كٓفٓن، كٓفٓن، كٓفٓن
يك دست در دست و
دست ديگر در گردن
هر يك نُتى بودند
بر شاخه ى جوان ترينْ پيانو
بر شانه ى سياهِ پياده رو
با سوت سوتكِ پسركى از مارسِى
به بازى گرفته بودند
چشم هاىِ مرطوب
و گوش هاى سنگينِ ما را :
آى، آى
مانده زندگانِ خموش
روز فتح فرا نرسيده
فتحِ بربريت
به پايان نرسيده
به هوش !
پاريس - ١٤ نوامبر ٢٠١٥
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد