«حاجاقام عمرشو به شما داد، رفت و مارو تنها گذاشت. هر چی به ایشون خاکه به شوما عمر باعزت باشه حاجیه خانوم. آدمیزاد علف مرگه، دور از جون شوما، همه یه روزی باید بریم.»
«حالا بعد از چند ماه واسه چی باز رفتی رو منبر موعظه؟ عصری می خوام برم مجلس آل علی، درداصلیتو بگو و خلاصم کن آق کمال.»
«غرضم اینه که چارتا بچه ی قد و نیمقدم بزرگ میشن،اجازه بده بریم یه جا و مکانی دست و پاکنیم، مستقل زندگی و کار و ممر معاشی رو شروع کنیم، حاجیه خانوم.»
«راه بازه وجاده دراز،به بندت نکشیدیم که،بارهابهت گفته م ازهفت دولت آزادی،آق کمال.»
«درست میفرمائی،اماازاین کف دست من یه موم نمیشه کند.زندگی مستقل بی مایه فطیره حاجیه خانوم.بایددست مایه ئی داشته باشم که بتونم به تنگ کاری بزنم وباهاش این وچارتابچه ی قدونمیقدرواداره کنم وبه ثمربرسونم.»
«ازدست من وماچی کاری ورمیارد؟»
«سهم ارثیه منوبده تایه خونه کلوخی بسازم ودست مایه کاری کنم»
«موقعی که وصیت پدرتوپیش ازمرگش دوسیه میکردن،خودت کناررختخوابش وایستاده بودی وبادوتاگوشات شنفتی چی گفت ودوسیه کردن.»
«میدونم حاجیه خانوم،یادم نرفته.»
«نمیخوای بگی؟خودم میگم:حاجی جلوتووبرادرات گفت تاحاجیه خانوم زنده ست،هیچ کس حق کج کردن یه میخم ازدارائی منونداره.»
«پس واسه چی بقیه برادرام همه چی روبه اسم سهمشون چپوکردن وبردن؟»
«حق شونوبردن،خودم بهشون واگذاشتم.»
«منم الان سهممو ازخونه وباغ که ته مونده دارائی حاجاقامه میخوام.»
«توسهم نمیبری،آق کمال.»
«واسه چی نمیبرم،حاجیه خانوم؟»
«واسه این که سالای سال خودوزن وبچه هات تواین خونه خوردین،ریختین وپاشیدین.بچه هات بامال حاجی واین خونواده بزرگ شدن،درس خوندن ودارن به جاهائی میرسن.بیشترازایناارث بهت نمیرسه.»
«فرق من بابرادرام چیه؟بچه ی ناتنیم،حاجیه خانوم؟»
«توازبچگیت تن به کارندادی،برادرات خودشونوجمع کردن،تن به بالاوپائین دادن،پوست انداختن وخودشونوبه جاهائی رسوندن.توهمون آقائی موندی که بودی.ازبچگیت تاالان بیلدارموندی.»
«من ازبچگی واسه شوماوحاجاقام پوست انداختم،بیلداری کرده م،باغ،زمین ومزرعه وچارپاهاتونواداره وتموم عمرواسه تون خرحمالی کردم،برادرام تن به کارندادن،رفتن سی خودشون،یکی مهندس شد،یکی تاجردست اول بازار،اون یکیم مدیرکل اداره شد.این ثروت حاجاقام حاصل یه عمرزحمتای منه،دستامونگاکن!سرتاسرشوکبره پوشیده.»
«خلایق هرچی لایق.برادرات هرچی دارن،حاصل لیاقت خودشونه.تولیاقت نداشتی که جیب خالی ودستای کبره بسته ویه گله بچه قدونیمقدنصیبت شده.»
«این حرفارونزن حاجیه خانوم!حاجام الان تویه وجب جاخوابیده،بایدجوابگوباشه،»
«دیرشدومجلس آل علی روازدست دادم.دیگه هیچ جانمیرم،امروزبایدتکلیفمونویه طرفه کنیم آق کمال.میگم تولیاقت نداشتی وفقیربیچاره موندی،یه عمرم مال ماروحروم کردی،حالام هیچ سهمی ازدارائی حاجاقات نمیبری،حرف وحسابت چیه؟»
«خودت شاهدبودی،واسه چی حاشامیکنی،حاجیه خانوم!»
«کجاشوحاشامیکنم؟بگو،نمونه هاشوبگودیگه،آق کمال!»
«شومابهترازمن میدونی،باشه،دوباره یادآوری میکنم،شایداگه فراموش کردی،یادت بیاد.»
«بگو،واسه م تعریف کن ویادم بنداز.»
«یادتونه،رفتم کلاس چارم ابتدائی،حاجاقام گفت:
حالاکلاساتق ولقه،بروعلف دروکن،بیارانبارکن واسه زمستون گاووگوسفندا.»
کارعلفوروکه تموم کردم،گفت:آق کمال،توعصای دست وکمک حال منی،حالادرختاورزای باغوهرس کن.آلوهاروجمع وخشک یالواشک کن.هواداره سردمیشه،تایخ نزده تموم میوه هاروجمع کن.»
«خب،حرف پدرروگوش دادن وعمل کردن کجاش بده؟»
«هیچی،نتیجه ش این شدکه اون سال رفوزه شدم،شومابهترازمن میدونی.»
«کوتائی ازخودت بود،واسه چی سال بعدش ادامه ندادی؟»
«بازم خودت خوب میدونی حاجیه خانوم.رفوزه که شدم حاجاقام گفت:
دیگه لازم نیست بری مدرسه.به کارای باغ ومزرعه وچارپاها برس.
اون شب خواهرم وشوهرش مهمونمون بودن.شوهرخواهرم گفت:نه حاجاآقا،حیفه،اجازه بدین آق کمال بیادپیش ما،خودم مدیرمدرسه م،اداره ش میکنم وراهش میندازم.»
رفتم خونه خواهرم.ازدرس وکلاس وکتاب عقب مونده بودم.چیزی حالیم نبود.بچه های خواهرم درس خوانده بودن ودرساشون خوب بودویکریزتشویق میشدن.شوهرخواهرم گفت:
آق کمال،ماشاالله یال وکوپال یغوری داری،اول ساله وکلاساتق لقه،بروباغ ماروبیل بزن.
بیلداری کردم وتموم باغشوبیل زدم وزیروکردم،بهش گفتم:
بیل زدن باغوتموم کردم،آقامدیر.
گفت:زنده باشی آق کمال،توپهلوون کل عالمی،مزرعه کناریشم بیل بزن وبیاسرکلاس.
گفتم:آق مدیر،دوماه ازشروع کلاساگذشته،بازرفوزه میشم وحاجاقم پوستمومیکنه!»
گفت:مزرعه کوچیکوکه بیل بزنی وبرگردونی کارتمومه،غمت نباشه،خودم راهت میندارم.
اینجوری شدکه سال بعدم رفوزه شدم.به شوهرخواهرم گفتم:
حالاحاجاقام شهیدم میکنه،چی جوابی بهش بدم،آقامدیر؟
خیلی راحت گفت:بهت خدمت کردم،مملکت به بیلدارم احتیاج داره،به بیلداری خودت افتخارکن بچه!....»
اینجوری شدکه درس وکتابوبوسیدم وگذاشتم کناروشدم بیلدارشوما،حاجیه خانوم!....»
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد