logo





اختلاف بر سر چیست؟

پیرامون سفر روحانی به فرانسه

يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴ فوريه ۲۰۱۶

محمد اعظمی

aazami.jpg
بر این باورم که حاکمیت استبداد و استمرار آن در ایران روحیه ستودن نفی، منفی بافی و اتحادگریزی را در جسم و جان احاد جامعه ایران از جمله نیروهای سیاسی کشورمان، تزریق کرده است. آمیختگی این روحیه با نگاه حقیقت پندارانه چپ سنتی، جریانات سیاسی و حتی مدنی جامعه ما را، تنگ نظر و در دنیای کوچک خود، غرق نموده است. بی جهت نیست که عموم جریانات سیاسی ایران، بیش از آنکه بر اشترکات متکی شوند تا در میدان های بزرگ حرکت کنند، همیشه در حال کشف اختلافات، پررنگ کردن مرزها، صف آرائی بر اساس تفاوتها و ستایش جدائی ها هستند. بر این باورم که تا تحول مثبتی در ذهن و فکر و عمل مان ایجاد نشود، ارتجاع بر ما حکم خواهد راند و چنگال استبداد گلویمان را خواهد فشرد. در چنین وضعی چگونه انتظار داریم مردم کشورمان از ترس هیولای "بدتر" دست به دامن "بد" نشوند و بساط ارتجاع و استبداد حاکم از بام میهن مان، برچیده شود؟
سفر حسن روحانی به فرانسه با واکنش اعتراضی بسیاری از ایرانیان، روبرو شد. این اعتراضات به اشکال مختلف و در صفوف جداگانه، شکل گرفت. به مناسبت این سفر از سوی جریانات مدافع آزادی دو فراخوان به اعتراض منتشر شد و چند تظاهرات در صفوف جداگانه شکل گرفت. در مجموع گر چه نتوانستیم در سطح توان کل ناراضیان از سرکوب و تبعیض، علیه بیدادگری های جمهوری اسلامی برآمد کنیم، اما واکنش ها چندان هم بی رمق نبود و تا حدی توانست در برخی رسانه ها، بازتاب داشته باشد. در جریان این فعالیت ها مصاحبه ها، پرسش ها و انتقاداتی نیز طرح شد. موضوع این مقاله پرداختن به این پرسش هاست.
در پاریس طرفداران آزادی، در دو صف حرکت کردند. مرز این دو صف را در کلی ترین شکل می توان یکی را با پایبندی به باورها و دیگری را با تاکید بر حقوق بشر توضیح داد. البته این گروه بندی کلی است و در هر گروه، می توان گرایش های متفاوتی را دید.
تاکید بر آزادی، دموکراسی، جدایی دین و دولت و برابر حقوقی همه شهروندان ایرانی، در شعارهای هر دو گروه وجود داشت. همچنین در واکنش و اعتراض علیه رژیم جمهوری اسلامی، که حقوق اساسی شهروندان کشور را به طور مستمر و در طی سراسر حاکمیت سی و چند ساله اش، پایمال نموده است و در همه این سالها سیاست سرکوب، اعدام ، ترور، اختناق و فساد فراگیر را ادامه داده است، نظرات مشترک بود.
به نظر من علت اصلی این صف بندی، ریشه در دو نگاه به فعالیت سیاسی مدنی دارد. یک نگاه در جریان سفر حسن روحانی به فرانسه باورها را برجسته کرده، آنرا معیاری برای پیوستن به کارزار خود دانست. نگاه دوم دفاع از حقوق بشر را در مرکز توجه خود قرار داد. این تفاوت به تدریج مخدوش شد، این اغتشاش از سوئی به تغییر موضع برخی از مسئولان فراخوان به کارزار... برمی گردد و از سوی دیگر به دلایلی مربوط است که برای جدائی طرح کرده بودند. این دوستان برای توجیه صف جدا کردنشان، پای حکومت را میان آوردند و برخی از آنها غیر مسئولانه، صف بندی را بر اساس اعتقاد به اصلاح و یا نفی حکومت توضیح دادند. در حالی که اختلاف واقعی دو صف، این نبوده است، طرح برخی باورها و جایگاه آنها در این حرکت مشخص، مورد اختلاف بوده است. اساسا حداقل من به عنوان یکی از مخالفان فراخوان به کارزار، خود را در چارچوب نفی حکومت دینی تعریف می کنم. در مورد حقوق ملیت ها هم، به رعایت حقوق آنها و رفع تبعیض در این زمینه، شک و تردیدی ندارم و از این هم فراتر می روم. بیهوده مسائل غیر واقعی را برای توضیح علت این صف بندی، پیش نکشیم. بحث اصلی این است: زمانی که رئیس جمهور رژیم، یعنی دومین فرد مسئول در قانون اساسی جمهوری اسلامی، به فرانسه می آید، در صورتی که بپذیریم باید علیه خفقان و سرکوب و تبعیض، صدایمان را بلند کنیم، اعتراض حول چه مسائلی برای کم کردن فشار روی مردم ایران، موثرتر است؟ کدام خواست و یا خواسته ها، می تواند مورد توجه بیشتر و نتیجه موثرتری به جا گذارد و به درجاتی رژیم جمهوری اسلامی را به عقب بنشاند؟ به جای اتهام به یکدیگر و کاربرد واژه های نسنجیده، بهتر نیست گفتگوی متمدنانه ای پیرامون همین موضوع برای آینده سازمان دهیم؟ پرسش این است که به چه دلیل در فراخوان به کارزار.. به امر حقوق ملیت ها، که پیرامون آن خودتان همدل و همصدا نبودید، پرداخته شده است؟ در این زمینه چه کردید و به کدام نتیجه رسیدید؟ به نظر من اگر نیروهای حزب دموکرات کردستان ایران با نیروهای کو مه له و جریانات چپ، سیاست نفی حکومت دینی جمهوری اسلامی و دفاع از برابری، از حقوق ملیت ها و حق تعیین سرنوشت ملل و...... را مورد تاکید قرار می دادند و مشترکا برای طرح آنها نیرو بسیج می کردند، قابل فهم و بی تناقض بود، هر چند که بر این باورم که طرح این خواسته ها و جایگزین کردنشان، تاکید می کنم، جایگزین کردنشان، به جای خواسته های عمومی برای یک حرکت بزرگ، درست نبود. برای فراخوانی که تشکل های کارگری و "انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران- پاریس، هم آن را امضا کرده اند، پیگیری "تمامی حقوق ملیت ها"، خواستی بی ربط با وظایف آنها و در کل، غیر موثر در این حرکت مشخص است. بحث با فعالان فراخوان به کارزار ... روی این مساله است. تشکلی که از حقوق کارگران دفاع می کند، چه ربطی به سرنگونی رژیم و یا هر سیاست دیگری در قبال حکومت دارد. شما با جلو انداختن انجمن دفاع از زندانیان سیاسی، چیزی به خود نیافزوده اید، اما این انجمن را، برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ضعیف تر و ناکارآمدتر کرده اید. افزون بر این، تنوع تشکل های مدنی و سیاسی و فرهنگی در یک حرکت، زمانی مفید است که همه آنها حول شعار مشترک کنار هم قرار گیرند. در غیر این صورت شعارها کلی و مبهم و ناکارا می شوند. تبلیغ روی این شعارها هم، نمی تواند توسط همه امضا کنندگان پیش برده شود. چون حول آن اشتراک نظری نیست. اساسا تنوع جریانات، امکان وارد کردن تاکیدات خاص این و یا آن گروه را، اگر ناممکن نکند، به کشمکش و اصطکاک بین آنها دامن می زند.
در جریان سفر روحانی اپوزیسیون و تمام نهادهای دموکراتیک می توانستند در زمینه اعتراض به حقوق بشر در ایران برآمد مشترک داشته باشند و از این زاویه علیه استبداد و سرکوب سیستماتیک حکومت افشاگری کنند. نسبت به این موضوع، از سوئی نهادهای مدنی، رسانه ها و افکار عمومی فرانسه حساسند و از سوی دیگر، ایرانیان آزاده داخل و خارج کشور. برآمد مشترک ما می توانست امر نقض حقوق بشر در ایران را بیشتر بازتاب دهد. جریانات سیاسی نیز هر کدام خواسته ها و برنامه های خود را می توانستند به اشکال مختلف مطرح کنند. کنار هم قرار دادن تشکل های مدنی و دموکراتیک با سازمانهای سیاسی، برای خواسته هائی که مشترک نیستند، جدا از اینکه کارائی ندارد روحیه بی اعتمادی را، به دلیل دوگانه برخورد کردن، پرورش می دهد. برای سازمان دادن اعتراض قبل از هر چیز باید هدف را روشن نمود. آیا هدف طرح باورهاست، یا ایجاد فشار به نقطه ضعف حکومت برای عقب راندنش؟ ما بر اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران متمرکز شدیم تا در حد خود بار فشار بر دوش مردم را کم کنیم. دوستان ما در فراخوان به کارزار چنین نکردند. مجموعه ای را جلو خود گذاشتید که نه تنها روی آن همدل نبودند بلکه بیشتر طرح باورهای خود بود.
همین تناقض از سوئی و فشار واقعیات از سوی دیگر، کمیته برگزاری کارزار ... را بر آن داشت که فراخوانی را، که در آن "باور به نفی و سرنگونی تمامیت نظام جمهوری اسلامی ... .....رعایت تمامی حقوق ملیت های ساکن ایران براساس موازین بین المللی، ..... رعایت آزادی های مدنی و سیاسی مصرح در منشور جهانی حقوق بشر و از جمله حق ملل درتعیین سرنوشت خویش" منعکس شده است، تعدیل کند و در گزارشی که با امضای کمیته هماهنگی کارزار...منتشر نمود، برخی از باورهای اعلام شده را مسکوت و مواردی را نیز تغییر دهد. من در این نوشته به کوتاهی نگاهی خواهم داشت، به مفاد طرح شده در فراخوان به کارزار.. و تاکیدات تصریح شده در گزارش کارزار.. و نشان می دهم که تاکیدات تند و تیز "فراخوان" در "گزارش" چگونه نرم شده است.
اولین تغییر مهم این است "باور به سرنگونی تمامیت نظام جمهوری اسلامی" که در فراخوان به کارزار... به عنوان یک معیار برای پیوستن به آن، مورد تاکید قرار گرفته است، در گزارش کنار گذاشته شده است. در گزارش کمیته هماهنگی کارزار... به جای این شعار، چندین بار به شعار "نه به جمهوری اسلامی" و "گذار از جمهوری اسلامی" اشاره شده است. علت این تغییر چیست؟ تغییر این شعار بدین خاطر اهمیت دارد که شعار "سرنگونی تمامیت نظام جمهوری اسلامی" یکی از باورهای مهم دوستان برای مرزبندی با دیگران بود.
دومین تغییر مهم این است در فراخوان به کارزار... موضوع منشور جهانی حقوق بشر پذیرفته شده نبود. فقط بخشی از مفاد منشور در فراخوان به کارزار.. مورد تاکید قرار گرفته بود. در آن فراخوان نگاه به منشور چنین فرمولبندی شده بود: " رعایت آزادی های مدنی و سیاسی مصرح در منشور جهانی حقوق بشر". این فرمولبندی برای خود تاریخی دارد. برخی از نیروهای چپ منشور جهانی حقوق بشر را به عنوان یک کل قبول ندارند. به همین خاطر هر گاه از حقوق بشر صحبت کنند "آزادی های مدنی و سیاسی" آن را، مد نظر دارند. اما این نگاه سخت گیرانه به منشور جهانی حقوق بشر در گزارش کمیته هماهنگی کارزار.. وجود ندارد. علت این تغییر چیست؟ "کمیته هماهنگی" که گزارش را امضا کرده است، این تناقض را با فراخوان به کارزار ...که توسط کمیته برگزاری... تنظیم شده است، چگونه توضیح می دهد؟
سومین تغییر مهم این است که برخی شعارها مسکوت گذاشته شده اند. خواست: "رعایت تمامی حقوق ملیت های ساکن ایران براساس موازین بین المللی" و همچنین "حق ملل درتعیین سرنوشت خویش" در گزارش کمیته هماهنگی وجود ندارد. دلیل سکوت و عدم طرح این خواست، که قاعدتا می بایست پیرامون آن تبلیغ صورت گیرد، چیست؟ به گزارش و فیلمی که در سایت رنگین کمان، بنیاد آزادی اندیشه و بیان، که به عنوان پوشش دهنده فعالیت کارزار توسط کمیته هماهنگی معرفی شده است، توجه کنید. اثری از حقوق ملیت ها منعکس نشده است. اعلامیه کمیته هماهنگی کارزار ... اعلام کرده است جمعا 400 نفر در دو تظاهرات شرکت داشتند. چرا فیلم این مراسم نمی تواند حتی یک جمعیت بیش از 50 نفر را نشان دهد، قطعا تعداد خیلی بیشتر از حدیست که در فیلم بازتاب دارد. به نظر می رسد کمیته هماهنگی کارزار روی شعارهای مربوط به حقوق ملیت ها و پرچم کردستان توافق ندارند. به همین خاطر فیلم را به گونه ای انتخاب کرده اند که این تنوع در آن به چشم نخورد. از اینرو جمعیت شرکت کننده در فیلم از چند ده نفر تجاوز نمی کند.
پیش از برگزاری تظاهرات و ورود روحانی به پاریس، سایت عصرنو با چهار تن از فعالان و اعضای کمیته برگزاری تظاهرات اعتراضی مصاحبه ای داشت و در آنجا روی علت اختلاف پرسش شده بود. من و دوست عزیزم اکبر سیف اشاره ای انتقادی کوتاه به تظاهرات کمیته برگزاری کارزار.... نمودیم. انتقاد "پیش رس" ما دوستان را خوش نیامد و با واژ های تند و ناپسند ما را نوازش دادند. هر چند برخی از این دوستان انتقاد کننده بسیار محترمند، اما از بعضی از آنها نمی توان بیش از ظرفیتشان انتظار داشت. مشروط کردن و ایجاد مانع برای عدم طرح انتقاد، تازه کشف نشده است. بسیار قدیمی است. در گذشته های دور، هم در میان چپ ها و هم، در میان سایر جریانات غیر چپ، چنین درکی وجود داشته و جا افتاده بوده است. درک و دریافت گذشته ما، انتقاد را تضعیف، می فهمید و با آن خط و مرز می کشید. در میان چپ ها انتقاد نکوهیده بود و استدلال می شد که نباید لباس چرکهای خود را در معرض دید عموم بگذاریم. با چنین استدلالی هر برخورد انتقادی، تضعیف کننده و محکوم دانسته می شد. این نگاه و این روش برخورد، در میان اصلاح طلبان امروزی هم وجود دارد. هر انتقادی از جانب خودشان با واکنش تند مواجه می شود. این درک و دریافت نادرست، انقلابی و اصلاح طلب را، به یکسان آلوده نموده است. اساسا انتقاد مقید به زمان نمی شود. اتفاقا اگر انتقادات پیش از وقوع یک عمل بیان شوند به حساسیت ها دامن می زند و اقدامات را سنجیده تر و آگاهانه تر می کند. اگر ایرادات بعد از رخداد، مطرح شوند، بدرد تاریخ می خورند.
انتقادات دیگری هم طرح شده است که به نظرم فرعی است و پاسخ به آنها را در صورت ضرور به فرصت دیگری وامی گذارم.
بر این باورم که حاکمیت استبداد و استمرار آن در ایران روحیه ستودن نفی، منفی بافی و اتحادگریزی را در جسم و جان احاد جامعه ایران از جمله نیروهای سیاسی کشورمان، تزریق کرده است. آمیختگی این روحیه با نگاه حقیقت پندارانه چپ سنتی، جریانات سیاسی و حتی مدنی جامعه ما را، تنگ نظر و در دنیای کوچک خود، غرق نموده است. بی جهت نیست که عموم جریانات سیاسی ایران، بیش از آنکه بر اشترکات متکی شوند تا در میدان های بزرگ حرکت کنند، همیشه در حال کشف اختلافات، پررنگ کردن مرزها، صف آرائی بر اساس تفاوتها و ستایش جدائی ها هستند. بر این باورم که تا تحول مثبتی در ذهن و فکر و عمل مان ایجاد نشود، ارتجاع بر ما حکم خواهد راند و چنگال استبداد گلویمان را خواهد فشرد. در چنین وضعی چگونه انتظار داریم مردم کشورمان از ترس هیولای "بدتر" دست به دامن "بد" نشوند و بساط ارتجاع و استبداد حاکم از بام میهن مان، برچیده شود؟


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد