logo





سه داستانک ازخولیوکورتازار

ترجمه علی اصغرراشدان

سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۹ فوريه ۲۰۱۶

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan05.jpg
(۲۶آگوست ۱۹۱۴-۱۲ فوریه۱۹۸۴)داستان نویس آرژانتینی بود.
Julio cortazar

خولیوکورتازار
بگومگوی جدائی

(برای خوانش دوصدائی،گرچه طبیعتاغیرممکن است)

- چیزخیلی مهمی نیست،واسه این که دیگه نمیتونیم...
- آره،مخصوصاکه مانمیخوایم...
- اماانگاربعدش تموم روزخواسته بودیم...
- احتمالاانگارنه،بااینهمه هرصبح که...
- لحظه توهم خالص میرسه،آدم انگارمی بینه...
- کی میدونه،درهرصورت من...
- خواستن کافی نیست،وقتی شاهدم وجودنداره که...
- میدونی،این اطمینان به هیچ دردی نمیخوره.
- حتما،این روزاهراطمینانی نیازبه رویاروئی داره...
- وقتی منظوربوسیدنه،یه تائیدمیتونه به معنی نگاه باشه...
- آدم دیگه زیرلباسامنتظراین پوست بدن نیست...
- معمولافکرمیکنم اون بدترین نیست،چیزای دیگه ست،وقتی حرفا...
- یاسکوت،وقتی آدم اونهمه پرمعنیه،مثل...
- میتونستیم پنجره روبازکنیم،که به سختی....
- اینجوربرگردوندن متکای زیرسر،واسه گشتن دنبال...
- مثل یه نطق مرطوب معطر...
- توفریادمیزنی وفریادمیزنی،درحالی که من...
- ماتنهاتوسقوط یه بهمن کوراومدیم،تا...
- من وایستادم که گوش کنم،چیزی که توهمیشه...
- وبازی خوابیدن تویک کویررختخواب ومعمولا...
- ازنازونوازشای عشق زیرساعت شماطه دارسوءاستفاده که میکردیم...
- بلندشدن ودعواکردنم قشنگ بود،کی...
- اول سرتاپاخیس،ورداشتن یه حوله ی خشک...
- قهوه ونون توست،لیست خرید،و...
- اون همیشه یه جوره،آدم دنبال یه معنیه که...
- دقیقاهمونه،تنهااین که درعوض...
- انگارآدم میخوادیه روءیاروتعریف کنه،وبعدش...
- بامدادخطوط برجسته شودنبال کردن،چیزی ازحافظه گفتن که...
- درنتیجه فهمیدن که چقدر...
- آه،آره،شبیه انتظاریه برخوردبا...
- بازم یه جورمرباو...
- معذرت میخوام،ندارم....

۲
کوتاهترین فیلم

راننده توتعطیلات شلوغیهای مرکزفرانسه رامیگردد.راه دورازشهروزندگی شبانه خسته ش کرده.دختربه طرف ایستگاه عادی اشاره میکندوباخجالت میپرسد:
«به طرف بن میره یا تورسن؟»
تورانندگی چندکلمه زیبائیهاراتیره میکندوبه ندرت میشه همه جاراکامل دید،سئوالات خودراتک هجائی میکند.راننده بالای رانهای گلگون دخترنشسته رادیدمیزند.بعدازیک پیچ،ماشین ازخیابان خارج وتوعمق بیشه گم میشود.راننده دزدکی نگاه میکندکه دخترچطوردستهاراهمراه ترسی ملایم بالای نیمتنه ش صلیب میکند.
زیردرختهاپوشیده ازگیاهان بلنداست،آدم میتواندازماشین بپردبیرون.به طرف دردیگروبیرحمانه روشانه هاش پرت میشود.دخترانگارهیچ اتفاقی نیفتاده،خودراازماشین بیرون میکشدومتوجه میشودتوجنگل تنهاست.دستی دورکمرش میپیچدتازیردرختهابکشاندش.هفت تیرراازجیب بیرون میکشدوروگیجگاهش میگذارد.بعدکیف پولش رابیرون میکشد،خوشحال است،کنارماشین میلرزد.توچندکیلومتری می ایستد.هیچ اثرنگشتی جانگذاشته.تواین حرفه آدم حق نداردبی احتیاط باشد.

۳
سقوط مرگبارقطره ها

سردرنمیارم،فقط نگاکن،وحشتناک میباره.تموم وقت میباره،بیرون پرزوروتیره میباره،قطره های قلنبه وبزرگ شلپ شلپ میکنه ومثل یه سیلی پرصدابه شکلی مشمئزکننده ازبالکن پائین میریزه.یه قطره اون بالاروچارچوب پنجره پیداشد.مقابل آسمون لرزیدولرزید،انگارهزارتاتکه ی روشن شد،تلوتلوخوردوورم آورد،الانه که بیفته یانیفته،هنوزنه.باتموم ناخناش خودشومیخراشه،آدم نگاش میکنه،نمیخوادبیفته،انگاربادندوناش سفت چسبیده،شکمش هی بزرگ میشه،تموم قطره هایه قطره چاق میشه،همونجابالاآورده وآویزون مونده،مثل یه قوس جلومیخزه،شلپ شلپ میکنه،پخش پلاویه هیچ میشه،یه لکه سنگ مرمرمیشه.
آخرش چی میشه؟اول بی هیچ مقاومتی خودکشی میکنه،بعدبی وقفه روچاچوب پنجره جوونه میزنن وخودشونوپرت میکنن پائین.خودموخم میکنم بینم چیجوری پاهای کوچیکشونو تکون میدن وپرت میکنن عقب که شنفته شن،مثل مستابه طرف هیچ میان تاسقوط کنن ونابودشن.قطره های غم انگیز،گلوله قطره های بیگنا.خداحافظ،قطره ها.خداحافظ....



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد