عنوان مقاله عمدأ از دو تالیف سینمائی لوئیس بونوئل «شبح دموکراسی» و «جذابیت پنهان بورژوازی» که نقدی از جامعۀ معاصر فرانسه بودند، در رابطه با موضوع مقاله که استعمار است، انتخاب شده است. کمااینکه بنظر من ساختار استعماری و نژاد پرستانۀ عمدۀ فرهنگ اجتماعی فرانسه حداقل نقش مهمی در معضلات جامعۀ معاصر فرانسه دارند که بنظر برخی از متخصصین فرانسوی و حتی دولتمردان فرانسه نیز زمینه ساز ترورهای اخیر در فرانسه محسوب می شود. لکن در تایید حقیقت تاسف انگیز این وضع اروپایی باید به اوضاع مشابه فرهنگ و اندیشه در کشورهای دیگر اروپا نظیر آلمان و انگلستان نیز اشاره کرد. گذشته از فرهنگ آلمان معاصر که بار سنگین نژادپرستی نازیسم را هنوز چنان بدوش می کشد که حتی بر اندیشۀ بعضی از نویسندگان ایرانی مقیم آلمان نظیر آرامش دوستدار (در ترجمۀ نژادپرستی ضد عرب و ضد اسلامی اش) نیز غالب شده است. نگاهی به منزلت استعمارگر وحشی سسیل رودس در دانشگاه اُکسفورد که "معتقد به برتری نژاد انگلیسی زبان!" بود، نشان می دهد که حتی فرهنگ انگلیس در "عالی ترین" اَشکال اُکسفوردی اش مزین به مجسمۀ و بورس دانشگاهی متکی بر ثروت استعماری رودس (از معادن الماس آفریقای جنوبی)، هنوز میراث خوار گذشتۀ استعماری اش مانده است. یعنی جریان استعمار قدیم اروپا هنوز نه تنها در روابط اقتصادی ـ سیاسی اروپا با مناطق مستعمراتی سابق منعکس است، بلکه در فرهنگ موقّر اروپای معاصر نیز ساری است. لذا نه منطقی و نه مناسب است که "گذشته را با مقیاس های مناسب گذشته باید سنجید". چون همچنانکه در عرصۀ منطق، چنانکه تاریخ علم و فلسفه نشان می دهد، عدم تصحیح نادرستی ها و تناقضات منطقی در فرهنگ سبب ازدیاد و تشدید نادرستی ها و تناقضات شده و می شوند. به همان ترتیب تا زمانی که جنایات در هر زمان و هر شرایطی که بوده باشند، تقبیح و تصحیح نشوند، معاصرین و آیندگان با تکیه به دوام تایید نماد های آن جنایات (در صورت عدم تقبیح و تصحیحشان!)، مشتبه شده و فریب خواهند خورد. تا جایی که حقایق در پشت ملاحظات "تناسب" پنهان خواهند ماند.
عنوان مقاله را می توان شبح ترور نیز نامید. چه استعمار ترور مردم مستعمرات است. و ترور مردم مستعمرات تفاوتی ماهوی با ترور های اخیر ندارد. پیشنهاد راقم به کسانی که تفاوتی اساسی میان استعمار و ترور قائل باشند، ملاحظۀ فیلم "نبرد الجزیره" تالیف پونته کوروو است که محتوی مطالعۀ ترور (استعماری) فرانسه را در شهر الجزیره است. کمااینکه جنبه های مشخص تروریست های معاصر را در شخصیت مهم این فیلم «علی لُه پوان» می توان ملاحظه کرد. تروریستی با سابقۀ جنایی و جاهلیت که تحت تاثیر "مغز شویی" سیاسی در زندان به مبارزه با تروریسم استعماری فرانسه برخواسته است.
بی دلیل نیست که دولتمردان فرانسه ریشۀ ترور های اخیر پاریس را علنأ در عدم تامین شعار «برابری» اجتماعی جمهوری فرانسه در جامعۀ فرانسۀ معاصر می بینند. یا برخی از جامعه شناسان فرانسوی علل افراطی شدن جوانان برآمده از میان فرانسویان مستعمراتی را در تشدید معضلات اجتماعی «زندگی در حاشیه جامعه» و بحران ماهیت میان جوانان مذکور دیده اند. لذا از آنجایی مسائل اجتماعی ناشی از ساختار جامعه و عملکرد درونی مکانیسم اجتماعی هستند، جامعۀ فرانسه مسئول آنها محسوب می شود. مسئولیتی تاریخی برای جامعۀ فرانسه یا بلژیک که همچنانکه قرنها از مواهب استعمار بهره مند شده و چنانکه در بخشهای پیشین مقاله نشان داده ام، هنوز نیز برطبق مالیتهای مستعمراتی کلان و اجبار انبار کردن ذخیره های بانکی مستعمرات سابق در فرانسه می شوند (1)؛ عوارض آن نظیر پروردن عناصر فریب خورده در حاشیۀ جامعۀ فرانسه را نیز می بایستی تا زمانی که شرایط مذکور را تعدیل و تصحیح نکرده است، تحمل کند. همچنانکه جامعۀ فرانسه بعنوان یک سیستم "دموکراسی" قدیم، مسئولیت عملکرد تاریخی و معاصر دولت فرانسه را نیز برعهده دارد، عملکردی که معمولأ نه انسانی و نه منطقی بود و از پیش نظیر بعضی دیگر از جوامع اروپایی نابسامانی اساسی و معضلات عملأ لاینحل خود را رقم زده است.
در دو بخش پیش به ترتیب نظرات متخصصین غربی در تحلیل زمینه و علت یابی غیر جانبدارانۀ ترور دلخراش پاریس، تحلیل و تشریح کردم. این نظرات در مورد اول ناظر بر دخالت های مستقیم و غیر مستقیم آمریکای شمالی، ناتو و فرانسه از طریق عربستان، امارات عربی و ترکیه در ایجاد و حمایت داعش بواسطۀ تخریب ساختار پیشین خاورمیانه از افغانستان تا عراق، لیبی و سوریه بوده؛ و بعنوان علل اروپایی و داخلی به عدم تعادل اجتماعی و اقتصادی جامعۀ فرانسه و مشکلات مضاعف فرانسویان مستعمراتی اشاره کرده اند. نظرات راقم نیز در تکمیل این موضع به تفاوت بینش شرقی و غربی نسبت به تاریخ و تاثیر حافظۀ تاریخی شرقی میان متفکرین شرقی موثر بر مبلغین مبارزات سیاسی در شرق، در مقابل فراموشی تاریخی و ضد تاریخیگری اندیشمندان غربی توجه کرده است. در همین رابطه است که تاکید کرده ام: نمی توان ترور را ناشی از خصایص دینی اسلام دید بلکه بخشهای عمدۀ آن نه تنها در موارد پیشین سکولار بوده اند، حداکثر قابل قیاس با ترور هایی هستند که سازمان های سیاسی ـ دینی یهودی و مسیحی در تاریخ اخیر مرتکب شده اند.
بعد از انتشار بخش دوم مقاله اطلاعات دیگری از موضع دولت فرانسه در توجیه استعمار سابقش به دست من رسید، دال بر اینکه غرض از تصویب قانون سال 2005 «مجلس ملی» در رابطه با موضع رسمی دولت فرانسه درمورد مستعمرات فرانسه مسئلۀ تامین حقوق فرانسویان «باز گشته ها» (2) از کلنی های فرانسه به فرانسه بوده است.
در حالیکه اگر کسی به متن این قانون و محتوای پاراگرافهای آن دقت کند، باتوجه به اینکه در قانونی که مربوط با وضع حقوقی و رسمی «بازگشته ها» مامور و شاغل در مستعمرات یا "کلنی" های فرانسوی است، حتی یکبار از "کلنی" و "کلنیالیسم" و تقبیح آن سخن نرفته است؛ حقیقت جویی مجلس ملی فرانسه و جامعۀ تصویب کنندۀ این قانون را در خواهد یافت. در خواهد یافت که همچنانکه فرزانگانی نظیر بنژامین استورا تشخیص داده اند، قصد مجلس و جامعه از این قانون صرفأ تطهیر استعمار فرانسه بوده است. و گرنه همچنانکه می آید این قانون متضمّن تطهیر سازمان فاشیستی "اُ آ اس" فرانسه نمی بود.
از آنجائیکه من نیز نظیر متخصصینی چون جان روُمر از دانشگاه ییل، قوانین مصوبه در "دموکراسی واقعأ موجود" را که متکی بر سرمایه داری نئولیبرالیستی هستند (3)، متناقض ارزیابی کرده ام (4). لذا بخود حق می دهم که در ادامۀ مطلب بعضی موارد محتوای چنین قوانینی را با امثال و حِکَم عوام مقایسه کنم. و گرنه ذات مسئله فاجعه آمیز است که یک کشور "پیشرفتۀ اروپایی" که برای بسیاری در مقایسه با کشورهای مشابه، "با فرهنگ" محسوب می شود، در قرن بیست و یکم قانونی در توجیه و تبلیغ "نقش مثبت حضور فرانسه" در مستعمراتش را تصویب کند (5). قانونی که بنظر فرزانگان و مورخین فرانسوی استعماری و ضد دموکراتیک بوده است (6). قانونی که در تداوم تسلطش مخاطره آمیز می باشد (6). قانونی چنان مفتضح که دولت فرانسه تحت فشار همین فرزانگان مجبور به حذف و تغییر آن بشود. عمق فاجعه در نفس امکان تصویب چنین قانونی در قرن کنونی در مجلس عمومی یک کشور اروپایی است که در پی تعلیم دموکراسی و حقوق انسانی در کشورهای دیگر است. یعنی فاجعه در تنزّل اقبال "دموکراسی" در کشورهای دیگر جهان بواسطۀ این رفتار مجلس و جامعۀ فرانسه است!
چه اگر که مسئلۀ اصلی تامین حقوق قانونی «به وطن بازگشته ها» از مستعمرات فرانسه بوده است، چه احتیاجی است به ادبیات توجیهی در مدح استعمار فرانسه و دردها و قربانیهای متحمل شده وسیلۀ «بازگشته ها» ی شامل نیروهای مستعمراتی که قرنها دمار از روزگاه مردم مستعمرات کشیده اند. روزگاری که هنوز از عواقب استعمار سیاه است. لذا برطبق مثل عوام که قابل قیاس با قوانین دولتی معاصرند، "قسم حضرت عباس را قبول کنیم یا دم خروس را" که از زیر عبای سرمایه داری استعماری بیرون زده است. یعنی چه ضرورتی دارد که جهت تصویب قانون حقوق "بازنشستگی" نظامیان و ماموران مستعمراتی با تصویب پاراگراف اول از "دردها و قربانی هایی که نظامیان و ماموران استعمارگر یا "بازگشته ها" در مستعمرات داشته و داده اند ... یاد آوری تجلیل آمیز شود" ؟ (نقل به مضمون) (7). از استعماری که مستعمرات هنوز در زیر فشار، تخریب و کشتارش دست و پا می زنند، چه تجلیلی می توان در کشوری کرد که "آزادی، برابری و برادری" شعارش هستند و "قانون حقوق بشر" را به عالم ارائه کرده است. و باز برای فهم بهتر، اگر مسئلۀ اصلی تصویب قانون "بازنشستگی" است، چه ضرورتی در "اصرار به تعلیم نقش مثبت استعمار فرانسه" به محصلین است؟ (5).
آیا این "نقش مثبت" استعمار فرانسه در مستعمراتش که دولت فخیمۀ فرانسه با وقار تمام سعی در تبلیغ آن داشت، شباهتی با "اتوبانهایی که هیتلر در آلمان کشید" و سرانجام منجر به ویرانی همۀ آلمان شد، ندارند؟ حداقل امه سه زر با نظر من موافق است، وقتی که می نویسد:
"... به من از پیشرفت و امراض شفا یافته (در مستعمرات) حکایت می کنند. من اما از فرهنگ های پایمال شده، ... از هزاران انسان قربانی شده سخن می گویم. ... من از میلیونها انسان سخن می گویم که به آنها ترس و لرز، تعظیم و ناامیدی ... تزریق شده است" (8).
گذشته از او فرزانگان و مورخین فرانسوی نظیر بنژامین استورا نیز با من موافقند و گرنه دولت فرانسه را مجبور به تعدیل این قانون تطهیر استعمار که تا تطهیر سازمان فاشیستی ارتش مخفی فرانسه (اُ آ اس) می رسید، نمی کردند (9). قانونی که دستی راستی های فرانسه نه صرفأ جهت تامین حقوق قانونی «بازگشته ها» بعنوان رای دهندگانشان، بلکه برای ترمیم و تطهیر تاریخ استمعاری فرانسه در مقابل مساعی چپ فرانسه (جهت پذیرش رسمی حقایق فجایع تاریخ فرانسه) تصویب کردند.
مسئله در نهادش یک مسئلۀ منطقی است: در اروپایی که قرنها آلوده به نژادپرستی و استعمار و دهه ها آمیخته با فاشیسم و نازیسم بوده است، جامعۀ فرانسۀ معاصر نمی تواند بری از این انحرافات اجتماعی، جزیرۀ انسانیت بوده باشد. اما بدون پذیرش واقعی (!) تاریخ نکبت بار استعماری و عمل واقعی (!) به مسئولیت های ناشی از آن در حمایت از حقوق واقعی مستعمرات و ساکنان مستمعرات در فرانسه، مسائل جامعۀ فرانسه قابل حل نخواهند بود و هربار بنوعی بروز خواهند کرد. همچنانکه آلمان نیز همچنان به سختی در گیر گذشتۀ نازی خویش است.
اخیرأ اولیویه روا "سیاست شناس" فرانسوی تزی را در همین رابطه مطرح کرده است دال بر "اسلامی شدن تندروی" در مقابل "تندرو شدن اسلام" (10). راقم با این تز تا جائیکه موافق با نظر من دال بر "عدم انحصار تروریسم به اسلام و سابقۀ قدیمتر تروریسم در ادیان و ایدئولوژی های دیگر" که در مقالات اخیرم مطرح کرده ام (1) است، موافقم.
کمااینکه راقم پیش از هرکسی در رابطه با ترور "شارلی هبدو" از اسلام سیاسی و تندرو شدۀ طالبان و مجاهدین افغانی وسیلۀ غرب تحت پروژۀ «کمربند سبز» آمریکای شمالی بدور شوروی نوشته ام که غیر از اسلام سنتی است. و یا (مطابق تحقیقات سیمور هرش) از اسلام افراطی گروه های سنّی تندرو تقویت شده وسیلۀ سیا در مقابل افراطیون شیعۀ لبنان نوشته ام (11)، (1). لذا راقم پیش از اولیویه روا در مورد عدم ارتباط ترور طالبان و داعش با اسلام سنتی استدلال کرده ام. ما در این مورد نیز باهم موافقیم که عصیان و تندروی جوانان بر علیه دنیای پدری ناشی از بحران عدم رویت آیندۀ روشن در میان آنان، تحت تاثیر مبلغین فریبگر است. کمااینکه اولیویه روا عین راقم که ترور های اخیر را با ترور سابق چپ مقایسه کرده بودم، او نیز از شباهت ترور اسلامی با ترور «ر. آ. اف.» در آلمان غربی دهه های پیشتر سخن گفته است (10). اما بنظر من مواردی از تز او که ورای نظرات من هستند، صحیح نیستند.
برای روشن شدن حدود و ثغور نظر آقای روا ابتدا باید دید موضع و زاویۀ دید او به این مسائل کدام است. چنانکه از مشاغل دیپلوماتیک و مشاورتی او بر می آید، او اندیشمندی موقر در پوشش سیاسی رسمی است که بدلایل تطبیق و سابقه اش با این پوشش دیپلوماتیک، نمی تواند چندان خارج از دایرۀ اندیشۀ سیاسی رسمی متداول استدلال کند. اما چون سابقۀ تحقیق مستقل آکادمیک دارد و به این سبب حداقل پیش از دوران مشاغل رسمی، از حدود پوشش سیاسی رسمی فراتر نگریسته است، لذا قادر به طرح این نظر نیمه متعارف شده است، که آن نیمه اش در مواردی موافق نظرات من هستند.
سوای این جنبه های توافق، مسئلۀ اول من با نظر وی مسئله ایست منطقی. چون زمانیکه ما صفتی چون "تندروی" را بعنوان موصوف در حکم "تندروی اسلامی شده است" بکار می بریم، می بایستی تعریف نسبتأ روشنی از آنچه که تندروی بعنوان موصوف می تواند داشته باشد، داشته باشیم. تا در گرداب تعابیر و تفاسیر از مقولات نامشخص "سیاسی" غرق نشویم. کمااینکه تعریف لازم موضوف مذکور برای تدقیق نظر او، غیر از تصور ما و یا تعریف متداول از صفت «تندرو» است. اما اولیویه روا چنین تعریفی را ارائه نمی کند. چون اصلأ متوجه این تفاوت منطقی و تاثیرش در تحلیل منطقی مسائل مربوطه نیست. بلکه او به تصورات کلی خواننده با این صفت و یا تصور ما از "تندرو اسلامی" تکیه می کند. تصوری که البته کافی برای تایید این تز از نظر منطق نیست. لذا آنچه که او می گوید بیشتر به تفسیری ادبی می ماند، اگر که نه "بازی با کلمات" بر طبق مد معاصر اندیشۀ «پست مدرن» فرانسوی که از فوکو تا دریدا مبتلابه آن بوده اند. ایجاد تعبیرات جدید با جابجا کردن مواضع دستوری و ادبی کلمات بدون تعریف آنها در مواضع جدید، شاید که در شعر مناسب باشد، اما در نثر منطقی برای فهم منطقی مسائل و خصوصأ مسائل چنین پیچیده ای مفید بنظر نمی رسد. کمااینکه در مسائل اجتماعی و سیاسی می توانند گمراه کننده باشند. لذا مسائل پیچیدۀ اجتماعی ـ اقتصادی مربوطه را نمی توان با این بازی های ادیبانه حل کرد.
مسئلۀ دوم من با نظر وی کوتاهی نگرش او به تندروی معاصر در اروپاست. چون او توجهی به این واقعیت ندارد که بفرض تعبیر وی از تندروی، تندروی معاصر اروپا بیش از آنچه که اسلامی شده باشد، نژادپرستانه بوده است. چون غیر از سابقۀ سنگین تاریخی و فرهنگی فاشیسم و نازیسم در اروپا که می بایستی مد نظر قرار بگیرد، حتی در مقیاس کمّی نیز تعداد قربانیان ترور های دست راستی (نژاد پرستانه) یا نازیستی سالهای اخیر در اروپا بیشتر از قربانیان "اسلامی" بوده است. برای روشن شدن آقای روا یاد آوری می کنم که تنها در آلمان و نروژ در ده سال اخیر بیش از دویست و پنجاه نفر مستقیمأ قربانی تروریست های "نازی" شده اند. اگر که کشورهای دیگر نظیر فرانسه و هلند را نیز در نظر بگیریم این رقم بیشتر خواهد شد. لذا حداقل از نقطه نظر تاثیر متقابل می بایستی روا "نازی شدن تندروی" در اروپا را در رابطه با آنچه که او "اسلامی شدن تندروی" نامیده است، مورد ملاحظه قرار دهد.
مسئلۀ سوم من با این تفسیر آقای روا اینست که او به جهت سابقۀ دیپلوماتیک موقرش نگرشی از بالا و از موضع رسمی دیپلوماتیک به ترور معاصر دارد. و بر خلاف بعضی فرزانگان معاصر نظیر سیمور هرش، گور ویدال و نوآم چومسکی، و نیز راقم، ارتباط آنرا با «ترور دولتی» مستقیم و غیر مستقیم کشورهای ناتو و فرانسه بعنوان موجدین اولیه و حامیان دراز مدت سازمان های تروریستی خاورمیانه نظیر القاعده و داعش (که مطابق تحقیقات رسمی دولت فرانسه سازمان دهندۀ ترور اخیر بوده است) (1)، در نیافته است. بدون ملاحظۀ این ارتباط نگاه ما به ترور در اروپا حداقل نگاهی مورّب خواهد بود.
اما سوای این مشکلات من با نظرات آقای روا (که میان محققین امری طبیعی است)، نظرات او در رد جنبه ذاتأ اسلامی این ترور و تحویل آن به عصیان "سیاسی" جوانان اروپایی، و یعنی مطالعۀ مسئلۀ ترور فعلی در متن اروپایی آن موید نظرات من هستند (1). اما بنظر من این مطالعه می بایستی نه صرفأ در اروپای معاصر بلکه حتمأ در متن تاریخ و سیاست اروپایی قرون اخیر صورت پذیرد.
حواشی و توضیحات:
(1) بنگرید به دوبخش پیشین مقاله حاظر و منابع مشخص مربوط به جنبه های اقتصادی استعمار فرانسه در آنها:
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=36776.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=36679
(2) Repatirés?
(3) J. E. Roemer, “Free to lose”, Harvard University Press, 1988.
(4) http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=33385.
(5)
ـ دقت شود به مورد "نقش مثبت حضور فرانسه" در نواحی که مستعمرات فرانسه محسوب می شوند ... در پاراگراف 4 قانون زیر.
JORF n°0046 du 24 février 2005 page 3128
texte n° 2
Loi n° 2005-158 du 23 février 2005 portant reconnaissance de la Nation et contribution nationale en faveur des Français rapatriés
NOR: DEFX0300218L
ELI: http://www.legifrance.gouv.fr/eli/loi/2005/2/23/DEFX0300218L/jo/texte
Alias: http://www.legifrance.gouv.fr/eli/loi/2005/2/23/2005-158/jo/texte
L'Assemblée nationale et le Sénat ont adopté,
Le Président de la République promulgue la loi dont la teneur suit :
…
Article 4 En savoir plus sur cet article...
Les programmes de recherche universitaire accordent à l'histoire de la présence française outre-mer, notamment en Afrique du Nord, la place qu'elle mérite.
Les programmes scolaires reconnaissent en particulier le rôle positif de la présence française outre-mer, notamment en Afrique du Nord, et accordent à l'histoire et aux sacrifices des combattants de l'armée française issus de ces territoires la place éminente à laquelle ils ont droit.
La coopération permettant la mise en relation des sources orales et écrites disponibles en France et à l'étranger est encouragée.
(6) From the text in (9), Benjamin Stora: …
This vote in 2005 shatters the consensus of the 1960s, rejecting General de Gaulle’s policies, and awarding an official place in the traditional right-wing political arena to the old guard of French Algeria. It legitimizes the battle they fought and lost. By putting a favourable slant on the colonial project, it denies the aspirations of colonized peoples who had gained a voice in the transition to political independence. In favouring one memory over another, this represents a dangerous step backwards. Such a fragmentation of the collective national memory opens up the possibility of further memory wars, with potentially more serious consequences.
(7) Article 1 En savoir plus sur cet article...
La Nation exprime sa reconnaissance aux femmes et aux hommes qui ont participé à l'oeuvre accomplie par la France dans les anciens départements français d'Algérie, au Maroc, en Tunisie et en Indochine ainsi que dans les territoires placés antérieurement sous la souveraineté française.
Elle reconnaît les souffrances éprouvées et les sacrifices endurés par les rapatriés, les anciens membres des formations supplétives et assimilés, les disparus et les victimes civiles et militaires des événements liés au processus d'indépendance de ces anciens départements et territoires et leur rend, ainsi qu'à leurs familles, solennellement hommage.
(8) Aimé Césaire: Über den Kolonialismus, Berlin, 1968; Wagenbach; S. 21 – 23, 12.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=36776.
(9) http://www.humaniteinenglish.com/article48.html?var_recherche=stora.
(10) http://www.berliner-zeitung.de/kultur/gespraech-mit-dem-islamismus-experten-olivier-roy-der-islamistische-terror-ist-wie-die-raf,10809150,29533292.html
(11) http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=33385
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=33472
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=33522
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=33612