logo





موسی و ساحل

دوشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۵

طاهره بارئی

خیل موسی ها به ساحل ریخته
فرعون ها به فرزندی نمی گیرند
شانۀ بردگان را شکافته اند
دریا را دیگر رگ و پی نمی ریسند

دست می برم
و از جعبه رنگ پائیزی
دو رنگ سرخ و طلائی را بر می گیرم
باید جدا کرد
باید تسلط طلا را از خون بشر پالود
این ذرّات سرطانی
که در جزیره سرخ شرف انسان
چون تب زرد پیش می روند
و این سرخی سلیس را
با بارهائی بن بست
از جاری شدن و جوانه زدن عقیم می کنند

کاش پائی
کاش جائی
و از پیش چشم اقمار زمین گریز گاهی بود
صبح تا شب در آئینه های کیهانی
زمین چروکیده
که روزی یوسف آسمان بود بین برادران
چون کدوئی فرتوت تاب می خورد
و از خلال قاچهایش
که از تورم کربن ترک خورده
امتزاج سوخت و خون و کود، فریاد زنان جاریست
صبح تاشب
عزرائیل شعله ور باد
نشسته بر این پوستۀ سنگ پا به استفسار
و بی حسابی اینهمه مرگ بی کتاب را
که انحصار قبض ارواح رااز او گرفته است
با عتاب، نُک میزند

باید جدا کرد
باید در اتاق خرامیدن و روبیدن
با فرمان ایست وسوسۀ تملک را مُهر کرد


در خانۀ روبرو
زنی نقش و نگار فرش را جارو میکشد
روی نُک پا بر می خیزد
تا همهمۀ کارگران را
که درمانده به سوی نهار خوری کارخانه می دوند،، بنگرد
و پیش بند سرمه ایش را
که آویخته است چون هویتی عاریه
زیر عرق دستش لمس میکند

پلنگ دوردست را نمی شنود
که دیوانه وار گرد دیوار ها می چرخد،
و دُم بادکرده اش
جرقه ای نیست که روی شیشه ها نشکند،
می خواهد برق را کشیده با خود ببرد
به گهواره مطرود در ساحل وصل کند
تا "موسی کو" ها ببارند
قلم مو ها را به احترام
به آب رُجعت دهند

پریز دریا را
به پشت بوم وصل میکنم
چون نقاشی که تصویر را
می خواهد از امواج بار گیرد

حساب گهواره را
باید از گاو صندوق سوا
بهارستان ضبط شده را
فرش دریا ها کرد

دیگر کسی کودکی را از ترس جان
به روی آبها نفرستاد
دیگر کسی برای نجات بردگان
دریا را نشکافت
از هر جعبه ای که از آب گرفتند
جز صدای امن وآرامش برنخاست
زمین گریخته،
ازسر سیخ محور خود فرود آمد
قاره ها در آغوش اقیانوس ها
آرمیدن را تجربه کردند

و آن پلنگ دوردست
جرقه ها را بر پوست خود بازیافت

دو قلم مو
جعبه رنگ پائیزی
دستان نگارگررا، به کار انداختند.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد