logo





پنج داستانک

ترجمه علی اصغرراشدان

پنجشنبه ۲ مهر ۱۳۹۴ - ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan05.jpg
Englisches Volksmärchen
Dieser Kerl
داستان مردمی انگلیسی
این احمق

یه روز همونجور که تو خیابون راه می رفتم،اون احمقو دیدم از رو به روم می ومد. میدونی، قسم خوردم که می تونه همون باشه. می دونی،اونم قسم خورده بود که منم می تونم همون باشم.
سرآخر به هم نزدیک شدیم، کاملا مطمئن بودم که همونه،اونم کاملا مطمئن بودکه منم همونم.
به هم نزدیکترشدیم،من لعنتی حتم داشتم یاروهمونه،اون لعنتیم حتم داشت منم همونم.
فقط چن مترباهم فاصله داشتیم،کاملامتقاعدشدم که همونه،اونم کاملامتقاعدمنم همونم.
میدونی قضیه چیه؟کنارهم که بودیم،هیچکدممون اون نبودیم!!!....

2

(30دسامبر1905-2فوریه 1942)نویسنده سوررآلیست وپوچ گرای شوروی بود.

Daniil Charms
Der rothaarige Mann
دانیل خارمس
مردموقرمز

مردی موقرمزبود،چشم وگوش نداشت.مو نداشت، تنهاآنقدرموداشت که میتوانست موقرمزنامیده شود.
نمیتوانست حرف بزند،رو این حساب دهن نداشت.بینی ئی هم نداشت.
دست وپاهم نداشت.شکم،پشت وستون فقرات وهیچ امعاواحشائی نداشت.روهمرفته هیچ چیزنداشت!رواین حساب کسی نمیدانست باهاش چه کارکند.
بهترینش هم این است که ماهم درباره ش حرف نزنیم....

3

(10می1760-22سپتامبر1826)نویسنده داستان کوتاه وشاعردیالکتیکی...آلمانی بود.

Johann Peter Hebel
Dankbarkeit
یوهان پترهبل
سپاسگزاری

درنبرددریائی ترافالگارگلوله هاصفیرمی کشیدندودکلهاسقوط می کردند. ملوانی فرصتی پیداکردتاجائی روسرش راکه حشره ای میگزید بخاراند. باکمک شست وانگشت اشاره حشره بیچاره راکه توماهاش گیرکرده بود،گرفت ومتفکرانه پائین وروزمین رهاکرد.لحظه ای که خم شدتاحشره راروزمین بگذارد،گلوله توپ دشمن فشی کردوازبالای پشتش گذشت وبه کشتی مجاورخورد.حسی سپاسگزارانه ملوان رادرخودگرفت ومتقاعدشداگربه خاطرحشره کوچک خم نشده بود،گلوله توپ درهمش شکسته بود.حشره راباملایمت اززمین بلندکردودوباره توموهای سرش گذاشت وگفت:
«به خاطراین که زندگیم رانجات داده ای،امانگذاردوباره بگیرمت،چراکه هرگزنمیشاسمت....»

4

(7ژانویه1938-16آوریل1997)تصویرگر،نقاش،نویسنده،سازنده فیلم وبازیگرفرانسوی بود.

Roland Topor
Das Dada –Jubiläum
رولان توپور
جشن سالگرددادا

به مناسبت جشن هفتادمین سالگرد دادئیسم یک سری تجمعات رسمی با حضور وزیرآموزش و پرورش و کاردینال های کامبیت جلوی کشتارگاه وایوجیرار برنامه ریزی می شودتا جشن به اوج خود برسد.
آن هامی توانند در چارچوب اصلی یک جشن دادئیسم برنامه ریزی های زیر راهم ترتیب دهند:
یک تخم مرغ رودیواربکوبند.
سوراخی به جودآورندوتصویری آویزان کنند.
کتابی ازقفسه بردارندوصفحه صفحه ش رابکنند.
روی فرششان فین کنند.
کفششان راازپنجره پرت کنندبیرون.
تویخچالشان بشاشند.
روی تلویزیون شان برینند.
به نام دادئیسم،متشکرم!...

5
1.
(22ژانویه1729-15فوریه1781)نویسنده آلمانی بود.

Gotthold Ephraim Lessin
Die Schwalbe
گوتهولد افرایم لسین
پرستو

حرفم راباورکن دوستم،دنیای بزرگ مال دانانیست،مال شاعرنیست!انسان قدروازرششان رانمیداند.افسوس!آنهااغلب به اندازه ای سبک وزنندکه میشودباهیچ مبادله شان کرد.
درزمانهای قدیم پرستوئی بودسرشارازملودی،مثل بلبل.امابه زودی اززندگی توبوته های تک افتاده خسته شد.غیرازمردان سختکوش کشاورزوزنهای بیگناه چوپان،کسی به نغمه هاش گوش نمیسپردوموردتحسین قرارنمیگرفت.جفت ماده فروتن خودراترک وبه شهرنقل مکان کرد.چه اتفاقی افتاد؟انسان شهرنشین وقت نداشت که ملودی خدائیش راگوش کند،به مرورزمان ازیادش بردوساختن وفراگرفت...








نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد