logo





سعید جهانگیری

انحراف و ضربه زدن به سازماندهی در دوران خودکامگی

از سلسله مقالات مربوط به سازماندهی (بخش سوم)

جمعه ۲۹ آبان ۱۳۹۴ - ۲۰ نوامبر ۲۰۱۵

در تاریخ معاصر ایران جز در دوره کوتاهی هر گونه فعالیت سندیکایی ممنوع و یا تحت کنترل دولت بوده‌است. در دهه چهل دولت با ایجاد «سازمان کارگران ایران» که ریاست آن توسط وزارت کشور و سازمان ساواک تعیین می‌شد بنیان راه‌اندازی سندیکاهای فرمایشی را گذاشت. در دوران پس از آن، نیز این سازمان به خانه کارگر تغییر نام داده و تلاش داشت تا سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری را که از پایه‌های قدرت گروه​های چپ به شمار می‌رفتند را تحت کنترل دراورد. نهایتاً پس از سرکوب گسترده گروههای اپوزیسیون فعالیت سندیکاها متوقف شد.
کانون مدافعان حقوق کارگر: این نوشته شامل سه بخش است: برخورد کلی نظام سرمایه​داری برای مایوس کردن مردم از مبارزه ، شیوه​های برخورد نیروهای امنیتی با مبارزین به صورت مستقیم، شیوه​های نفوذ نیروهای امنیتی در درون سازمان​های مبارز. دو قسمت از این نوشته قبلا منتشر شده است كه در آن مقالات دو دوره از سازماندهی مبارزات كارگری در ایران مورد بررسی قرار گرفته است. این مقالات می تواند گامی باشد برای بحث های جدی در مورد مساله سازماندهی از دیدگاه های مختلف.

با نگاهی به عملکرد تاریخی کشورهای دیکتاتوری در جهان که اساسا از الفبای سرمایه ​داری بهره مند می​باشند و در تکامل دیکتاتوری های نظامی و تغییر آنها در چهار دهه گذشته منسوب به سیستم اقتصادی مکتب شیکاگو (میلتون فریدمن) و دکترین شوک را بشناسند[1] می دانند که در مواجه با جمع گرایی و زندگی جمعی مردم می​توان دریافت که به تدریج این سیستم​ها شرایط نه تنها اقتصادی و سیاسی بلکه شرایط اجتماعی را نیز روز به روز بیشتر مورد تاخت و تاز قرار داده و با سیاست​های جدید سعی در القا این تفکر دارند که مردم هیچ راهی برای گریز از شرایط حاکم بر زندگیشان ندارند. علاوه بر این قدرت حاکمه بر همه چیز مسلط و قادر است در حالی که از انواع واقسام شیوه های سرکوب اجتماعی – اقتصادی و رسانه​ ها برای نمایش قدرت وتوانایی خود استفاده می​کنند هم​زمان فرهنگ یاس و سطحی نگری را در جامعه برای به پوچی کشاندن مردم اشاعه می​دهند و می​بینیم در شرایط کنونی نظام سرمایه ​داری تلاش می کند انسان​ها را در ورطه هولناک فردگرایی غرق نماید (بسیاری از آنان خود را در ورای مهمانیهای آن چنانی قایم می​کنند ) تا خود را برتر و متمایزتر از دیگران ​ببینند در حالی که جمع گرایی و به منافع و توانایی​های جمعی اهمیت دادن بهترین شیوه زندگی انسانی می​باشد اما در کشورهای سرمایه داری قشر وسیعی از مردم روزبه روز از آن بیشتر فاصله گرفته و در دنیای مجازی به دور از هرگونه تجربه عملی و عینی هر روزبیشتر با تنهایی و ناتوانی ​اش در مواجه با مشکلات شخصی و اجتماعی روبرو می شود (در حالی که می بینیم در کشورهای امریکای لاتین مردم با تکیه بر تفکر جمع گرایی نیروی زیادی برای مبارزه با این تاکتیک های فرهنگ امپریالیستی از طریق تشکیل تعاونی های جمعی و … گرد آورده و به پا خاسته و دیکتاتورها به زیر کشیده اند).

سیاست​های نظام امپریالیستی به کمک تکنولوژی و سایر امکاناتش تا حدود زیادی موفق به محاصره انسان​ها در این شرایط شده است. هدف این سیستم این است که انسان الینه شده جز به خود و مشکلات فردیش نیاندیشد. (بالا بودن آمار خودکشی و افسردگی و مصرف داروهای روانگردان یکی از دلایل زندگی فردی و تنهایی می باشد) اما به رغم این همه تلاش که صرف بودجه های کلان و تشکیل نیروهای نظامی و سرکوب متعدد از رسمی وغیر رسمی شده است، باز هم از مردم می ترسند وهر روز بر تجهیز کردن نیروهای سرکوبشان می افزایند در حالی که در بسیاری جاها مردم در نبود یک آلترناتیو و عدم سازماندهی از قدرت و توان خود غافلند. اما چاره چیست؟

همانطور که در مطلب قبل اشاره شد سازماندهی از ارکان اصلی یک جامعه پویا و زنده است و مردمی که برای دست یافتن به خواسته​ ها واهدافشان به نتیجه مشترکی می​رسند بر اساس شواهد تاریخی موجود توانا و شکست ناپذیر می​باشند و بر این اساس است که سیستم سرمایه داری و حکومت​های دیکتاتوری از همبستگی واشتراک فکری مردم وحشت دارند و با استفاده از شیوه​های متفاوتی سعی در جلوگیری از سازماندهی و همبستگی بین مردم و به ویژه کارگران و حقوق ​بگیران دارند.

کشورهای دیکتاتوری از شیوه​های مشابهی معمولا برای سرکوب و جلوگیری از سازماندهی به ویژه سازماندهی کارگری به شکل طبقاتی استفاده می​کنند و این شیوه ها بسته به منطقه و شرایط زمانی شدت و حدت بیشتری می​یابد.

برخورد کلی نظام سرمایه​داری برای مایوس کردن مردم از مبارزه

​به دنبال انقلاب اکتبر و بعد از شکست انقلاب در آلمان، جنبش کارگری جهان مسیری متفاوت تر از آنچه بنیانگذاران بین الملل آن را نوید می​دادند طی کرد. چرا که سرمایه در یک صد سال گذشته با تمام توان و امکانات به مقابله با ایده برابری خواهی قد علم کرده است. سرمایه از اختلافات درون اردوگاه برابری خواهی توانست بیشترین استفاده را ببرد و در یک قرن گذشته این مبارزه را اگر خفه نکرده باشد حداقل آن را در بسیاری از زمینه​ ها اخته کرده است. اگر در تعدادی از کشورهای غربی سوسیال دمکراسی خفیف توانست بخش​هایی از حداقل​های زندگی را تامین کند ولی نتوانست روح سرکش انسانی را سیراب کند که انسانیت را جستجو می​کرد. سوسیال دمکراسی آرزوی خرده بورژوایی​ای بود که میلیون​ها انسان را می​توانست به خانه بکشاند تا از ترس سرمایه​ هار انگلیسی و امریکایی صدایش در نیاید و امید داشته باشد که همان رویای امریکایی روزگاری سرنوشت آنها را رقم زند.

دو بلوکه شدن دنیا و امید احزاب کمینترن برای پیوستن غرب به بلوک شرق تنها خود را در بازی​های قدرت جنگی نشان داد و آرزوی ناسیونالیستی و یکه تازی استالین و ناسیونالیست روس را سیراب می​کرد چرا که در بلوک شرق با وجود حداقل​های زندگی، خفقان ان چنان مردم را سرخورده کرده بود که شکست این نظام به​ هارتر شدن سرمایه افزود، از طرفی در غرب سرمایه​داری با بوجود آوردن یک زندگی معمولی برای عموم مردم (که حاصل استعمار و استثماری کشورهای دیگر همراه با جنگ​های خونین است) در کنار انقلابات فوردی و آزادی های نسبی در جامعه اش، جو قوی ضد کمونیستی بوجود آورد که با شکست اردوگاه و رشد اقتصادی چین، این زندگی معمولی در غرب نیز به شدت افت کرد.

بلوک شرق نتوانست به وعده های همبستگی و برابری اش عمل کند و مجبور شد به زانو در آید و خود به عقب مانده ترین نوع سرمایه​ داری مافیای قرن هیجده پیوست. سرمایه داری بعد از فروپاشی آن نوع از سوسیالیسم موجود توانست در بسیاری از کشورها، چپ هایی را که کعبه آمالشان شرق بود، مجبور کند یا وضعیت جدید را بپذیرند و به نفی آرمان برابری خواهی خود بپردازند، نحله هایی که راهی جز یافتن حقیقت در تئوری نداشتند، اگر تئوری موافق وضع موجود نبود یا باید با تفسیر خود را گول بزنند و زمانی که نتوانند در تئوری در یک کلیت همدیگر را مجاب کنند در رویاهای ناامیدشان با انشعاب​ها و نوشته ​های تک نفره خود را مارکس و انگلس ببینند. این نحله ها و محافل و افراد، راه کمک گرفتن را پیشه کردند و دست یاری به بنیادهای سوروس ساخته دراز کردند و به ته مانده پول​های تعفن آور قمار بورس​های سرمایه چشم دوختند و ​به دنبال انقلاب​های رنگی دویدند و به این ترتیب از این چپ نا چپ که در خاورمیانه تا شمال عراق از یونان ، ترکیه تا افریقا و امریکای لاتین هنوز هم کم نیستند، تنها اسمی باقی مانده است.

در حالی که در دهه شصت میلادی در بهترین حالت حرکت کشورهایی مانند چین، ویتنام و کوبا انگیزه هایی بود برای مبارزه بسیاری از فعالین انقلابی ، انسانهایی وارسته که مادیت زندگی انسانی را حتی در نبود خود می​دیدند، این نوع نگرش و شیوه مبارزه در دهه نود افول کرد. اگر در غرب جنبش​های اجتماعی در باریکه قانون گیر کرده ​اند و تغییر قانونی گاه دهه​ ها طول می​کشد و در پایان، آن قانون از ابتدا تا انتها برای حفظ سرمایه نوشته می​شود اما در کشورهای خودکامه مبارزه رنگ دیگری دارد. رشد جریانات آنارشیستی و ضد امپریالیستی در این دوره نه برای برون رفت از این دخمه بلکه خود معلول همین شرایط است. جوانان سرخورده از سیاست استعماری در بسیاری از موارد بازیچه دست نهادهای ارتجاعی قرار می گیرند و تنها عملکردشان در دراز مدت خود را ابزاری نشان می دهند که در دست سرمایه برای سرکوب بیشترجنبش​های اجتماعی قرار می گیرد.

در کشورهای امریکای لاتین وضع به شکلی است. کشتارهای دسته جمعی و کودتاها در گذشته جوابگو بوده است اما در دوره کنونی می​بینیم که شرایط تغییر کرده و راه کارهای مقابله با جنبش کارگری و مترقی اکنون نیازمند ابزار جدیدی است.

کشورهای امریکای لاتین که از شرایط دیکتاتوری به ستوه آمده بودند موفق شدند در کشورهای خود طی مبارزات عظیم توده​ ای دیکتاتوری​های دوره جنگ​های کثیف (1980 – 954 ) را ساقط سازند. به طور نمونه آلنده به عنوان رییس جمهور انتخاب شد و ” در يازدهم سپتامبر 1973م، ژنرال آگستينو پينوشه كه در آن زمان فرماندهي نيروي دريايى و وزارت دفاع شيلي را بر عهده داشت، به كمك سازمان سيا و حمايت مالي امريكا، عليه رئيس جمهور ملی و مردمی شيلي دست به كودتا زد و با بمباران كاخ رياست جمهوري و سپس روانه ساختن هزاران سرباز به خيابان‏هاي سانتياگو مركز شيلي، مراكز مهم كشور را به تصرف خود درآورد و دولت آلنده را سرنگون ساخت. در جريان اين كودتا، آلنِده و كليه همراهان وي جان خود را از دست دادند. پينوشه كه كودتاي خود را با شعار نجات شيلي، با كشتار بي‏رحمانه هزاران نفر و تبعيد و زنداني نمودن ده‏ها هزار نفر ديگر عملي ساخت، پس از به دست گرفتن قدرت، اختناق شديدي در شيلي حاكم كرد. تعطيلي كليه احزاب سياسي و ممنوع كردن فعاليت آن‏ها، بازداشت‏هاي فردي و دسته ‏جمعي، رواج اعدام‏ها، ربودن مخالفان و برقراري يك حكومت خشن از ويژگي‏هاي حكومت 16 ساله ژنرال پينوشه در شيلي بود. ”

یا در ۱۷ ژوئن ۱۹۷۵. فعالان اتحادیه‌های کارگری، دانشجویان و بسیاری از نیروهای چپ آرژانتینی که توسط حکومت کودتای آرژانتین برچسب خرابکار و تروریست خورده بودند در طول‌سال‌های «جنگ کثیف» از‌ سال ۱۹۷۶ تا ۱۹٨٣ و کمی پیش از آن تحت رهبری دیکتاتور «خورخه ویدلا» دستگیر و «ناپدید» شدند. برای این جنبش​ها، بنا به شرایط و فضای کشورهای امریکای لاتین، راه‌حل‌های رادیکال و نظامی همواره بخشی از تلاش برای احقاق حقوق مردم بوده‌ است. در کتاب گفتگوهایی با جنبش‌های کنونی امریکای لاتین چنین می خوانیم:

” عدالت همواره یکی از مهم‌ترین خواسته های انسان بوده است و تلاش برای آن، یکی از غنی‌ترین چشمه‌هایی است که در طول تاریخ، برای انسان‌ها ثمرات بسیار با خود به همراه داشته است: پیدایش انسان‌هایی که به عوض بی‌تفاوتی و زندگی فردگرایانه نگران تحقق برادری و انسان‌دوستی هستند؛ روبرو شدن با عمیق‌ترین مسائل و معنای زندگی؛ رقم خوردن جماعت‌هایی (و گاه جامعه‌هایی) که در آن تماشای درد و رنج‌دیدگی دیگران، امری روزمره و عادی تلقی نمی‌گردد؛ و بالاخره پرسش از اینکه چگونه می‌توان امیدوارانه زیست. این همه، می‌توانند برکت‌های کوشش در راه عدالت باشند. ”

در افریقا هم می​توان به جنبش​هایی اشاره کرد که در آن مکانیزم​های جدیدی جایگزین سازوکارهای قدیمی شده است. “در دهه هفتاد افزایش مبارزه کارگران و حمایت اجتماعی از نیروهای مخالف، همزمان با اعتصاب‌های موفق در سال ۱۹۷۳ در دوربان آسیب پذیری رژیم را نشان داد. کارگران آجر و کاشی در یک صبح ژانویه اعتصاب کردند. اعتصاب توسط کارگران حمل و نقل و صنعتی به کارگرهای شهرداری نیز کشیده شد. در اول فوریه سی هزار کارگر در دوربان در اعتصاب بودند. رژیم آپارتاید با تکیه بر کارگرهای بومی (سیاه پوست) اقتصاد را پیش می‌برد و این اعتصابات نشان داد نارضایتی فزاینده می‌تواند به مختل کردن اقتصاد منجر شود. فعالیت‌های کارگری دوربان به روحیه دادن به اعتصاب‌ها در مناطق دیگر نیز کمک کرد و با یک اعتراض دانشجویی ( راهپیمایی سووِتو (Soweto) در سال ۱۹۷۶) ادامه یافت. پلیس این اعتراض را با شلیک به یک پسر بچه سیزده ساله‌ پاسخ گفت. پلیس ها برای پیش روی همه جا به دانشجو‌ها شلیک کردند، اقدامی که به کشته شدن بیش از شصت نفر – از جمله دو سفید- منجر شد. ” در حالی که آنچه که به عنوان قیام سووِتو شناخته شد شورش جوان‌هایی بود که با شکستن پنجره‌ها و آتش زدن مدرسه‌ها و ساختمان‌های دولتی از کنترل خارج شدند. [2]

از دل این مبارزات بود که جنبش اجتماعی افریقا توانست به تاکتیک​های “اعتصابات و غیبت‌ها توسط گروه‌های کارگری به خصوص در همایش اتحادیه‌های صنفی آفریقای جنوبی دست یابد. تحریم‌ها، عدم سرمایه‌گذاری و بایکوت‌های بین‌المللی، امتناع از خدمت در ارتش آفریقای جنوبی واعتصاب غذا توسط زندانیان سیاسی (۱۹۸۹) منجر به آزاد شدن صد‌ها زندانی و احتیاط در بازداشت بدون محاکمه توسط دولت و تشکیل دادگاه‌های مردمی شد که به دنبال کشف حقایق مربوط به دوران خونین بودند. در کنار مبارزه ، این فعالیت ها منجر به ساقط شدن رژیم آپارتاید در سال 1992شد.

نگاهی به تاریخچه جنبش​های کارگری، اجتماعی و مترقی آسیا نیز نشان می​دهد که شیوه مبارزه وسرکوب این جنبش​ها دستخوش تغییر و تحول شده است. در اندونزی در دهه 60 میلادی حدود سه میلیون نیروی انقلابی و کمونیست در مدت بسیار کوتاهی به قتل می​رسند و پس از آن می​بینیم که جامعه اندونزی به جامعه​ای مذهبی تبدیل می​شود و سالهاست این جامعه به خاطر از دست دادن نیروهایی که به رهایی مردم و سازماندهی ایمان داشتند هنوز به طور جدی نتوانسته قدعلم کند.

2– شيوه​های برخورد نیروهای امنیتی با مبارزین به صورت مستقیم

کشورهای سرمایه داری در سراسر جهان مجهز به نیروهای نظامی متعددی تحت عنوان حفاظت و حمایت از کشور در مقابل سایر کشورها و حمله نظامی هستند و ارتش های مشترکی نیز برای حفظ منافع سرمایه تشکیل داده اند تا در موارد لازم با مردم سایر کشورها بجنگند و کشورها را اشغال کنند مانند ناتو. اما در کنار این نیروهای نظامی به اصطلاح حافظ منافع کشور و صلح ما شاهد تشکیل نیروهای نظامی بسیار پیچیده تری توسط دولتها هستیم که به منظور مقابله با مردم در داخل کشورهستند که دارای سیستم و عملکرد پیچیده وخاصی هستند و در واقع حاکمان ماندگاریشان را تا حد زیادی مدیون این نظامی ها می دانند مانند یگانهای ویژه یا ضد شورش که در سراسر دنیا از لحاظ ظاهر، لباس و تجهیزات تقریبا مشابه هم هستند و در مواجه با شرایط سرکوب نیز دارای عملکرد یکسانی می باشند و در دستورالعمل رسمی نیز شرح وظایف یکسانی برای آنان تعریف شده است.

در کنار این نیروهای نظامی خشن آموزش دیده، سازمان های اطلاعاتی و امنیتی نیز به اصطلاح با هدف حفظ امنیت ملی کشور در کنار سایر نیروهای نظامی و سیاسی سرکوب دولتها قرار دارند و معمولا سازوکار مشابهی دارند، مانند ساواک در زمان پهلوی که با داشتن امکانات و منابع مالی زیادی در جهت مقابله با هر گونه شیوه های مبارزه بوجود آمده بود. بودجه رسمی ساواك در سال 51- 255 میلیون دلار و سال بعد به 310 میلیون دلار رسید و البته بودجه محرمانه از آن جداست. ساواك در این دوره مراقب بود تا از هر نوع اجتماع سیاسی و اعتصاب جلوگیری نماید ولو این که مجبور به اعمال زور و خشونت باشد. در دوره کنونی نیز می بینیم بودجه نيروهاي امنيتي هر ساله بخش مهمی از کل بودجه کشور را مصرف می کند.

با توجه به این که زندگی مردم روز به روز با مشکلات اقتصادی بیشتری مواجه می شود و طبق مصاحبه های مسوولان که در سال 88 پخش شد کشور همیشه در وضعیت نارنجی[3] به سر می برد، هر ساله ما شاهد کاهش بودجه در بخش عمومی و افزایش بودجه در بخش نيرو هاي امنيتي هستیم. براساس بودجه پیشنهادی به مجلس در سال 1392 بودجه وزارت اطلاعات بیش از 5/13 هزارمیلیارد ریال بوده که در سال 93 با افزایش 16 درصدی درمقابل کاهش 7 درصدی بودجه عمومی به حدود 16 هزارمیلیارد ریال افزایش یافته و این وضع در سال 1394 با توجه به این که کاهش زیادی در بخش عمومی را شاهدیم باز هم بودجه وزارت اطلاعات به بیش از 22 هزار میلیارد ریال افزایش یافته است. [4]

نظریه پردازان حکومتی همیشه به مسخره می گویند “که اپوزیسیون استاد تحلیل است نظم ما در بی نظمی است و بر اساس شرایط و لحظه برای فقط حفظ نظام حرکت می کنیم تا کسی توان پیش بینی را نداشته باشد ” ولی نیروهای امنیتی نه تنها باید نیروهای مخالف حاکمیت را شناسایی و منهدم کنند [5]بلکه وظیفه نفوذ به جریانات سیاسی و مبارزه یکی از کلیدی ترین وظایفی است که به آنها سپرده شده است در ضمن دارای اتاقهای فکری می باشند که بخش اصلی جنگ روانی و شایعه سازی علیه مبارزین و فعالین اساسی و اجتماعی را طراحی می کنند که در بخش سوم به آن بطور مفصل خواهیم پرداخت.

دو عنصر اساسی دولت​های خودکامه اولا سرکوب، اسارت، آوارگی و زندان و بخش دیگر آن نفوذ در جریانات و درگیری درونی در میان آنها است. به دو نمونه آن در دوران رضا خان تا کودتای 32 اشاره می کنیم.

مرتضی سیفی فمی تفرشی در کتاب پلیس خفیه ایران بین سالهای 1299 و 1320 نوشت:” پس از اداره پلیس، اداره زندان فعالترین ادارات شهربانی کل بود. آن روزها در زندان قصر دو عبارت به صورت ضرب المثل در آمده بود ” انشا الله سیگار ادیب السلطنه نصیبت بشود” و یا ” تو را از درب علیم الدوله بیرون کنند”

ضرب المثل اول یعنی کسی را که قرار بود حلق آویز شود، ادیب السلطنه به او سیگار تعارف می​کرد که ظاهرا جلوی اضطراب و پریشانی محکوم را بگیرد و ضرب المثل دوم منظور از علیم الدوله رئیس بهداری وقت شهربانی است و مراد از درب علیم الدوله در چوبینی بود که به محوطه​ای تپه گونه، میان زندان قصر و پادگان قصر باز می​شد و زندانیان سیاسی را برفراز بلندی های آن اعدام می​کردند”

آمپول های پزشک احمدی در زندانهای رضا خان معروف می باشد. بر اساس مدارک تاریخی بسیاری از مبارزین در زمان رضاخان اسیر آمپول یا روش های مسمومیت پزشک احمدی می شدند مانند فرخی یزدی و دکتر ارانی و خیلی مبارزین و مخالفین دیگر. [6]

هدف از تشکیل سازمان امنیت در سال 1336، مبارزه علیه کمونیسم، ایجاد امنیت و تمرکز نیروهای امنیتی عنوان شد ساواک با ایجاد رعب و وحشت و حاکم کردن جو خفقان و سرکوب، سعی داشت از فروپاشی پایه‌های نظام دیکتاتوری شاه جلوگیری کند، لذا با کنترل و زیر نظر گرفتن دولت‌مردان و کارکنان و کارمندان ادارت، نمایندگان مجلس شورای ملی، سناتورهای مجلس سنا و احزاب دولتی سعی داشت از رسوخ نیروهای مخالف رژیم در بدنه دولت جلوگیری به عمل آورد و هر مخالفتی را در نطفه خفه کند و همچنین با استفاده از نفوذ به احزاب و سازمان های مخالف حکومت برای ضربه زدن و حذف این نیروها استفاده می کرد.

در رابطه با عملکرد ساواک اسناد و شواهد بسیاری وجود داشته و دارد. به رغم دروغگویی و شامورتی بازی امثال فراستی، كارشناسان سازمان عفو بین‌المللی در مورد شكنجه‌های ساواك چنین نوشتند:

“جلادان ساواك علاوه بر استفاده از شوك الكتریكی و كتك به وحشیگریهای زیر نیز متوسل می‌شدند بطری‌های شكسته را به نشیمن‌گاه زندانیان فرو می‌كنند. به بیضه‌های آنان وزنه می‌آویزند و یا كلاه‌خودهایی بر سرشان می‌گذارند كه با فریادهای قربانیان در زیر شكنجه گوششان را آزار می‌دهد و از انعكاس صداها به بیرون جلو می‌گیرد. طبعاً زندانیان سیاسی ایران مورد تجاوز نیز قرار می‌گیرند. ساواك به منظور تجاوز به قربانیان خود حیواناتی را تربیت كرده بود كه خرس‌ها از آن جمله اند. ساواك قربانیان خود را نه به خاطر شكنجه جسمی بلكه به خاطر شكنجه روانی مورد تجاوز جنسی قرار می‌داد این شكنجه روانی بویژه در حالتی بود كه برای گرفتن اعتراف از شوهران و یا پدران به زنان و دختران شان در برابر چشم آنها تجاوز می‌كردند.” [7]

در مطلب طبقه کارگر ایران، بررسی شرایط اختناق و مبارزه ، توسط کمیته ضد اختناق آمده است:

” در ایران قوانین کار فعلی ایران در سال 1959 ( 1338) نوشته و یک بار در سال 1965 (1344) ترمیم شده اند. این قوانین به هیچ وجه بیانگر حقوقی نبوده که کارگران با مبارزات خود بدست آورده باشند ، بلکه حاصل شکست سخت سال 1953 ( 1332)​است . بدین دلیل این قوانین مجموعه​ای از مقررات سرکوب کننده​ای هستند که به منظور محدود کردن آزادی کارگران بر آنها تحمیل شده اند. در مواردی هم که قوانین کار برخی تامین​های هر چند ناکافی برای کارگران را پیش بینی کرده اند، مثلا در مورد حداکثر ساعات کار و حداقل دستمزد، کارفرمایان و مامورین دولتی اغلب زیر پا می​گذارند. علاوه بر این در مواقعی هم که این قوانین در کنترل کارگران توفیق نمی​یابد رژیم هرگز از توسل به خشونت بارترین اقدامات سرکوب کننئه مافوق قانونی ابائی نداشته است. ” ….

“نمایندگان سندیکاهای کارگری در ظاهر نمایندگان کارگران بودند ولی در اساس وابسته به نظام بودند، اعتصابی که در سپتامبر 1974 در کارخانه کفش ملی بزرگترین کارخانه کفش سازی صورت گرفت برای مبارزه بر سر سهم کارگران از سود کارخانه آغاز شد ولی مطالبات کارگران شامل برکنار کردن باصطلاح نمایندگان خودشان هم بود. ”… در ماه ژوئن 1974 کارگران اتوبوسرانی شهر تبریز برای دستمزد بیشتر اعتصاب کردند صالح جهانی نماینده کارگران توسط ساواک مسموم و کشته شد…. ” ساواک در کارخانجات حضور داشت و با توهین و ارعاب خانواده​ها و دوستان کارگران را تهدید می​کرد. ”

برخورد مستقیم با سرکوب کارگران بعد دیگری از فشارهای حاکم بر سازماندهی در ایران می باشد و در اعتصابات و اعتراضات ما همیشه شاهد کشتار کارگران ومردم بوده ایم . به عنوان مثال مهم​ترین اعتصاب در دهه 50 اعتصاب 4 هزار نفر كارگران جهان چيت در كرج بود. در 9 اردیبهشت كارگران جهان چيت به خاطر شرایط طاقت فرسا و كمی دستمزد اعتصاب كردند و به سوی تهران حركت نمودند مأمورین ساواك به همراه نیروی پلیس و ارتش به سوی كارگران شلیك كردند نتیجه زد و خورد شدید صدها كارگر كشته و مجروح شدند.” [8]

در تاریخ معاصر ایران جز در دوره کوتاهی هر گونه فعالیت سندیکایی ممنوع و یا تحت کنترل دولت بوده‌است. در دهه چهل دولت با ایجاد «سازمان کارگران ایران» که ریاست آن توسط وزارت کشور و سازمان ساواک تعیین می‌شد بنیان راه‌اندازی سندیکاهای فرمایشی را گذاشت. در دوران پس از آن، نیز این سازمان به خانه کارگر تغییر نام داده و تلاش داشت تا سندیکاها و اتحادیه‌های کارگری را که از پایه‌های قدرت گروه​های چپ به شمار می‌رفتند را تحت کنترل دراورد. نهایتاً پس از سرکوب گسترده گروههای اپوزیسیون فعالیت سندیکاها متوقف شد. [9]

با وجودی که در قانون های اساسی هر دو سیستم حکومت پهلوی و حکومت اسلامی تشکیل اتحادیه های صنفی قانونی اند و حق اعتراض و اعتصاب را آزاد اعلام کردند و کنوانسیون​های بین المللی مربوطه را نیز امضا نمودند اما به طور عملی ایجاد هر گونه اتحادیه صنفی مستقل و اعتراض، غیرقانونی و شدیدا سرکوب می شد و می شود و تنها حزب رستاخیز در رژیم گذشته و حزب جمهوری اسلامی و یا احزاب دولتی تشکیل شده و زیر مجموعه هایشان حق فعالیت داشته و دارند وما هر روزشاهدیم که نه تنها اجازه ایجاد وفعالیت به هیچ تشکل صنفی مستقلی داده نمی شود بلکه هرگونه اعتراض و یا حرکتی که بیانگر اعتراض و فعالیت برای دستیابی به حقوق صنفی باشد ، نیز به شدت سرکوب می​شود. تشکیل و توسعه نیروهای پلیسی هر روزه به منظور سرکوب هر گونه اعتراضی (بر اساس اعتراف مسئولان نظامی کشور [10]بیانگر مخالفت و اراده برای جلوگیری از شکل​گیری هرگونه تشکل یابی به شکل آشکار و پنهان می​باشد وبگیر وببند وشلاق وحکم​های طولانی مدت برای نمایندگان کارگری و سایر فعالین سیاسی واجتماعی به خوبی این ادعا را تایید می​کند.

سرکوب و کشتار کارگران مس خاتون آباد شهربابک در سال 1382 در دوران دولت اصلاحات لکه ننگ دیگری از عملکرد نیروهای سرکوب می باشد که درجریان به گلوله بسته شدن کارگران تعدادی از آنان جان باختند.

در دوره کنونی نیز که هرروز اعتراض کارگران و حقوق بگیران در سراسر ایران هستیم نیز شاهدیم که نیروهای دولتی به تجمعات صنفی حمله کرده و با دستگیری و زندانی و شلاق زدن نمایندگان کارگران ، از هرگونه سازمان یابی جلوگیری می کنند.

3– شیوه​های نفوذ نیروهای امنیتی در درون سازمان​های مبارز

پیشه وری در مطلب فساد تشکیلات اجتماعی ما که در کتاب آخرین سنگر ازادی آمده است می​نویسد:

” سیاست منحوس استملاکچیان در پایتخت و ولایت همواره بسیاری از متجددین و منورالفکرهای ایرانی را به ماجراجویی و متقلبی واداشته است و به این وسیله صدمات عمده و سکته بزرگی به زندگی اجتماعی ما وارد آورده است. امروز در میان جمعیت ما دلالان سیاسی و خودفروشان اجتماعی آن قدر زیاد شده که ملت و جمعیت سرخود را گم کرده و از این روز زندگانی اجتماعی روز بر روز عقب بر می​گردد و محیط و فضای جمعیت رفته رفته تاریک می​گردد. برای اثبات این مدعا کافیست که به دسته بندی​های رنگارنگ و فرقه​ های گوناگون و لیدرهای که مثل کلیشه در هر مقوله استعمال می​شوند و هر روز با لباس تازه ​ای در بازار اجتماع عرض اندام می​نمایند و هر دقیقه با یک اسمی دسته​ای به دور خود جمع می​کنند…. . هیئت مجموعه ملت به طور حتم می​بایست به دو قسم منقسم گردد: محافظه کاران و آزادیخواهان. ولی ما هزار دسته و فرقه مختلف العناصر در ایران می​بینیم که در مقابل جریان طبیعی اجتماعی به منزله سدهای مصنوعی درست شده از طرف اجانب می​باشند…. ما نمی​خواهیم مضر بودن اجتماعات را ثابت کرده و آلت بودن همه سیاستچیان را مدلل سازیم. می​خواهیم فقط فساد زندگی اجتماعی ایران را به تنها راه چاره را که عبارت از محو اصول سرمایه ​داری بین المللی و کوتاه شدن دست استملاکچیان از ایران است عرضه بداریم. ”

از دهه چهل شمسی از بین بردن نیروهای اجتماعی توسط پلیس سیاسی علاوه بر سرکوب، نفوذ بوده است. آنان همیشه سعی در نفوذ در جریانات اجتماعی و کارگری داشته ​اند و مبارزه با نفوذ پلیس در جریانات اجتماعی یکی از اصلی ترین و وقت گیرترین مسائل برای مبارزین بوده و انرژی زیادی صرف مبارزه با پلیس سیاسی می شده است. نفوذ در درون جریانات حزب توده با بازگشت فعالین آنها در اواخر دهه سی شمسی از خارج از کشور شروع می​شود. نقش خارج کشور بسیار حساس بوده در عین حال که یک پشت جبهه بشمار می​رفته ولی در ضربه زدن به جنبش اجتماعی نقش بسیار مخربی در 50 سال گذشته داشته است. بیژن جزنی در تاریخ سی ساله می​نویسد:

” پرویز حکمت جو از افسران فراری سازمان نظامی حزب توده که به خارج کشور گریخته بود در سال 41 برای مطالعه در امر تشکیل یک شبکه از مرز عراق بایران می آید و پس از تماس و مطالعه با شوهر خواهر خود ارسلان رزم آرا از مرز آستارا و اردبیل به خارج باز میگردد. پس از مذاکره با هیئت اجرائیه و شخص رادمنش با سه نفر دیگر به اسامی علی خاوری، علی حکمتی، عباس شهریاری به ایران باز میگردند…. این افراد از آشنائیهای خود با بقایای افراد حزبی استفاده کرده و درصدد جلب افراد گروهها برآمدند. اولین افرادی که تماس با حزب را از این طریق پذیرفتند همه اطلاعات خود را در اختیار کمیته گذاشتند…. . با توجه به اینکه شهریاری از اروپا در خدمت دشمن قرار گرفته بود باید دانست که آنچه مستقیم و غیر مستقیم در اختیار او گرفته را عینا در اختیار پلیس گذاشته بود…. نحوه تعقیب و بازداشت و اطلاعاتی که سازمان امنیت از همان روز نخست در اختیار داشت به خوبی نشان میداد که پلیس در ردیف تشکیلات نفوذ کرده است ولی خاوری و حکمت جو این حقیقت را بسختی می​پذیرفتند و تازه سوء ظن خود را متوجه معتمدان که با آنها در بند بودند می​کردند……همه این کثافت کاریها افراد تشکیلات تهران و رهبران خارج را متوجه نفوذ پلیس در این شبکه نکرد . پس از بازداشت حکمت جو و خاوری شهریاری در خوزستان شبکه​ای بنام تشکیلات شعله جنوب به وجود اورد. در آذربایجان نیز تشکیلات مشابهی بوجود آمده بود. مجموعه این سه شبکه نه فقط افراد را به دام میانداخت بلکه از هر طریق اطلاعاتی به دست آورده و در اختیار پلیس قرار می دادند در این جریانها افراد و ساده لوح بهترین سپر و ماسک برای پلیس یودند. …. پس از برملا شدن تشکیلات تهران فقط 22 نفر بازداشت شدند…. سلیمانی، واحدپور، اکبر بشردوست، کریم چهارباشیان، محمد خلیلی و دیگران حداکثر دوماه در سال 46 بازداشت شدند و بعد با تشکر از ده سال همکاریشان با پلیس با خفت از زندان ازاد شدند. ”

یکی از دلایلی که نیروهایی که از خارج به ایران می​آمده ​اند بیشتر می​توانسته ​اند ضربه بزنند به خاطر این بود که این افراد تعداد وسیع تری را می​شناختند و با زبان سیاسی متفاوتی با فعالین داخل ارتباط می​گرفته ​اند و در زمان دستگیری فشار بیشتری به آنها می آمد و به خاطر شناخت افراد بسیاری باید بیشتر جوابگو می​بودند در صورتیکه که فعال داخل کشور به خاطر استبداد نیروی کمتری می​شناخت مشکلی که در این دوره نیز با آن مواجه می باشیم.

جزنی ضعف نیروی حزب توده را بسیار خوب می​دید و در امتداد همین انتقاد از خط و مشی معتقد بود که نیروی انقلابی خارج کشور جایگاه خود را نمی​شناسد و احساسات خورده بورژوایی ​اش او را تحریک می​کند که نیرو از خارج به داخل بفرستد . سازمان انقلابی حزب توده در اواسط دهه چهل شروع به فعالیت می​کند و با فرستادن اعضای​ش به داخل می​خواهد نقش آفرینی کند. مرتضوی نویسنده کتاب حلقه گمشده، سیروس نهاوندی در این باره چنین می نویسد:

” سال 1350 همان‌طور که می‌دانیم به تصادف گروه نهاوندی لو رفته و بازداشت می‌شوند. در زندان نهاوندی می‌شکند و قول همکاری با ساواک را می‌دهد. سناریوی فرار او از زندان به اجرا درمی‌آید و پس از آن می‌بینیم که گروه “سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران” را به کمک ساواک به وجود می‌آورد و در تور ساواک فعالیت سیاسی گسترده‌ای را آغاز می‌کند. سیروس نهاوندی پس از فرار از زندان، شرح فرار خویش را برای محسن رضوانی از کانال پرویز واعظزاده می‌فرستد. رضوانی آن را با دستکاری و بازنویسی با عنوان “تجاربی چند از مبارزه در اسارت” در خارج از کشور از سوی سازمان انقلابی حزب توده، در نشریه “توده” شماره 23 منتشر می‌کند. و این آغاز فعالیت سیروس نهاوندی است در پناه سازمان انقلابی و تحت نظر ساواک. نهاوندی با افراد مبارز تماس می‌گیرد، عده‌ای را دور خویش سازمان می‌دهد که البته در این تشکیلات افراد ساواکی نیز فعال هستند. او اندکی بعد به واعظ‌زاده رجوع می‌کند و از او برای کلاس‌های تئوریک خودشان کمک می‌طلبد و بدین ‌وسیله هم سازمان انقلابی را با خود همراه می‌کند و هم از آن در تور ساواک، سوء‌ استفاده می‌کند.

… تعجب این‌جاست که تنی چند از افراد سازمان انقلابی به واعظ‌زاده اعتراض می‌کنند، می‌گویند چرا نهاوندی همه ما را می‌شناسد ولی ما حتا نمی‌دانیم او کجا زندگی می‌کند. اگر راست می‌گوید پس چرا وحدت بین دو سازمان صورت نمی‌گیرد. متأسفانه واعظ زاده به موضوع مشکوک نیست و از نهاوندی با تمام نیروی سازمانی پشتیبانی می‌کند. در همین موقع است که لاشایی نیز به ایران می‌رود. وقتی که نهاوندی از زندان فرار می‌کند، لاشایی تازه به ایران رفته بود. نهاوندی لاشایی را به اتفاق واعظ‌زاده دیده بود. به روایتی دیگر ساواک از آمدن لاشایی اطلاع داشت. لاشایی حتا یک بار زخم نهاوندی را هم پانسمان می‌کند ولی با این‌همه به واعظ‌زاده معترض است که چرا او را با خود بر سر قرار آورده است. می‌بینیم که لاشایی پس از این دیدار، چند هفته بعد بازداشت می‌شود. ”

ساواک ولی ترجیح می‌دهد واعظ‌زاده را هنوز بازداشت نکند. از این تاریخ تشکیلات سازمان انقلابی در تهران از طریق نهاوندی در تور ساواک بود و ساواک از فعالیت‌های سازمان اطلاع داشت. ساواک با استفاده از نهاوندی سازمانی بنیان می گذارد که بر آن نام “سازمان آزادی‌بخش خلق‌های ایران” می​گذارد. برنامه ساواک ابتدا با نقشه فرار ساختگی او از زندان آغاز میشود تا بدین‌سان کسی در توطئه فرار شک نکند. آن‌گاه که این برنامه با موفقیت اجرا شد، تماس با سازمان انقلابی برقرار می شود. نخستین کسی که از این طریق به دام می افتد، کورش لاشایی است که هنوز چند ماهی از آمدن او به ایران نمی گذرد. واعظ‌زاده در قراری که با لاشایی داشت، سیروس نهاوندی را نیز با خود برده بود. کورش لاشایی مدتی پس از این دیدار بازداشت و تنها با تقاضای عفو است که از زندان آزاد می شود.

سیروس نهاوندی از این پس با همکاری ساواک عرصه گسترده‌ای از فعالیت را در سراسر ایران آغاز می کند، کسان بسیاری را به مبارزه می کشاند و در تور ساواک مبارزه علیه شاه را سازمان می دهد. در این راه حتا سازمان انقلابی و مسئول آن محسن رضوانی را نیز می فریبد. هدف نهایی او این است که مرکزیت سازمان را نیز به داخل کشور و به این دام بکشاند. انتشار جزوه “تجاربی چند از مبارزه در اسارت” تنها گوشه‌ای کوچک از این گونه فعالیت‌هاست که طی آن سیروس نهاوندی “یک انقلابی بزرگ” نامیده می شود … سیروس نهاوندی علاوه بر کنترل تشکیلاتی سازمان انقلابی، تلاش ویژه‌ای هم به کار می گرفت تا همه توان این سازمان را به کارهایی پیش پا افتاده معطوف دارد تا بدین‌وسیله سازمان را از اهداف اصلی و کارهای پیش‌رو بازدارد و امر “وظایف سازمانی” را محدود و ناچیز و خنثا گرداند. ” [11]

البته داستان همکاری حزب توده و سازمان انقلابی از جمله پرویز نیکخواه و محمود جعفریان یکی دیگر از مشکلات همکاری با ساواک آن دوران بود. محمد علی عمویی درکتاب “درد زمانه” درمورد رابطه با محمود جعفریان می​گوید: “كساني از همان بدو دستگيري، در پي رهايي خود از فشار شكنجه و درد شلاق، زبان به گفتن ناگفتنيها مي گشودند، و پس از دوران بازجويي و محكوميت در دادگاه، راه خلاصي از بند و زندان را تسليم شدن به خواست هاي نامشروع رژيم مبني بر تخليه اطلاعات و زير ضربه قرار دادن هر كس و هر آنچه از حزب و سازمان هاي وابسته​اش كه تا آن زمان از آسيب دشمن در امان مانده بود مي ديدند. اينان از لطمه زدن به هم رزمان سابق و هم زنجيران كنوني شان نيز ابايي نداشتند و با تنظيم گزارشاتي از فعاليت​ها، ارتباطات و حتي چگونگي تفكرات و نظرات آنان، و بدين سان سنگين كردن بار اتهام ديگران، راه خروج خود از زندان را هموار مي كردند. این همکاری تا جایی پیش رفت که محمدرضا پهلوی گفت:

«پسره يا پسري كه در راس توطئه گران عليه جان من بود، اكنون در تلويزيون به عنوان يكي از طراحان تبليغاتي من خدمت مي كند و خدمتگزار رژيم است»

البته مسعود بهنود که در همکاری در دو حکومت فعال بود است امیدوار است کسی به یاد نداشته باشد که این خود او بود که با اعلام جرم علیه پرویزنیکخواه و محمود جعفریان از همکاران خودشان در تلویزیون ملی انان را به دست همان محکمه انقلابی سپرد که می​دانست بی وکیل محاکمه می​کند و لاجرم این دو از اولین کسانی بودند که پس از 22 بهمن به جوخه اعدام سپرده شدند. [12].

کیانوش سنجری از رهبران سازمان اکثریت می نویسد:

” پس از آنکه کميته مرکزی و کادر رهبری سازمان “اکثریت” در سال 1362 توانستند از کشور خارج شوند، تشکيلات عمومی ابتدا بهم ريخت و سپس مجدداً سازمان‌دهی شد و سرانجام به شکل گروه‌های مستقل و مرکزی سازمان يافتند. آمارهای تقريبی نشان می‌دهند که در حدود 5 هزار نفر در شبکه داخل کشور از سال 62 سازمان‌دهی مجدد شده بودند. يعنی تشکیلات از یک مجموعهء 20 هزار نفری (2) قبل از مقطع 62، به تشکيلات مخفی 5 هزار نفری مبدل شده بود که تقريباً سه هزار نفر در تهران متمرکز شده بودند. سازمان‌دهی جديد يک سال طول کشيد و تيراژ نشريه کار “اکثريت” به ميزان ده تا 20 هزار نسخه در هر شماره در سطح ايران در سال 64 توزيع می‌شد. سال 1364 بااینکه ترس بود و بال‌های مرگ همه جا گسترده شده بود صبح‌گاهان در بسياری از خيابان‌ها تهران شب‌نامه‌های فدائيان اکثريت ديده می شد. ـ اواخر سال 1364 ده نفر از کادرهای داخل کشور برای شرکت در پلنوم وسيع سازمان (1365) به تاشکند دعوت شده بودند. پس از پلنوم 3 نفر در تاشکند ماندند و هفت نفر دیگر به داخل بازگشتند. از اين تعداد چهار نفر پس از مدت کوتاهی دستگير شدند و سه نفر مجدداً سالم به خارج برگشتند حدود 1000 نفر اعضای سازمان در بند رژيم گرفتار آمدند که بخشی از آنان در سال 67 در کشتار زندانيان سياسی به قتل رسيدند. ” [13] حال تورهای دهه شصت، استفاده ابزاری از زندانیان توبه کرده و آوردن آنها در بهشت زهرا در شبهای جمعه برای شناسایی و زدن تشکیلات و گول زدن افراد تحت پوشش همکاری تشکیلاتی، فرستادن به عراق و کردستان بردن افراد بسیاری به زندان در آن دوره داستانی است پر از آب اشک چشم. [14] بزرگترین پروژه شناسایی مخالفین در تاریخ ایران طرح مالک و مستاجر بود. [15] در کنار آن تعقیب و مراقبت فعالین سیاسی که توسط همسایه ها لو داده می شدند. [16]

4- ايجاد بيراهه در راه

كساني كه در تظاهرات​هاي سال​هاي اخير مشاركت داشته​اند به خوبي مي​دانند كه يكي از تاكتيك​هاي نيروهاي امنيتي براي پراكنده كردن جمعيت آن است كه عده​ای از عوامل پليس در صف تظاهر كنندگان قرار گرفته و شعارهاي تند داده و با دادن شعار و تحریك فراوان خود را در راس گروه قرار ميدهند و آنگاه در سر يك پيچ و يا خيابان فرعی به طور هماهنگ عده​ای از جمعيت را به راه فرعي هدايت كرده تا از انبوه جمعيت كاسته شود و پليس و نيرو​هاي امنيتي بهتر بتوانند با باقيمانده جمعيت بر خورد كنند . اين تاكتيكي است كه به خصوص در تظاهرات خياباني كه جمعيت زيادي به راه افتاده است بسيار موثر بوده و مي​تواند در ظرف مدت كمي تظاهرات ميليوني را به تظاهراتي پراكنده تبديل كند و سپس با آنها ساده تر بر خورد كرده و كل تظاهرات را خنثي كنند . پليس به خوبي مي​داند كه با انبوه جمعيت نمي​تواند برخورد كند و چه بسا منجر به شكست نيروهاي پليسي گردد و اگر بر خورد در يك نقطه صورت گيرد نيروهای پليس توان برخورد با انبوه جمعيت را نخواهند داشت.

اين تاكتيك تازه​ای نيست بلكه همان تاكتيك قديمي در ايجاد بيراهه براي مبارزين است تا آنان را از صفوف اصلي جدا كرده و هر چه بيشتر صفوف اصلي را ضعيف تر كند . در سالهاي دهه 50 و 60 پليس با ايجاد گروه​هائي كه سر نخش را نيرو​هاي امنيتي داشتند تلاش مي​كرد كه تعدادي از مبارزين را جذب كرده و حتي با تشكيل گروه​هاي مسلح توسط نيروهاي سر سپرده خود بسياري از مبارزيني را كه به هر دليل نتوانسته و يا نخواسته بودند به جريانات اصلي به پيوندند به دور عناصر نفوذي جمع كرده تا از پيوستن آنان به صفوف مبارزه جلو گيري كند . نمونه​هاي اين گروه​هاي فرعي و بيراه را مي​توان در ايجاد گروه​هاي سيروس نهاوندي، احمد رضا كريمي ، ، گروه ولعصر، مختار چاک سری و در مقياس​هاي كو چكتر گروه نداماني و غيره را بررسي كرد كه هر يك از اين گرو​ها توانستند تعداد زيادي از مبارزين را با خود به دامان پليس بكشانند . شاهدان عيني شاهد بودند كه چگونه در سال 1351 هنگامي كه اسلامي مرد هزار چهره را از تلويزيون نشان دادند آقاي خاوري با ديدن چهره او به اقاي حكمت جو نگاه كرده و گفت خودش هست. اين امر نشان مي دهد كه حتي تا آن زمان دستگيرشدگان نمي​دانسته​اند كه در تور پليس هستند …. . و بسياري ديگر از دستگير شدگان كه تا اخر هم ندانستند كه سر نخ فعاليت​هايشان در دست پليس است و اين رشته سر دراز دارد و تا دانشجويان آزادي خواه و برابري طلب و تا امروز ادامه دارد.

بر اساس تحلیلی که جنبش دانشجویی دهه پنجاه در خارج کشور مطرح می​کرد، احزاب و سازمان​های طبقه کارگر که غالبا روشنفکران سازمان یافته بودند، در سازمان دادن و تجهیز و بسیج طبقه کارگر مؤثر بودند. سازمان​های پیشتاز طبقه کارگر لنینیستی” در بسیج در نظریه​های انقلاب “مارکسیستی انقلابی طبقه نقش کلیدی دارند، لکن در ایران جز عامل سرکوب رژیم، که عرصه را بر سازمان​های چپ تنگ می​کرد، سازمان​های چپ، و به خصوص حزب توده، سابقه​ای بسیار بد بر جای گذاشته بودند. از این رو بود که دو سازمان پیشتاز چریکی در اواخر دهه 1340 و در دهه 1350، برای چپ حفظ آبرو کردند و از سال 1352 همه نیروی خود را برای بسیج در زمینه کار کارگری به کار بردند. باید ببینیم در این سه دورۀ پراهمیت تاریخی در دهه 1350 در بسیج پرولتاریای صنعتی چه نقشی ایفا کردند. هواداران جنبش چریکی، رشد نسبی اعتصاب​ها را از 1352 تا 1355 به مبارزات چریکی نسبت می​دهند و استدلال می​کنند که دو سازمان پیشتاز فدایی و مجاهد در مرحله دوم جنبش مسلحانه، که مرحله سمت گیری به سوی طبقه کارگر بود و از سال 1352 آغاز شد، گام​های بلندی در جهت اعتلای مبارزات کارگری برداشته​اند که مهم ترین آ نها به این شرح است: یکم، حرکت در جهت تشکل پرولتاریا و رهبری مبارزات آن از طریق ایجاد هسته​های کارگری و شاخه​های نفوذی در طبقه کارگر. دوم، بردن آگاهی سیاسی به میان توده​ها و تبلیغ و افشاگری سیاسی از طریق انتشار ارگان​های کارگری و فعالیت​های توضیحی دیگر. سوم، سازمان دادن قشرهای آگاه در جهت حرکت به سمت طبقه کارگر، یعنی تشویق دانشجویان به رفتن میان کارگران . چهارم، تحقیقات عینی دو سازمان در بارۀ وضع طبقه کارگر که اهم آن​ها گزارش اعتصاب​های کارگری است که در واقع اساس آمارها و داده​های ما را در باب اعتصاب​های کارگری در دورۀ پیش از انقلاب تشکیل می​دهد. سرانجام حمایت مسلحانه و چریکی از اعتصاب​های کارگری. [17]

احمد اشرف در مقاله خودش اشاره می​کند که از سال 1352 به عللی چند، فعالیت ها و مبارزات صنفی- رفاهی کارگران در کارخانه​ های بزرگ افزایش چشم گیر می​یافت و شمار متوسط اعتصابها تا 1355 به متوسط سالانه 22 اعتصاب می​رسید و رشد شتابان در آمد نفت در سال 1352، بالا رفتن هزینه زندگی، رشد سریع دستمزدها، بالا رفتن انتظارات مزدبگیران برای دریافت سهم نفت بیش ترو در نتیجه وحشت رژیم از طبقه کارگر صنعتی و انقلاب و در نتیجه توجه وسواس گونه برخی از مقامات رژیم به رفاه نسبی طبقه کارگر جدید صنعتی.

در بررسی اعتصابات کارگری دهه پنجاه موضوعی که مهم جلوه می​کند، شرایط اپوزیسیون، به ویژه نیروهای چپ و تشکیلات این نیروها میان کارگران بود. هیچ گاه نمی​توان منکر نفوذ این نیروها میان کارگران به ویژه در واحدهای صنعتی بزرگ و صنعت نفت شد. توزیع ادبیات کارگری در پالایشگاه تهران و دستگیری فعالان کارگری در سال 53 و وجود این تشکیلات موجب هماهنگی و گستردگی اعتصابات می​شد. اپوزیسیون ایران اما امروزه عمدتا از وجود این تشکیلات بی بهره است.

از اعترافات تهراني:

“در مهرماه 1349 بنا به دستور سپهبد مقدم كه مدیر كل اداره سوم بود كمیته‌ای در اداراه سوم تشكیل شد و وظیفه این كمیته بررسی اغتشاشاتی بود كه در دانشگاه​ها جریان داشت. در حدود بهمن سال 49 عضو این كمیته شدم این كمیته از مسیر اصلی خودش خارج شده بود و موفق به كشف گروه​هایی شده بود كه در ایران با رژیم مبارزه می‌كردند منجمله گروه سیاهكل، با اوج كشف گروه سیاهكل اوج مبارزه مسلحانه كه با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهكل شروع شده بود و بعد از آن كشف سازمان مجاهدین خلق كه براساس زیربنای توحیدی و اسلامی فعالیت می‌كردند كمیته دیگری هم در اوین تشكیل شد كه سرپرستی آن با هوشنگ ازقندی معروف به منوچهری بود. كمیته اول با عضویت عطارپور معروف به دكتر حسین زاده، محمد حسن ناصری معروف به عضدی، مصطفی هیراد معروف به مصطفوی، احمد بیگدلی معروف به احمدی و تهرانی زیر نظر ناصر مقدم و ثابتی در سال 1350 بعد از ترور فرسیو و حمله به پاسگاه كلانتری قلهك كمیته دیگری هم در شهربانی كشور تشكیل شد كه این كمیته زیر نظر رییس شهربانی بود و اداره اطلاعات و كارمندان آن منجمله حسن ختایی گردانندگی این كمیته را داشتند. در سطح تهران برخوردهایی بین این كمیته انجام شده بود از جمله روزی در خیابان بلوار دو اتومبیل از اكیپ‌های گشتی یكی متعلق به كمیته​ی ما و دیگر متعلق به كمیته شهربانی با هم برخورد كرده بودند و منجر به تیراندازی شده بودند كه تلفاتی نداشت بعد از این جریان به دستور شاه كمیته‌ای به نام كمیته مشترك ضد خرابكاری درست كردند- من فكر می‌كنم الگوی آن در كشورهای امریكای لاتین بوده كه برای مبارزه با سازمان‌هایی كه هست استفاده می‌كنند… كمیته​ی مشترك بهمن 50 تشكیل شد و من در خرداد 51 به این كمیته منتقل شدم. [18]

محمد تقی جوان رییس ساواك شیراز در دادگاه انقلاب اسلامی بسیاری مطالب در مورد اقدامات ساواك در خارج كشور با كمك سازمان امنیت كشورهای دیگر از جمله آلمان، تركیه، اسراییل، عمان بیان كرد و توضیح داد كه چگونه مأمورین ساواك در سازمانهای دانشجویی خارج از كشور وارد می‌شوند . وی كه از سال 50 دبیر اول سفارت ایران در بن بود اعتراف داشت كه ساواك با اسراییل مرتباً در تماس بوده و خودش چندین مرتبه به اسراییل مأموریت داشته است و مسؤول هماهنگ كردن كارهای ساواك در خارج بوده است. [19]

به خاطر نقش فعال کنفدراسیون دانشجویان ایرانی کتاب پاره​ای از اسناد ساواک چاپ دسامبر 1976 به کلیه حرکات دانشجویی پرداخته شده است. این کتاب به طور مفصل اسنادی را می​آورد که نشان می​دهد که ساواک چگونه کلیه حرکات دانشجویی را دنبال می​کرده و سعی داشته تا در بسیاری از فعالیتها رخنه کند و با اذیت و آزار دانشجویان که گاه به قطع بورسیه و عدم تمدید ویزا ، در خواست اخراج آنها را از کشورهای غربی و امریکا مطرح می​کرده است. [20]

برخلاف جنبش قدرتمند دانشجویی در دهه چهل و پنجاه شمسی در مبارزه با حکومت پهلوی، بعد از انقلاب فرهنگی جنبش دانشجویی تقریبا کاملا از بین رفت و در دهه هشتاد نیز عملا تداوم نیافت تا جایی که بعضی از جریانات از شرایط حاکم بر جنبش دانشجویی نوپا و اختناق حاکم سوءاستفاده کرده و این جنبش نوپا را به بی راهه کشاندند و بعضی محافل معلوم الحال نیز همصدا با نیروهای امنیتی به تخریب وسرکوب بیشتر دانشجویان پرداختند. بر اساس اظهارات اغلب این دانشجویان نیروهای سیاسی با تجربه در این حوزه قبلا به آنها در رابطه با شرایط و اوضاع گوشزد کرده بودند که منجر به پرداختن بهای سنگینی برای فعالیت اشان خواهد شد. در صفحه 162 کتاب بررسی جریانات مارکسیسم دانشجویی – داود رنجبران نشر ساحل که باید از انتشارات اسنادانقلاب اسلامی باشد با بررسی حرکت دانشجویی از سال 82 به بعد را بر اساس گفته​ های خود زندانیان ، این چنین جمع بندی می​کند:

” کل فعالیت چپ در دانشگاه خلاصه می​شود به دور هم جمع شدن، ادای کار مخفی در اوردن، به همدیگر رفیق گفتن، عکس چه گوارا را روی دیوار زدن، تی شرت سرخ رنگ پوشیدن، قیافه شیک درست نکردن، شلوارهای زمخت پوشیدن، جاکلیدی​های داس و چکش در جیب گذاشتن، پرچم شوروی را خریدن، اکثر بچه​ ها از ضعف تئوریک، به خصوص در زمینه​ های سیاسی اقتصادی رنج می​برند. ” البته اطلاعات در مواردی بسیاری نیز از ضعف شخصیتی آنها در رابطه با مسائل خصوصی (مانند اعتیاد و روابطی عاطفی آنها) سو استفاده کرده است. در انتها شوق آمدن به غرب در میان این دانشجویان مشکل را چند برابر کرد. رنجبران در تحلیل محتوی 8 نشریه دانشجویی می​نویسد 5 درصد به حمایت از جنبش کارگری و 1. 4درصد اتحاد جنبش چپ با مردم و 2 درصد ترویج مبارزه مسلحانه در این نشریات بوده و 86 درصد مسائل صنفی وایدئولوژیک بوده است.”

در رابطه با تشکل​های کارگری بعد از سرنگونی رژیم شاه بخش عمده نیروهای دانشجویی و مبارزین دهه پنجاه به کار کارگری روی آورده بودند گرچه بخش عمده فعالین کارگری از هواداران دو سازمان مجاهدین و فدایی​ها ، جنبش مسلمانان مبارز و طرفداران سابق حزب توده ای بودند که گرایش به سازمان فدایی داشتند، بخش عمده جریانات سیاسی چپ نیز نیروی کارگری داشتند. اما علت دستگیری بسیاری از این فعالین کارگری بعد از اشغال خانه کارگر و مبارزه با به اصطلاح “ضد انقلاب” در محیط کار به مسائل زیادی بر می​گشت . اولا که باوجود فضای دمکراتیک بعد از سرنگونی رژیم سلطنتی بسیاری با ابراز علاقه به جریانات سیاسی عملا در محیط کار به عنوان نماینده آن جریان شناخته می​شدند. دوما بسیاری در محله​ های سکونت خود به عنوان سیاسی شناخته می​شدند. بعد از بوجود آمدن بسیج در محیط کار در صورت شرکت نکردن در بسیج محیط کار انگ مخالف به کارگر زده می​شد. انجمن اسلامی و قدرت طلبی بسیجی​های و تحت نظر کارگزینی بودن در محیط کار می​توانست با یک برچسب کارگر را از زندگی ساقط کند.

در صورت به راه افتادن اعتصاب و اعتراض در محیط کار اولین کسانی که قربانی دستگیری بودند همین افراد بودند. فعالین کارگری تا زمانی که با همکاران کارگر در مهمانی خانوادگی یا به اصطلاح جلسات خودشان بودند مشکلی نیود. بیشتر فعالیت کارگران محفلی و یا بصورت هسته های کارگری بوده است، اینکه زندان در دهه شصت همانند یک جامعه کوچک از خود کشور ایران بوده است یعنی به معنی واقعی از هر نوع صنف و انسانی را می توان در آن یافت ولی در رابطه با دستگیری کارگران، می توان طور دیگری هم بررسی کرد . به محضی که به یک تشکیلات سیاسی ضربه می​خورد که معمولا افراد بالای تشکیلات را شامل می​شد اسامی داده شده اگر در بخش کارگری نبودند می شد از ضربه زدن جلو گیری شود ولی کارگران بخاطر فعالیت در محیط کار و شناسایی آنها توسط بسیج کارگری،کارگران دیگر هم زیر ضرب می رفتند. کمتر تشکیلات کارگری می​توان یافت که خودش سبب ضربه خوردن شده است در تمامی موارد ضربه تشکیلات سیاسی بود که به بدنه می​رسید و قربانیان آن کارگران ساده بودند که هیچ نقشی در تشکیلات نداشتند. تنها کافی بود که یک نفر از یک تشکیلات تن به همکاری می​داد و در گشت​های خیابانی به شناسایی فعالین بپردازد و هر شب تعدادی کارگر به کمیته و کمیته مشترک برده شوند. بیش از 450 کارگر در دهه شصت اعدام شدند.

5- تقدس زدایی از رهبران

هرکه را چشم در دهان تو رفت / دیگرش گوش نشنود پندی

در دوران جدید با تکنولوژی پیشرفته هرگونه فعالیتی که تهدیدی برای حکومت باشد از طرف نیروهای امنیتی شناسایی می شود و نیروی همکار نیز زیاد شده است. فقر مالی هم مشکلی است که معدودی را آلوده کرده است.

در شرایط پیچیده این دوره که کار جمعی بسیار محدود است و در نبود امکان کار جمعی گسترده ، در محافل کوچک فرد می تواند تبدیل به یک قطب یا راهنما شود. یکی از مشکلات، مبارزه با چهره سازی هایی است که بعضا از فعالین کارگری بوجود می آورند. چهره هایی که گاه ممکن است بر اثر ناپیگیری در میان کارگران به عکس خود تبدیل شوند. این چهره سازی ها نمی تواند از جانب تشکل های کارگری صورت گیرد بلکه به طور عمده نفوذ افکار غیرکارگری در گروه هایی است که مقهور قهرمان پروری نظام سرمایه داری و یا شبکه های اجتماعی متعلق به آنان شده اند.

شواهدی هست که حتی تعداد کوچکی از این قهرمانان در واقع برای از بین بردن اپوزیسیون به خارج آمده اند و اپوزیسیون هم متاسفانه در دام اشان افتاده و نمی تواند از آن رهایی یابد. در عین حال نیز تعدادی با برگشت به داخل برای کار کردن نیز مشکل را زیاد می کنند. این رفت و آمدهای زیر پوشش تحصیلاتی جای سوال بسیاری برای فعالین کارگری گذاشته است.

بعد دیگر این مساله در زندانهای این دوره است که از جانب زندانی نامه نگاری تند و تیز می کنند و گاه می توان درک کرد که بسیاری از محتوی این نوشته ها به هم هیچ گونه ارتباطی ندارد و از این طریق جان زندانی را به خطر می اندازند تا خود را مبارز جا بزنند و سخنگوی زندانی معرفی کنند.

نتیجه گیری

در حکومت شاه و پسا حکومت پهلوی در ایران در مقاطع کوتاهی یک حزب تاسیس شد و فضای سیاسی هیچگاه شرایطی را بوجود نیاورد که نهادهای اجتماعی آزاد یکدیگر را به چالش بکشند و شناخت سیاسی چنداني به وجود نيامد . [21] درسال 1357 در اصل اکثر قریب به اتفاق نیروهای سیاسی در پذیرفتن چارچوب رهبری حکومتی جدید و برانداختن نظام پادشاهی به توافق رسیده بودند و همین امر پاشنه آشیل مبارزات بعد از سرنگونی شد. چرا که تا مقطع سال 59 و بعد از سال شصت این نیروها هیچگاه نتوانستد خود را از نقد همکاری بری دارند و پس از قیام نیز جریاناتی تن به همکاری بیشتری دادند و در میان خود درگیر بودند و همدیگر را عامل امپریالیست خطاب می کردند و تا حد نابودی یکدیگر پیش رفتند و اپوزیسیون سابق بخش عمده اش پوزیسیون حکومت جدید بود و جریاناتی مانند حزب توده، بخش اکثریت فدایی، رنجبران، …… و مجاهدین رهبری روحانیت را در ابتدا قبول داشتند. برگرداندن باور مردم از آن حمایت در دوران جنگ و در بحبوبه درگیریهای نظامی کار آسانی نبود.

به زانو در آوردن این اپوزیسیون در دوران پسا سی خرداد برای حاکمیت امری ساده نبود اما در پرتو همین حمایتهای خود نیروهای سیاسی حاکمیت بخش زیادی از مردم را در کنار خود آورد و بخشی ازهمین نیروها در سرکوب همدیگر و دادن یاران دیروز به مسلخ مرگ برگ درخشانی در کارنامه خود دارند.

رهبران سیاسی با چنان فشاری در زندانها روبرو بودند که یا باید مرگ را می پذیرفتند یا هر چه به آنها دیکته شده بود. آنهاییکه حتی می دانستند تیغ از روی گردن آنها دور نخواهد شد تنها برای کمتر شدن فشار جسمی تن به همکاری می دادند، حتی میدانستند مرگ در انتظار آنهاست.

در اواسط دهه شصت مبارزه با شکست روبرو شده بود و حاکمیتی که همیشه خود را در شرایط نارنجی می دید بعد از کشتار های وسیع در یک قتل عام تسویه حساب آخر را به پایان برد.

صدمات و شکست زمانی بیشتر خود را نشان می داد که مبارزینی دست به همکاری می زدند. قهرمانان کمتر دیده می شدند چون در انفرادی بودند . حسینیه ها مملو بود از نمایشهایی که بینندگانش در دوران پسا سرنگونی رژیم شاه به مبارزه پیوسته بودند. عده قلیلی از رهبری جریانات با همکاری اشان توانستند انسانهای بسیاری را خرد کنند زیرا بسیاری از کسانی که در این نمایشات برده می شدند مردم عادی بودند که مبارزه را تنها در پس داستانهای دوران گذشته یاد گرفته بودند.

مبارزات اجتماعی و سرنگونی رژیم پهلوی بیشتر مبارزه برای جامعه ای دموکراتیک بود تا طبقاتی . در دهه هشتاد است که بیشترمبارزات به مسائل اقتصادی کشیده شده است ولی هنوز هم امر جامعه دمکراتیک وظیفه عمومی خود را نشان میدهد.

اما بسیاری از همان پوزیسیون و اپوزیسیونهای بعدی چرا در خارج مانده اند ؟ کم نیستند از نوع اپوزیسیونی که رفع تحریم را از غرب و امریکا را حلال و حمایت از مبارزات مردم را عامل امپریالیستی می دانستند و می دانند.

احمد اشرف در مقاله کالبد شکافی انقلاب نقش کارگران در انقلاب صنعتی ایران می​نویسد: ” بطور کلی، اندیشمندان “جامعه و انقلاب ” را به دو گروه تقسیم کرده اند: یکی آن​هایی که نظام اجتماعی را بر پایه وفاق جمعی و تعادل و توازن اجتماعی می​دانند و در نتیجه انقلاب را رویدادی عرضی و اتفاقی، از نوع بلای ناگهانی و بیماری بزرگ، می​پندارند؛ دیگر آن​هایی که نظام اجتماعی را بر پایه تضاد طبقاتی و اعمال زور از سوی طبقه حاکم بر طبقه محکوم می​پندارند و در نتیجه جامعه را بیمار و انقلاب را امری طبیعی و سودمند و ضروری می​انگارند. سوال اساسی برای گروه نخست آن است که چرا انقلاب حادث می​شود. حال آن که مسئله اساسی برای گروه دیگر آن است که چرا انقلاب به وفور رخ نمی​دهد و طبقاتی که انتظار انقلابی بودن از آن​ها می​رود انقلابی از آب در نمی​آیند و این، مسئله اساسی و دستور کار برای انقلاب نمی​کنند. بنابر به گروه دوم روشنفکران متعهد و هوادار طبقه کارگر، که طبعا تعلق دارند، باید کاوش در علل ضعف سیاسی و انقلابی طبقه کارگر ایران باشد؛ و این که چرا این طبقه آن طور که باید و شاید نقش عمده​ای در انقلاب بازی نکرد، و نه افسانه پردازی در بارۀ نقش اساسی و کلیدی پرولتاریا در انقلاب. در این جاست که تفاوت آشکار میان مبارزان داخل کشور، که داخل گود بودند، و روشنفکران خارج نشین، که از دور دستی بر آتش داشتند، آشکار می​شود. ” باید در داخل بود و از نزدیک دید که بحث های نیروهای ضد کارگری چگونه لحظه به لحظه زندگی فعالین کارگری را تحت شعاع قرار داده است[23] و اما نه باید مقهور آن شد و نه آن را نادیده گرفت. ضرورت مبارزه نه امید به معجزه دارد و نه قهرمانهای کوتاه مدت. جنبش کارگری نیاز به کار گروهی متحد و بدون چشمداشت دارد.

راه​های مقابله

با توجه به این تجربیات بود كه جنبش نوین كارگری و چپ مسیری متفاوت را در پیش گرفت و آن فعالیت علنی در دفاع از كارگران و زحمتكشان بود تا انكه بتواند تاكتيك نيرو ها ي ضد كارگري در بر خورد با نيرو هاي كارگري را تا حدودي خنثي كند. زيرا با پيشرفت تكنولوژي نيرو هاي امنيتي در چهل سال گذشته در سطح منطقه و سراسر جهان و در مقابل در جا زدن نيرو هاي كارگري و مبارز، امكان گسترش سازمان هاي مخفي به صورت سابق و جود نداشت. پس بايد را هي نوين آغاز مي​شد كه امكان ضربه پذيري ان كمتر باشد و يا آن​كه به راحتي بتوان ضربات وارده را جبران نمود. این جنبش بر دو مولفه اساسی تاكید داشته و دارد:

1 – استقلال سازمانی و گسست از احزاب و سازمان​های قدیمی كه عمدتا در خارج از كشور مستقر هستند، ضمن احترام و استفاده از تجارب گذشته آنان در مسیر مبارزات كارگری. این امر از بسیاری مخاطرات در سازماندهی نیروهای فعال جلوگیری می​كند زیرا كه این ارتباط اولا به راحتی نیرو​ها را ضربه پذیر كرده و بهانه به دست نیروهای امنیتی می​دهد كه فعالان كارگری را منتسب به گروه​های برانداز كنند و حكم​های سنگین به آنان بدهند چنان كه در بسیاری از پرونده​های فعالان كارگری تا كنون این كار را كرده​اند. ثانیا فرقه گرائی كه بازمانده دوران قبلی مبارزه است در این گروه​ها هم چنان حل نشده و ریشه بسیاری از تفرقه​ها در درون فعالان گارگری را می​توان در یارگیری گروه​های سنتی جستجو كرد كه عمدتا در خارج كشور مستقر هستند و بیشتر از دور دستی بر آتش دارند .

2 – تلاش در جهت علنی بودن فعالیت​های كارگری و استفاده از تمام امكانات مبارزه علنی برای دفاع از حقوق كارگران و زحمتكشان. این امر در درجه اول امكانات فعالیت علنی را كه در این دوره از مبارزات ضروری است؛ برای نیروهای فعال فراهم می​آورد و حساسیت نیروهای ضد كارگری را برای خواسته​های به حق كارگران و زحمتكشان كمتر می​كند. هر چند كه محافل ضدكارگری دست از مقابله با حقوق كارگران را برنخواهند داشت ولی با علنی بودن فعالیت​های كارگری كه از حق و حقوق زحمتكشان بدون هیچ سازش و كوتاه آمدنی دفاع می​كند جرات و جسارت كارگران برای احقاق حقوق خودشان هر روز بیشتر می​شود و این مهم را هم اكنون ما در فعالیت​های كارگری كه در دوره نوین آغاز شده است به خوبی شاهد هستیم و پیشرفت و مشروعیت دفاع از حقوق كارگران و زحمتكشان در جامعه هر روز بیشتر می​شود. علاوه بر آن دیگر مسئله نفوذ نیروهای ضد كارگری در فعالیت​های كارگری هر روز كمتر می​شود زیرا امكان علنی افشای آنها وجود دارد. همان​گونه كه در سال​های اخیر بسیاری از توطئه​های تفرقه​افكنانه كه ریشه در محافل ضدكارگری داشته است به خوبی افشاء شده و فعالان صادق جنبش كارگری از آنان فاصله گرفته​اند .

نمونه از ان در سال گذشته كه برخی محافل ضد كارگری سعی كردند با تخریب چهره​های قدیمی و تشكل​های مستقل فضای بی​اعتمادی را در جنبش كارگری رواج دهند كه با هوشیاری فعالان توطئه آنان خنثی شد و صفوف فعالان كارگری و تشكل​های مستقل به یكدیگر نزدیك​تر شد.

این را در مقاله دیگری پی خواهیم گرفت.

منابع و زیرنویس ها:

[1] http://www. hambastagi. org/new/fa/farsi-received-articles/1488-milton-friedman-with-catastrophic-ideas. html#%D8%B1%D8%AF%D9%87

[2]http://bamdadkhabar. com/2013/03/23445/

[3] https://www. youtube. com/watch?v=jBx-3GqhQks

[4] http://sharghdaily. ir/1392/10/24/Files/PDF/13921024-1928-3-4. pdf

http://www. sedayeeghtesad. ir/News/3573. html

[5] به عنوان مثال لازم است به مبارزات مردم فلسطین که بیش از شصت سال در حال مبارزه هستند اشاره کنیم

یکم: سپتامبر ۱۹۷۰ در اردن بود. ارتش ملک حسین با پشتیبانی آمریکا و اسرائیل مراکز تجمع فلسطینی ها را از جمله با بمب ناپالم به آتش می کشید. دو تن از رهبران برجستهء مقاومت، صلاح خلف ابوایاد و نایف حواتمه دستگیر شدند. آنان پس از چند روز اعلام آتش بس کردند. پاسخی که رهبری به این پیشنهاد نابجا داد این بود که آن دو نفر در زندان در معرض اطلاعات نادرست قرار گرفته اند و پیشنهادشان برای سرنوشت جنگ قابل قبول نیست. ابوجهاد، مرد شرایط سخت، که فرماندهی نیروهای درگیر را به عهده داشت افزوده بود: “سرنوشت جنگ را آخرین مبارزی تعیین می کند که آخرین سلاح را در دست دارد”. من هنوز هم طنین این موضع گیری قاطع و انقلابی را در گوش دارم.

دوم: اعتراف تلویزیونی ابو داود یکی از رهبران الفتح بود که در سال ۱۹۷۲ زمانی که فلسطینی ها استراتژی خود را بر واژگونی رژیم ملک حسین در اردن قرار داده بودند مأموریت مهمی در این رابطه به عهده داشت. وی پس از آمادگی هایی که چندین ماه طول کشیده بود و در آستانه یک سلسله اقدامات نظامی مهم در اردن، دستگیر شد و آن طرح بزرگ عملیاتی ناکام ماند. پس از چند هفته و در حالی که پوسترهای حمایت از او به عنوان رهبری که به اسارت در آمده از سوی سازمان آزادیبخش فلسطین کوچه ها و خیابان های کشورهای عربی را می پوشاند، وی در تلویزیون اردن ظاهر شد و استراتژی الفتح جهت واژگونی رژیم اردن را نادرست خواند ولی چندی بعد با اعمال نفوذ و بده بستان هایی که بین کشورهای عرب وجود داشت آزاد شد. وقتی دیدم که او به بیروت بازگشته و به دفتر الفتح رفت و آمد می کند بسیار تعجب کردم و از یکی از مسوولین فلسطینی پرسیدم که قضیه چیست؟ در بین ما ایرانی ها اگر کسی چنین کاری که او کرده انجام دهد برای همیشه از جامعه مبارزان سیاسی و حتی مردم عادی مطرود می گردد، تازه اگر او را زنده بگذارند! آیا کار او موجب یأس مردم نمی شود؟ در پاسخم گفت: “خب، شکنجه شده و طاقت انسان که بی حد و مرز نیست. از طرف دیگر جنبش فلسطین یک جنبش توده ای است با همه نقاط قوت وضعفی که در زندگی طبیعی مردم وجود دارد. از طرف دیگر مردم هم انتظار خود را با معیارهای بزرگ می سنجند و با مقاومت یا ضعفی که فردی (هر چند در مقام یک کادر یا یک رهبر) از خود نشان دهد سرد و گرم نمی شود!”

http://www. akhbar-rooz. com/news. jsp?essayId=48151

[6] http://dowran. ir/show. php?id=210589420

[7] ساواك یا دوست شكنجه‌گر غرب، نویسندههارلد ایرانبرگر- نقل از آیندگان 18 فروردین 58

[8] آیندگان 15 فروردین 58

[9] https://fa. wikipedia. org/wiki/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86_%DA%A9%D8%A7%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

[10] http://www. qomprisons. ir/index. php?Module=SMMNewsAgency&SMMOp=View&SMM_CMD=&PageId=838

http://www. westazarprisons. ir/index. php?Module=SMMNewsAgency&SMMOp=View&SMM_CMD=&PageId=2117

[11] http://www. shahrvand. com/archives/60528

[12] https://cafenaderi2. wordpress. com/2012/12/14/behnood/

http://www. ensani. ir/storage/Files/20101118145919-185. pdf

[13] http://www. iranglobal. info/node/7608

[14] در دوران سالهای پنجاه جریانات سیاسی می توانستند حتی مکالمات ساواک را هم شنود کنند. پوران بازرگان که خود در بخش شنود کار میکرده گزارشی نوشته که در زیر میخوانید:

«حالا جريان راديو و واقعهء روز ششم ارديبهشت ۱۳۵۳ را كه خودم از بى سيم ساواك شنيدم براى شما بازگو مى كنم. خوشبختانه پس از ۳۱ سال همه چيز در ذهنم نقش بسته است. در اين روز از ارديبهشت ۵۳ من كه به بى سيم ساواك گوش مى دادم ناگهان متوجه شدم كه مسألهء حادى در پيش است و ساواك مشغول عملياتى ست. عمليات در خيابان ويلا بود نزديك همان ايستگاه ويلا در خيابان شاهرضاى قديم، بين ميدان فوزيه و ميدان ۲۴ اسفند. اكيپها به مركز مى گفتند كه همه چيز درست و مرتب است و سوژه هم خيلى طبيعى راه مى رود (سوژه را ساواك به فردى مى گفت كه با خود سرقرار مى برد تا فرد لورفته را شناسايى كند). در اينجا سوژه دخترى بود كه سر قرار مى آوردند براى شناسايى رفيقش. در حينى كه اكيپها منتظر بودند كه فرد مزبور بيايد، ناگهان به مركز خبر دادند كه يك مرد وارد محوطه شد و مى پرسيدند كه او را دستگير كنيم يا نه. مركز جواب داد كه قرار است زنى سر قرار بيايد، با آن مرد كارى نداشته باشيد. براى من لحظات به كندى مى گذشت. بالاخره اكيپ به مركز گفت زنى وارد محوطهء قرار شده و سوژه هم خيلى طبيعى راه مى رود. مركز گفت فرد را تعقيب كنيد. از قرار، فرد تعقيب شده متوجه وضع غير عادى مى شود. اكيپها تا ميدان فوزيه فرد اول را تعقيب مى كنند. در همين زمان، يك زن ديگر با زن اول تماس مى گيرد. اكيپ اين امر را به مركز اطلاع مى دهد. مركز در جواب گفت فرد اول را بگيريد و دومى را تعقيب كنيد (البته قصد آنها رسيدن به خانه اى بود كه در كوچهء شترداران [خيابان رى] قرار داشت. در ميدان فوزيه، فرد [زن] اول را كه گويا، آنطور كه بعداً فهميديم، شيرين معاضد بوده مى گيرند و فرد [زن] دومى را كه مرضيهء احمدى اسكويى بوده تا نزديكى ميدان ژاله تعقيب مى كنند. در همين وقت، اكيپ مى گويد: دومى به نظر مى رسد مسلح است، چه كنيم؟ (مى دانيد كه ساواكىها بيش از مبارزين مسلح از جان خود مى ترسيدند. ) مركز دستور داد به رگبار ببنديد. در اينجا پروندهء دومى هم كه مرضيهء اسكويى باشد بسته مى شود. تا اينجا من خودم شخصاً از بى سيم شنيدم. بعداً از رفقاى خودمان شنيدم كه آن مردى كه وارد محوطه شده بوده حميد اشرف بوده است. بارى، موج بى سيم ساواك از آن روز به بعد قطع شد…»

http://peykarandeesh. org/pouranbazargan/567-bisimesavak. html

https://www. youtube. com/watch?v=qRUfj4aVK3w

[15] دکتر علیرضا اسلامی در مصاحبه با خبرگزاری دفاع مقدس در سوال طرح مالک- مستاجر چه بود ؟ می گوید:

“طرحی بود که برای شناسایی خانه‌های تیمی منافقین طراحی و اجرا شد و از طریق آن هویت ساکنین تمام خانه‌های شهر تهران کنترل شد. ایشان اقدامات متعددی برای شناسایی منافقین و ایجاد امنیت انجام داد. مثلا اقدام دیگر شهید لاجوردی کنترل چاپخانه‌ها بود چون در آن زمان کسی آنها را کنترل نمی‌کرد و از طرفی آن موقع تمام گروه‌ها فعال بودند و مثل حزب توده، فرقان،‌ آرمان مستضعفان و مجاهدین خلق و… هر کدام نشریاتی داشتند که نظارت بر نشریات و چاپخانه‌ها توسط دادستانی انجام شد. البته بعضی مدارک و جزوات مارکسیستی از خارج وارد می‌شد که دادستانی آنها را توقیف می‌کرد. از دیگر اقداماتی که در دادستانی زمان ایشان برای مقابله با گروهکهای مسلح انجام شد، صدور مجوز حمل سلاح و نظارت بر پست بود. http://www. defapress. ir/Fa/News/26211

[16]

http://www. edalatgolestan. ir/%D8%AA%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AC-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA/8393-%D8%AA%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%AA%DB%8C%D9%85-%D9%84%D8%A7%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F. html



[17] مروری در جنبش کارگری “دانشجو نشریه تحقیقی دانشجویات ایرانی در امریکا جولای 1977

[18] نقل از پرونده محاكماتی تهرانی در دادگاه انقلاب اسلامی

[19] كیهان فروردین 58 جریان دادگاه

[20] بورشگراو سردبیر نیوزویک فکر میکرد با اطلاعاتش از نیروهای امنیتی شوروی و کمک کردن برای سرنگونی رژیم شاه نقش کمونیست را در ایران کم میکند. مسئول پروژه چندملیتی پیشگیری خطر در مرکز استراتژی تعلیمات بین المللی است. کهنه کار دوران جنگ سرد ریاست جمهوری نیکسون کسی است که معتقد است از کانال سوئز به بعد همه کشورها را باید کنترل کرد. البته کتاب نیزه- نیزه پران Spiking “The Spike” اسامی کارکنان سازمان امنیت شوروی کی جی بی در خارج از شوروی را افشا کرد که در اصل این کتاب به جای نرسید و کسی آنرا جدی نگرفت.

در ۳۰/۷/۱۳۵۶ روزنامه ی کیهان با تیتر بزرگ در صفحه ی اول خود نوشت: «توطئه ی آمریکا برای مداخله در ایران فاش شد». در زیر این تیتر با خط قرمز نوشته شده بود: «علی امینی در برابر ۳۵ میلیون دلار وام آمریکا به نخست وزیری رسید». دوزاده روز بعد (۱۲/۸/۱۳۵۶)، شاه مصاحبه ای با آرنودو بورشگراو- سردبیر نیوزویوک- داشت. به پرسش و پاسخ توجه کنید:

“سردبیر نیوزویک: «دو هفته پیش دولت ایران یک گزارش خبری منتشر کرد و طی آن اعلام داشت که پرزیدنت کندی از پرداخت یک وام ۳۵ میلیون دلاری برای انتصاب علی امینی به نخست وزیری استفاده کرده و شما را تحت فشار گذارده بود. اولاً آیا این گزارش صحت داشته است؟ و دوم این که آیا میخواستید بگویید اشخاصی که در خانه های شیشه ای زندگی میکنند نبایستی سنگ پرانی کنند؟”

شاه: «این مربوط به تاریخ گذشته است ولی صحت دارد. فرضیه ی شما نیز صحیح است. من خیلی بیش تر میتوانم در این مورد صحبت کنم ولی نخواهم کرد”ايرج امينی، بر بال بحران، زندگی سياسی علی امينی، ص ۵۲۴

[21] هشت روز پس از سرنگونی رژیم شاه ،حزب جمهوری اسلامی توسط آقایان خامنه ای، رفسنجانی، باهنر و موسوی اردبیلی تشکیل شد و طی نامه ای در سال 65 مبنی بر اینکه ” در این شرایط بود که حضرت آیت الله خامنهای وهاشمی رفسنجانی، دو تن از مؤسسین و بنیان گذاران باقیمانده طی نامهای ضمن بر شمردن خدمات حزب، «ادامهٔ کار آن در شرایط کنونی بهانه ای برای ایجاد اختلاف و دو دستگی و موجب خدشه در وحدت و انسجام ملت» دانسته و خواهان موافقت امام خمینی(ره) برای تعطیلی حزب شدند. با موافقت حضرت امام، کارنامهٔ بزرگ ترین و فراگیرترین حزب سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسته شد. “عملا در 11 خرداد 1366 منحل میشود.

http://shakhsiatnegar. com/%D8%AD%D8%B2%D8%A8-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C

یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ محمدرضا پهلوی حزب رستاخیز را با این استدلال که «در هیچ کشور دیگری چنین پیوند نزدیکی بین حاکمان و مردم وجود ندارد» تاسیس کرد تا به گفتۀ خود از طریق آن، «همگان در ادارۀ امور مملکتی شریک و سهیم شوند و امکان شناسایی استعداد‌ها فراهم شود»

حزب رستاخیز از آغاز حیاتش تا حدود یک سال بعد، تلاشی پیگیر را برای ایجاد یک سازمان فراگیر سامان داد چنانکه علاوه بر تسلط بر اغلب قریب به اتفاق نهادهای حکومتی اعم از مجلس و وزارتخانه‌های دولتی، با برگزاری کنگره حزبی، تشکیل مجمع سندیکاهای کارگری، سازمان زنان و همچنین بهره‌گیری از رادیو تلویزیون دولتی و پنج روزنامه که ارگان رسمی حزب در حوزه‌های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بودند، در طول یکسال توانست در قالب شاخه‌های محلی بیش از ۵ میلیون نفر را نیز به عنوان عضو پیوسته نام‌نویسی کند. این حزب همچنین در خردادماه ۱۳۵۴ بیش از هفت میلیون نفر را برای انتخابات مجلس دسته‌دسته به پای صندوق‌های رای کشاند و پس از انتخابات با غرور و افتخار اعلام کرد که «موفقیت ما در تاریخ سیاسی بی‌سابقه است. » با این حال، کمتر از سه سال بعد، این حزب ظاهراً فراگیر در برابر اوج‌گیری بزرگترین تهدید سیاسی تاریخ عمر حکومت پهلوی دوم که به شعله کشیدن آتش انقلاب انجامید، تصویر حزبی مستاصل با بدنه‌ای منفعل را به نمایش گذاشت.

http://www. tarikhirani. ir/Modules/files/Phtml/files. PrintVersion. Html. php?Lang=fa&TypeId=All&filesId=904

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد