logo





پاسخ حکومتی سروش به سخنان دولت آبادی

نگاهی ديگر به سخنان دولت آبادی و سروش

جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۸۸ - ۰۵ ژوين ۲۰۰۹

زاگروس

دولت آبادی می خواهد بگوید که او ـ سروش ـ نظریه پرداز انقلاب فرهنگی بوده و او آن را از انقلاب فرهنگی چین کپی برداری کرده است. پاسخ سروش این که آقایان دیگر در جمع شورای اولیه انقلاب فرهنگی از او مسن تر بوده اند و او جوانترینشان محسوب می شده، چیزی به فهم موضوع کمک نمی کند. همین که آن جوان در میان آن شیخ های سنی و روحانی بوده، نشان از شایستگی هایی حکومتی دارد. آن شایستگی ها چه بوده سخنی است که می تواند احیانا پاسخ دولت آبادی باشد.
محمود دولت آبادی نویسنده نامدار ایرانی چندی پیش ( روز سه شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸) در اجتماعی که طرفداران فرهنگی میر حسین موسوی برای حمایت از نامزدی او در انتخابات ریاست جمهوری برگزار کرده بودند شرکت جست و سخنانی بیان کرد که از زبان او تازگی داشت. دولت آبادی در نشت شاعران و نویسندگان و ناشران حامی میرحسین موسوی، گویا قصد سخنرانی نداشت اما حاضران در این همایش تبلیغی، از وی خواستند تا به عنوان سخنران دیدگاه های خود را از وضعیت فرهنگی کشور ـ در مرحله انتخابات ریاست جمهوری ـ اعلام نماید.
در سخرانی کوتاه دولت آبادی ببش از هر چیزی، انقلاب فرهنگی و یکی از مهره های اصلی پدیدآورنده و مجری آن ماجرا، یعنی عبدالکریم سروش مورد انتقاد قرار گرفت. چند روز پس از درج سخنان دولت آبادی در مطبوعات، سروش که اکنون در امریکا ساکن است جوابیه تندی بر حرف های او نوشت که ابتدا در روزنامه اعتماد ملی و سپس در رسانه های نوشتاری خارج از کشور درج یافت. نوشته زیر تلاش کرده است تا با نگاهی تحلیلی، سخنان دولت آبادی و پاسخ سروش مورد باز بینی قرار دهد.
چه آن که دولت آبادی از پیش آماده و به صورت برنامه ریزی شده برای سخنرانی به آن جا رفته باشد و یا سخنرانی او یک تصمیم آنی و به درخواست دیگران در محل سخنرانی بوده باشد، از واقعیت موضوع، یعنی از ماهیت سخنان او چیزی نمی کاهد. حرف های دولت آبادی در آن اجتماع از دو نکته اصلی تشکیل می شد چنان که اقدام او در رفتن به محل نشست ‌‌دوستداران میر حسین موسوی نیز حاوی نکته ای بس مهم بوده است.
ابتدا از شرکت دولت آبادی در آن اجتماع می توان گفت؛ حضور دولت آبادی در اجتماع مزبور، بی هیچ تحلیلی او را نسبت به فرد نامزد انتخابات، جانبدار معرفی کرده است. مفهوم و ماهیت شرکت او در آن نشست به رغم سخنش که او برای طرفداری از کسی به آن جا نرفته عملا معنایی جز حمایت از میر حسین موسوی ندارد. برای این ادعا می شود به این استلال بسنده کرد که او بنا به گفته خودش به احترام و دعوت وزیر سابق ارشاد احمد مسجد جامعی به آن جا رفته و احمد مسجد جامعی کسی است که در حمایت از میر حسین موسوی نقشی آشکار دارد.
بازی سیاست در هنگامه انتخابات به ظاهر شیوه های متفاوتی دارد اما، مفهوم کارکردی و هدف آن چیزی جز آن نیست که قرار است باشد. محتمل است با وجود طرفداری دکتر سروش از کروبی در انتخابات پیش رو، حامیان فرهنگی میر حسین موسوی خواسته باشند وزنه فرهنگی و ادبی برجسته ای را در حمایت از موسوی رو کنند. اگر در آن طرف سروش نماینده و رهبر فکری جریانی معروف به روشنفکران دین باور است، دولت آبادی نیز می تواند به عنوان نویسنده ای هر چند سکولار اما با نفوذ و محبوبیت ملی رای آور باشد. با این اعتقاد می توان گفت که دولت آبادی کسی است که در برآورد جبهه موسوی، هم سنگ سروش دانسته گردید. این گمان می تواند با یاد آوری سخنان دولت آبادی در نشست دوستداران موسوی رنگ بیشتری از واقعیت به خود گیرد: «عبدالکریم سروش رهبر جریانی به نام انقلاب فرهنگی است که به تقلید از نمونه چینی خود تنها مغز ها را تهی کرد و فرهیختگان کشور ما را فراری داد. انقلاب فرهنگی اقدامی غیر قانونی بوده و دارای مشروعیت هم نبوده است.»
اگر چه دلیل دولت آبادی از یاد آوری انقلاب فرهنگی و انتقاد او از وضع موجود در ارشاد کشور و سانسور شدید و ندادن مجوز چاپ به آثار نویسندگان از سوی این وزارتخانه است، اما انتقاد او بیش از هر فردی، متوجه عبدالکریم سروش است. تمهید فرهنگی این انتقاد نقش محوری سروش در راه اندازی انقلاب فرهنگی است که به گفته دولت آبادی تبعات تخریبی آن امروز نیز بر سر اهل قلم و به ویژه در سانسور و ندادن مجوز برای نشر کتاب ، سنگینی می کند. از نظر سیاسی اما سروش همان شخصی است که در طرف دیگر رقابت انتخاباتی ممکن است آرای فرهنگی ـ روشنفکری را متوجه صندوق حمایت از کروبی کند. و البته دولت آبادی در این انتقاد صریح و بی سابقه از انقلاب فرهنگی ـ و از سروش ـ ، از جانب خود این نکته را از یاد نمی برد که او به قانون اساسی وفادار است: « من تنها به قانون اساسی جمهوری اسلامی رای داده ام و آن را می پذیرم و آثار فرهنگی ما باید با معیار همین قانون مورد بررسی قرار گیرد. »
این سخن دولت آبادی بیش از هر چیز سخنی سیاسی و انتخاباتی است. او آگاهانه این باور اعتقادی یا پز سیاسی را بیان کرد که می دانست نمی تواند به عنوان شخصی با دیدگاه ساختار شکنانه وارد حوزه تبلیغی یک نماینده برای پست ریاست جمهوری شود. از این رو، می دانست بی یاد آوری آن نکته، که وی باور به قانون اساسی دارد، کار را برای خود و هم برای جبهه ی تبلیغی میر حسین موسوی سخت خواهد کرد. این دیدگاه دولت آبادی حتا اگر از فهمی انتخاباتی نبوده و ناشی از اعتقادی دیر پا در او بوده باشد، هم چنان این پرسش را به قوت خود باقی می گذازد که چرا او در یک همایش انتخاباتی آن را بیان می کند؛ مگر آن که او از پیش به نقش خود در آن نشست آگاه بوده باشد و نیز خط قرمز انتخابات و نظام را پذیرفته باشد.
در آن چه که گفتیه ایم، یک سویه از سخنان دولت آبادی نادیده مانده است و آن مورد نمایندگی او از نویسندگان و تبعیدیان فرهنگی و فرهیخته ایران است. دولت آبادی ـ چنان که هست ـ خود را نویسنده ملی ایران می داند. نه در آن همایش تبلیغی، که در بسیاری جاها او به این نکته اشاره کرده است. از این رو در این جایگاه او خود را مسٔول بیان چیز هایی می داند که به زعمش بر اهل قلم می رود. از این نظر سخنان دولت آبادی اعتراض اهل قلم به ساختار خودکامه فرهنگی کشور است. هرچند حمله او مورد تازه ای در میان منتقدان درون کشور به سروش نیست اما، دولت آبادی بالا تر از سروش،مجموع رفتار سرکوبگرانه روش مندی را که انقلاب فرهنگی نام گرفت به زیر ضرب نقد کشید. چنین چالش جسورانه ای بی گمان از ارزش انتقادی ویزه ای برخوردار است که ممکن نیست بی تاثیر بماند. و نیز نمی توان این انتقاد او را در سایه نگرش غیر ساختار شکنانه اش نادیده گرفت. هر چند او نگفته است اما انتخابش در انتخابات پیش رو، میرحسین موسوی است. و این که چرا او به موسوی اعتقاد دارد که او بتواند در راه آن انسانیت ملی و برابری شهروندی، و اعاده حیثیت از ایرانیان فرهیخته بیرون رانده از کشور و هم با ضابطه های فرهنگی متکی بر قانون اساسی، بکوشد و نتیجه بگیرد ،حرفی است از سر سادگی سیاسی و به لحاظ ماهوی از جنس حرف های انتخاباتی است.
اما سروش در پاسخ به دولت آبادی چنان که انتظار می رفت، کرد. او بین پاسخ حکومتی و آن چیزی که ادعایش را دارد، یعنی روشنگری بر پایه اندیشه ای مستقل، پاسخ حکومتی را برگزید. استدلال که نه، شیوه پاسخ سروش با حوالت دادن انقلاب فرهنگی به چهره های نظام و بنیان گذار آن، عملا دولت آبادی را در برابر حکومت قرار داد و او را متهم کرد که برای ارزش های انقلاب اسلامی همچون انقلاب فرهنگی ارزشی قایل نیست، و چنین بی احترامی نه به او که سروش است، بلکه به بنیانگذار حکومت و همه مردانی است که او برای آن انقلاب فرهنگی برگزیده بود. این سخن آشکارا پروراندن پرونده ای امنیتی برای کسی است که از سروش انتقاد کرده. در حالی که اگر راه دیگری بر می گزید و آن انقلاب فرهنگی را مورد سنجش امروزی اش ؛ با نگاهی فرهنگی در راستای منافع ملی کشور نه منافع مقطعی و دوره ای یک نظام، بر می رسید؛قطعا موضوع سخن راه به جای دیگری می برد. سروش پیش از این نیز به شدت از سوی جواد طباطبایی و آرامش دوستدار و تعداد دیگری از چهره های سیاسی و فرهنگی شناخته شده ایرانی مورد انتقاد قرار گرفته بود و در مقام پاسخ بر نیامده بود اما مورد دولت آبادی را مغتنم شمرد، چرا که انتقاد دولت آبادی سیاسی بود و رسانه ای، و هم او، بر مواردی انگشت گذاشته بود که آن موضوعات، خود کار سروش را در امر پاسخگویی آسان می ساخت.
محتوای سخنان سروش در پاسخ دولت آبادی بر دو موضوع استوار است که هر دو نکته به لحاظ ارزش استلالی از پایه ای سست و به جهت موضوعیت سخن از اهمیتی نازل برخوردارند. دونکته اصلی سخنان سروش آن است که او شیخ آن جمع در شورای انقلاب فرهنگی نبوده؛ و دیگر آن که ـ آن پریشان گوی خواب آلود به تعبیر سروش یعنی دولت آبادی ـ نمی داند که آن چه که امروز به عنوان مرجع فرهنگی سانسور اعمال می شود، دست پخت کسانی است که بعد او به شورای انقلاب فرهنگی راه یافته اند.
سروش گله مند میر حسین موسوی است که باید دولت آبادی را آگاه می ساخت که در مورد انقلاب فرهنگی به پریشان گویی نیفتد. معلوم نیست چرا خود سروش دست به آگاه سازی و روشنگری نمی زند که همه و از جمله دولت آبادی هم دریابد که چه گذشت در آن سالهای بستن دانشگاه ها و تصفیه ها ی فله ای دانشجویان و استادان. اما حرف سروش در این مورد به خوبی نشان می دهد که او گامی از منظر حکومتی به ماجرای انقلاب فرهنگی، جلو تر نیامده و انتظار بیان اندیشه ای مستقل از حکومت در او، سرابی است که تنها در کلمات ایهام گونه شبه فلسفی او دیده می شود. چرا که او در مورد راه اندازی انقلاب فرهنگی با شفافیت هر چه بیشتر دروغ می گوید. و در این راه آنچنان تاریخ و شعور اجتماعی مردم ایران را بی مقدار می شمارد که یکی از آشکارترین رویدادهای سیاسی و فرهنگی تحکیم حکومت اسلامی را، نه خواست حکومتی، بلکه راه اندازی آن را از سوی دانشجویان می داند. سروش می نویسد: ْ آخر او ( میر حسین موسوی ) می توانست به اين خفته پريشان‌گو بياموزد که انقلاب فرهنگي را (براي بستن دانشگاه‌ها) دانشجويان به راه انداختند نه سروش.ْ در همین یک نکته که تحریف و حعلی آشکار از یکی از مهمترین رویداد های ۳۰ ساله اخیر است، جایگاه حکومتی اندیشه سروش به خوبی روشن است. این که انقلاب فرهنگی با اهداف سیاسی در راستای گسترش خودکامی پدید آمد. نه اکنون؛ که در آن زمان نیز این موضوع بر کسی پوشیده نبود. این انقلاب فرهنگی در تحقق خود حتا نتوانست با پاکسازی دانشجو و استاد از محیط دانشگاه، به کار خود ادامه دهد و تنها به بستن و دوباره سازی دانشگاه با فیلتر های نابودگر اندیشه علمی و دگر اندیشی، فضای دانشگاهی را در کام خود فرو برد. و این، یکی از دانسته ترین اتفاقات از مصایب فرهنگی و سیاسی سال های نخست انقلاب بود.
اما نکته ای دیگر ی که در پاسخ سروش برجسته است این موضوع است که او می نویسد که وی شیخ یا بزرگ آن جمع نبوده و دیگران از هر نظر چنان برجستگی ای در ماجرای انقلاب فرهنگی داشته اند. پاسخ سروش در این مورد اضافات کم ارزشی است که فرض خود را بر بد فهمی یا نادانستگی عموم گذاشته است. روشن است که حرف دولت آبادی در این که او ْ شیخوخیت ْ آن جمع را داشته به معنای آن نیست که سروش بزرگی سنی و حق ریش سفیدی به آنان داشته. دولت آبادی می خواهد بگوید که او ـ سروش ـ نظریه پرداز انقلاب فرهنگی بوده و او آن را از انقلاب فرهنگی چین کپی برداری کرده است. پاسخ سروش این که آقایان دیگر در جمع شورای اولیه انقلاب فرهنگی از او مسن تر بوده اند و او جوانترینشان محسوب می شده، چیزی به فهم موضوع کمک نمی کند. همین که آن جوان در میان آن شیخ های سنی و روحانی بوده، نشان از شایستگی هایی حکومتی دارد. آن شایستگی ها چه بوده سخنی است که می تواند احیانا پاسخ دولت آبادی باشد.
سروش می گوید که کارش در شورای انقلاب فرهنگی خدمت فرهنگی بوده و او، ْ که تازه از گرد راه رسيده بود و به حکم امام براي خدمت به فرهنگ، در آن ستاد بدون ستاندن قراني مزد، شبانه‌روزعرق شرافت مي‌ريخت ْ، امروزه باید از او تقدیر گردد نه انتقاد. راستی که اگر سروش بتواند اثبات کند که انقلاب فرهنگی رویدادی در راستای منافع ملی کشور بوده و اهدافی خارج از منافع مقطعی نظام را دنبال می کرده و سراسر خدمت به تعالی اندیشه علمی و سیستم علمی کشور بوده، آنگاه بی هیچ دغدغه ای خواهد توانست آن عرقریزان خود را شرافتمندانه قلمداد کند. وگر نه، مزد ستاندن یا بی مزد خدمت کردن، به خودی خود بیانگر ماهیت عمل نیست.
...و این که ، سروش به تجاهل( بعید است این آدم زیرک مفهم شیخ بودن به مثابه نظریه پرداز انقلاب اسلامی را نفهمیده باشد ) نقش شیخ یا بزرگ شورای انقلاب فرهنگی بودن را عیب نمی داند، و چنان که می گوید: ...ْ و باري شيخ ستاد بودن نه حسن است، نه عيب. آنکه عيب است دروغ زني و دريوزگي و چاپلوسي کردن و سابقه استاليني داشتن و فرصت‌طلبانه ژست آزادي‌خواهي گرفتن است. ْ با این همه سروش می تواند این نکته را هم توضیح دهد که آیا نظریه پرداز انقلاب فرهنگی بودن هم عیب نیست و نیز کار انقلاب فرهنگی در دوره او ـ هر چند برگرفته از آموزه های انقلاب کمونیستی چین بوده ـ اآیا عملکردی بجز تصفیه ژدانوفی و استالینیستی هم داشته است؟
http://iranereibergen.blogfa.com/


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


شمس
2009-06-06 03:27:50
انقلاب فرهنگی و حمله به دانشگاه ها زیر سردانشجویان انجمن اسلامی که هم اکنون اصلاح طلب نامیده می شوند و در ارتباط با حکومت انجام گرفت. روشن است آقایی که خود را روشنفکر می داند و جزو اپوزیسیون و مدام در بین حکومتی ها در چند دهه گذشته بدنبال تبلیغ برای این وآن بوده لازم است کسی را گیر بیاورد و زیر ضرب بگیرد و چه کسی بهتر از سروش. با یک تیر دو نشان می زند. هم پز آزادی خواهی و روشنفکری می گیرد و هم فردی را که در طول سه دهه گذ شته به اشکال گوناگون مدام به مخالف خوانی با حاکمیت مشغول بوده و سر انجام مجبور به ترک کشور شده را می کوبد و به این ترتیب به چاپلوسی خود ادامه می دهد. ولی آنچه که برای من جا لب است این است که در تمامی مواردی که در باره سروش نوشته شده کوچکترین اشاره ای به نظرات او نشده. حرفهایی که فقط او جرات میکند مطرح نماید. جز این نیست که با آن حرفها آشنایی ندارندو گرنه در مقابل سروش سر تعظیم فرود می اوردند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد