش از های و هو است
لحظه ای قدر نظر، فرصت شیرین نگر
زان که دوسه جرعه ای مانده تو را در سبو است
گر مژه بر هم زنی، ریشه ی خواهش کنی
بهت تورا می دَرَد، بغض، عیان در گلو است
چشم ز هم باز کن، عشق خود ابراز کن
کولیِ آزادگی، رقص کنان کو به کو است
گر چه شقایق گذشت، فرصت عاشق نگشت،
گل شکفدباز هم ، این همه از عطر او است
عیدی او را بگیر،نیست جز این ات گزیر
گر چه دگر گون شده، میوه ی آن آرزو است...
ویدا فرهودی
اسفند ماه ١٣٩٤
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد