logo





نگاهی به نمایشنامه ای

دوشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۴ - ۰۷ دسامبر ۲۰۱۵

رضا بایگان

bayegan.jpg
چندی پیش نمایشنامه ی « در حضور باد » نوشته ی آقای بهرام بیضایی و به کارگردانی دختر ایشان « سرکار خانم نیلوفر بیضایی»را دیدم .

نمایشنامه را گویا بیضایی در بیش از چهل سال پیش نوشته است (۱۳۴۷ )، بروایت ساده کاری از دوران جوانی ایشان است .

در مجموع نمایشنامه کاریست کوتاه و در یک پرده ، با سه نقش که از نام بدور هستند .

بافت کلی نمایشنامه بسیار جالب و قابل تعمق است . قصه نه مکان مشخص دارد و نه زمان مشخص و شخصیت های قصه هیچکدام نام مشخص ندارند( که این می تواند کار را جهان وطنی کند)، اگر چه هر کدام نماد گروه مشخص ویا نا مشخص می توانند که باشند .

مشخص از این بابت که ، حاظران در سالن خیلی راحت در می یابند که ، اختلافی بودست و یا هست میان این فرد با آن فرد و شخص سومی نیز میانجی این اختلاف آشکار و پنهان است .

و اما نامشخص از این بابت که ، ما با یک فرد خاص رو در رو نیستیم ، بلکه هر کدام از این سه نفر می توانند بر اساس اندیشه بیننده مشخصه ی یک فرد یا یک گروه باشند .

داستان قصه نمایشنامه شده . حکایت پایان درگیری میان دونفر بعد از وقوع ماجرای است که خاتمه یافته و یا به آتش زیر خاکستر رسیده است . تظاهر به دوستی که طالب رسیدن به آن هستند موضوع یا پایه ی اصلی قصه بوده و شخص سوم تلاشی داردبرای پیوند و استحکام این دوستی و آرامش کاملِ بعد از طوفان .

نظیر این قصه در تاریخ جهان بارها به تکرار نشسته است . از این بایت می شود گفت که این قصه ، نه زمان دارد و نه مکان . واین از محاسن قابل تعمق این نمایشنامه است .

من در این اندیشه ام که اگر آقای بیضایی قصد این می کرد ، که این نوشته را باز نویسی کند چه می کرد ؟

بی تردید قصه ای با استحکامی چنین در استخوان بندیش ، می بایست که از نظر دیالوک یک شاهکار باشد .

ببینید ،شکسپیر چه کرد ؟ بخش عمده از نوشته های شکسپیر باز آفرینی نوشته های قبل از اوست . کاری که او کرد ، انشای نوشته را چنان کرد که جاودانه شد .

همین کار را نیز فردوسی ما کرد. قبل ازفرودسی این حکایات نوشته شده بود . بهمان گونه پس از او نیز شاهنامه هایی نوشته شد . ولی شاهنامه ی فردوسی شاهکار نامه شد .

اسکلت نمایشنامه « در حضور باد » توان پذیرش یک شاهکار را دارد و می توانست که داشته باشد اگر . . .

اگر: جمله سازی این نمایشنامه هر کدام بنوعی بود که از گوش وارد و در جان فرومی نشست.

اگر : هر جمله خود می توانست معنای یک کتاب را بهمراه داشته باشد .

اگر : هر جمله همانند یک شمشیر برنده می بود در دست هنر هنرپیشه تا از آن کارگیرد و تاثیر گذار باشد .

{ مرد دراز :آشتی کنیم / میانجی :بله آشتی. آشتی .پس همه موافقیم./ مرد چاق: همه با هم تفاهم داریم ./مرد دراز : همه دارای یک هدف مشترک هستیم . . . }

در واقع بافت ساخت جملات گاه در حد یک محصل دبیرستانی است. گاه میانه شوخی و جدی بودن در می ماند . گاه حاصل کار هر جمله چیزی بجز تکرار جمله قبلی نیست .

در مجموع دیالوک ها از وزن و آهنگ بدور هستند .

در واقع گاه هنرپیشه ، خود نیزدر می ماند که از حاصل بیانش چه بدست خواهد آمد، چراکه هر جمله که از دهان هنرپیشه در روی صحنه خارج می شود باید که ، با احساسی که بتفکر برداشته شده از متن کارآغشته شده است ، همراه باشد .

در تاتر ، هنرپیشه باید که بداند که کار اصلی او تفهیم ، آن چیزی است که در عمق نمایشنامه نهفته است و تماشاچی برای در یافت آن به محل نمایش آمده است و باید که با باری و توشه ای از سالن بدر شود.

من سبک کار خانم بیضایی را می شناسم . تا کنون سه کار از ایشان را دیده ام . نمی توانم بگویم که ، هر بار بطور کامل راضی از سالن بدر شده ام ، ولی می توانم بگویم که برای اجرایش احترام نیز داشته ام .

واقعیت این است که در این دستِ تنهایی و کمبود هایی که خاص در خارج اقامت داشتن است . کاری که این خانم می کنند قابلیت این را دارد که من به احترامش کلاه از سر بردارم . اما اگر کار را بی عیب بدانم . نه خدمت بلکه به هنر ایشان خیانت کرده ام .

سبک کار ایشان بنوعی آونگارد است و تا حدود زیادی خاص خود ایشان . این بدان نوشتم که در سبک شناسی ، ما کل سبک را بنوعی بررسی می کنیم و سبک شخصی را از میان آن سبک بدر می آوریم . بدین معنا که اگر هنرمندی بعنوان مثال از سبک اکسپرسیونیسم پیروی می کند . در کار خودش نیز فرمهایی دارد که خاص شخص ایشان است .

خانم بیضایی در کار از ریالیسم فاصله می گیرد و با ساخت دکور هایی ساده ، تماشاچی را وادار به ساخت فضای مورد نیاز در ذهنش می کند . هنرپیشه ها روی صحنه کم حرکت هستد که این موجب می شود که فضای دید تماشاچی تنگ شود و حاصل شاید این شود که تماشاچی تمرکز بیشتری در متن داشته باشد . نوع میزان سن او چنان است که قدرت حرکت از بازیگر را در طول و عرض صحنه می گیرد و سعی می شود که کلام جای حرکت را پر کند .

من در یک نوشته از ایشان خواندم که در مقایسه با روانشاد فرهاد مجد آبادی ، تفاوت درک و تفکر تاتری را مطرح کرده بودند.

بی تردی چنین است . فرهاد فارغ التحصیل دانشکده هنرهای دراماتیک تهران بود . ایشان نمایشنامه نویسی را از دکتر ممیزان آموخته بود( ممیزان بیشترین نمایشنامه های ارحام صدر را نوشته است ، در فرم کار ایشان تاثیر کارهای بلواری فرانسه وطنز لاله زاری دیده می شود ، البته که این نمی تواند عیبی بر نوشته های ایشان باشد ) و خانم بیضایی در المان تحصیل کرده است . سبک فرهاد نوعی طنز گزنده و ریالیستی بود و با کار ایشان که بنوعی وادار کردن تماشاچی بتفکر درمتن جریان قصه است دو نوع کار و سبک است، واین همان تفاوت کار است که می توان آنرا دریافت .

سخن بر سر بهتری یا برتری و یا پایین تر و ولاتر بودن نیست ، صحبت برسر تفاوت است .

من در کار خانم بیضایی نوعی فاصله گذاری که به سبک « برشت » شهرت دارد ( یا برای ما در ایران چنین درس میداند ) مشاهده می کنم ، بخصوص در این کار اخیر ، ولی در انجام آن از دید من موفقیت کامل نبود . واین فاصله که یکی از دلایلش این است که تماشاچی را با خود همراه کند و یا هنرپیشه خودش را به تماشاچی نزدیک کند ( یکی از اهداف اصلی آن ، این است که هنرپیشه از نقش خارج و به ذات اصلی خود برای چند لجظه بازمیگردد ) در آن شب که من دیدم موفقیت آمیز نبود .

یکی از خصوصیات کار هنرهای صحنه ای و یا نمایشی ( تاتر و سینما . اپرا و باله کمتر) خود در صحنه بینی تماشاچی ست . درهنگام حضورم در سالن واجرای نمایشنامه ،، در حضور باد ،، من هرگز خودم را در صحنه ندیدم . البته این بنوع داستان نیز بستگی داشت . ولی من شاید می توانستم خودم را بجای فرد بی طرف قرار دهم . البته که این پیش نیامد . شاید هم به این دلیل بود که ایشان یک خانم بودند ( اگر چه لباس مردانه بتن داشتند ) و یا شاید توان هنرمندان در ایجاد این حس در من کم بود .

داستان نمایشنامه اگر چه بمرگ هر سه پرستاژ قصه بر روی صحنه ختم می شود. ولی میدانیم که .

یک اصل کلی در هنر نوشتن وجود دارد که می گویند ،، هیچ قصه ای از اینجا شروع نشده و به اینجا نیز ختم نمی شود ،، بهتر می شد اگر، بنوعی این بیان در خاتمه کار جا می گرفت تا ذهن تماشاگر قصه به این نیز اندیشه می کرد که « بزودی قصه ای دیگر روی خواهد داد » .

بروایت ساده اینکه این جنگ و درگیری ها هرگز به پایان خود نمی رسد ، اگر شروع آن را بر اساس کتب دینی ( عهدعتیق و . . . )قرار دهیم ، که هابیل و قابیل بودند . ویا اینکه عمیق تر تفکر کنیم تا به این واقعیت برسیم که ، شروع آن نامشخص و خاتمه آن بی تردید به سن ما قد نخواهد داد . پس باید که با ذهنی باز از سالن تاتر خارج می شدیم و با این اندیشه که ، این قصه بتکرارو تکرار و تکرار بخواهد که نشست .

در مجموع اگر چه من نمی توانم به این اجرا نمره صد بدهم ولی این بدان معنا نیست که قلم باطل روی کار بکشم و برایشان احترام قایل نباشم . احترام بخاطر دوستی که با تک تک آنان دارم واز عشق آنان به تاتر مطلع هستم واز سوی دیگر بخاطر زحماتی که بکاربرده اند تا در حد توان عرضه ی هنر کنند .

بپاس همین دوستی است که دست بنوشتن بردم .

رضا بایگان / المان ششم دسامبر سال ۲۰۱۵

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد