لوموند ۲۰ می ۲۰۰۹
اعضای دولت و کنيسهی [پارلمان] اسرائيل ديگر نيازی به انتظار برای تهيهی گزارشی توسط نيروی هوايی ارتش برای تصميمگيری در رابطه با حملهی نظامی احتمالی به تاسيسات هستهای ايران ندارند. حالا ديگر به لطفِ گزارشی که عبداله توکان و آنتونی کوردسمن، از مرکز مطالعاتِ استراتژيک و بينالمللی در واشنگتن تهيه کردهاند، آنها همهی سناريوهای ممکن، با همهی خطراتِ ممکن و همهی احتمالاتِ موفقيتِ عمل را در اختيار دارند.
اين اولين بار است که متنی چنين هشيارانه، دقيق و جامع در رابطه با توانايی های تهاجمیِ اسرائيل انتشار میيابد. اين گزارش ۱۱۴ صفحهای مجموعهی کاملی از اطلاعاتِ موجود در رابطه با توانايیهای نظامیِ اسرائيل، برنامهی هستهای آن، و همچنين توسعهی هستهای و پدافندِ هوايیِ ايران، به اضافهی توانِ زرادخانهی موشکیِ هرکدام از دو کشور را در اختيار میگذارد.
پس از بررسیِ همهی احتمالاتِ يک حملهی نظامی به ايران، توکان و کوردسمن نتيجه میگيرند : «حملهی نظامی اسرائيل به تاسيساتِ هستهای ايران امکانپذير است، [اما] اين حملهای خواهد بود بسيار دشوار و خطرناک، و هيچ تضمينی بر موفقيتِ آن در کليت خود وجود نخواهد داشت.»
نخستين دشواریِ طرح شده توسط نويسندگان مربوط به سرويسهای اطلاعاتی است، يا بهتر است گفته شود، ناکارآمدیِ آنان. آنها می نويسند «نمیدانيم که آيا ايران تاسيساتی پنهانی برای غنی سازی اورانيوم در اختيار دارد يا خير». اگر تاسيساتی در ايران موجود باشد که از نظر سرويسهای اطلاعاتیِ غرب ناشناخته مانده، حتی اگر اسرائيل پايگاههای شناخته شده را بمباران هم بکند، برنامهی غنیسازی اورانيوم ايران میتواند به نحوی پنهانی همچنان ادامه داشته باشد، و به اين ترتيب عملياتِ هيچ فايدهای نخواهد داشت. بهطور کلی نويسندگانِ گزارش معتقدند که حمله عليه ايران تنها زمانی از مشروعيت برخوردار خواهد بود که يا برنامهی هستهای ايران را به کلی از ميان ببرد، يا اينکه موجبِ توقفِ آن برای سالهايی طولانی بشود. حالآنکه اين هدفی است که به اين آسانیها حاصل نمیشود.
سرويسهای اطلاعاتی در مورد اينکه ايران چه زمان به سلاح هستهای دست خواهد يافت هم، اتفاق نظر ندارند. اسرائيلیها موکدا معتقدند که بمب بين سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ حاضر میشود ؛ امريکايیها سرانجامِ کار را تا ۲۰۱۳ پيش میبرند. اگر پيشبينیهای اسرائيلیها درست باشد، چيزی به بسته شدنِ منافذِ برایِ يک تهاجمِ نظامی باقی نمانده. در هر حال، روشن است که هيچکسی جرئت حمله به ايران را آن زمان که سلاح هستهای در اختيار داشته باشند، نخواهد داشت.
با توجه به اينکه دهها پايگاهِ هستهای در مناطق مختلف سرزمينِ پهناورِ ايران وجود دارد، و اينکه حملهی همزمان به همهی آنها امکان پذير نخواهد بود، توکان و کوردسمن به گزينهی پايدارِ حملهی همزمان به سهتا از آنها میپردازند، آنهايی که «حلقهی اصلیِ زنجيرهی سوختِ موردِ نيازِ ايران برای توليدِ موادِ موردِ نياز برای اهدافِ نظامی» را تامين میکنند.
نابودیِ اين سه پايگاه کافيست تا که برنامهی هستهای ايران را برای ساليانِ طولانی از حيز انتفاع بيندازد. که اين سه پايگاه عبارتند از مرکز تحقيقاتِ اصفهان، تاسيساتِ غنیسازیِ اورانيوم در نطنز و کارخانهی توليدِ آبِ سنگينِ اراک، با هدفِ توليدِ پلوتونيوم در آينده. در حالی که معلوم نيست که اسرائيل خود را در تهاجمی با چنين ابعادی درگير کند تا که فقط شمارِ ناچيزی از پايگاهها را هدف قرار دهد، بی آنکه تضمينی بر قطعِ روند هستهای شدنِ ايران برای مدت زمانی چشمگير در آن باشد.
اين مطالعه سه دالان هوايی احتمالی را مورد بررسی قرار میدهد : محتملتر از همه دالانِ شمالی است ؛ اين دالان در امتدادِ مرزِ ترکيه و سوريه است و پيش از ورود به خاکِ ايران از شمال شرقیِ عراق عبور میکند. دالانِ مرکزی، که از فراز اردن میگذرد، کوتاهتر است، اما برای پيشگيری از بروزِ دشواری در رابطه با اردن مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. دالانِ جنوب هم که از اردن، عربستان سعودی و عراق عبور میکند، با مخاطرهی پديد آوردنِ دشواریهای ديپلماتيک مواجه است.
برای اينکه اين هواپيماها طی مسير خود به سمت ايران موردِ شناسايی قرار نگيرند، نيروی هوايی اسرائيل از تکنولوژی پيشرفتهای استفاده میکند که وظيفهی پارازيت انداختن بر شبکهی ارتباطی و رادارهای کشورهايی که F15 و F16 ها بر فرازشان حرکت میکنند را به عهده دارد، به اين ترتيب به هرتعداد هواپيما از آسمان اين کشورها عبور کنند، شناسايی نمیشوند. به گفتهی نويسندگان اين گزارش نيروی هوايی اسرائيل پيش از اين نيز در جريان حمله به راکتور هستهای سوريه در ديرالزور در سپتامبر ۲۰۰۷ از همين تکنولوژی بهره گرفته است. يک سيستم هک مستقر شده روی دو ناوگانِ هوايی Gulfstream G550 که در سال های اخير توسط تَساهل (ارتش اسرائيل) خريداری شده.
عملياتی که سه تاسيساتِ هستهای مورد نظر را هدف داشته باشد، لااقل به ۹۰ هواپيمای جنگنده، يعنی ۲۵ جنگندهی F15E موجود در نيروی هوايی اسرائيل و 65 فروند F16IC نياز خواهد داشت. به همين ترتيب میبايست همهی هواپيماهایِ تدارکاتیِ، يعنی پنج KC130H و چهار B707 را در کار گرفت تا که ناوگانِ هوايی جنگنده را در هر دو مسير رفت و بازگشت از نظر سوخت تامين کنند. نيروی هوايی اسرائيل برای يافتنِ دالانی که بتواند هواپيماهای تدارکاتی اش را بی آن که توسط ترکها و يا سوریها کشف شوند، عبور دهد، دشواری جدی خواهد داشت.
يکی از دشوارترينهای عملياتی برخاسته از شرايطِ زيرزمينیِ تاسيساتِ نطنز است. تاسيساتِ غنیسازیِ اورانيوم در عمقِ 8 متریِ زمين بنا شده و با ديواری بتونی به ضخامتِ دو و نيم متر، که همين ديوار نيز تحت محافظت ديوارِ بتونیِ ديگری است، محافظت میشود. در اواسطِ سال ۲۰۰۴ ايرانيان استحکاماتِ بالِ ديگرِ اين بنا را، که محلِ استقرارِ سانتريفوژهاست را تقويت کردند ؛ آنها بيست و پنج متر زيرِ زمين واقع شده و سقفی بتونی به ضخامت چندين متر روی آن را پوشانده است.
ايرانيان اين سانتريفوژها را برای توليد اورانيوم غنی شده مورد نياز برای ساختن بمب اتمی مورد استفاده قرار میدهند. کارخانهی نطنز تا همين حالا ۶۰۰۰ سانتريفوژ در خود جا داده و پيشبينی شده که شمارِ آنها به ۵۰۰۰۰ برسد تا به توليدِ سالانهی ۵۰۰ کيلو اورانيوم نظامی بپردازد. ساختنِ يک بمب به ۱۵ تا ۲۰ کيلو اورانيم غنی شده نيازمند است. بدينسان، تاسيساتِ نطنز قادر به تهيه و در اختيار نهادنِ موادِ مورد نياز برای توليدِ ۲۵ تا ۳۰ بمب در سال خواهد بود.
با توجه به اهميت سانترالِ نطنز، ايرانيان محافظتی نيرومند در اطرافِ آن مستقر کردهاند. برای عبور از اين ميدانِ تدافعی، نيروی هوايی اسرائيل از دو تيپ بمبهای هوشمند ساختِ امريکا استفاده میکند. مطبوعاتِ بينالمللی گزارش دادهاند که ۶۰۰ عدد از اين نوع بمبها- که bunker busters بانکر [پناهگاه]شکن نام گرفته اند- به اسرائيل فروخته شده. مدل اول GBU-27 حدود ۹۰۰ کيلو وزن دارد و قادر به از ميان برداشتنِ لايه ای از بتون به ضخامتِ 4/2 متر است. مدل بعدی GBU-28 به وزنِ ۲۲۶۸ کيلو : اين موجود غولآسا بتونی به ضخامت 6 متر به اضافهی لايهای از زمين به عمق سی متر را پشت سر میگذارد. اما برای اينکه اين بمبها به تاسيساتِ شديدا محافظت شدهی ايران را هدف قرار دهند خلبانهای اسرائيلی میبايست با دقتی مطلق و مناسبترين زاويه ديد به نشانهگيری بپردازند.
چالشهايی ديگر
سریِ چالشهايی که نيروی هوايی اسرائيل در مقابل دارد تنها منحصر به اين موارد نمیشود. سيستمِ پدافندِ هوايی استقرار يافته توسط ايران میتواند دستيابی به اهداف برای هواپيماهای اسرائيلی، بیآنکه صدمهای ببينند را بسيار دشوار کند. علاوه بر چيزهای ديگر ايرانيان باتریهای موشکیِ هاوک، موشکهای زمين به هوای SA-5 و SA-2 را در کار گرفتهاند و همينطور موشکهای ضدهوايیِ SA-7 و SA-15، Crotale, Rapier و Stinger هم در اختيار دارند. ۱۷۰۰ موشکِ ضدهوايی که محافظت از تاسيسات هستهای را به عهده دارند، و 185 هواپيمای جنگی که قادر به شرکت در جنگ برای دفاع از حريمِ هوايی ايران هستند را نيز بايد به اين مجموعه افزود. عمدهی اين هواپيماها از نظر تکنولوژيک عقبافتاده و قديمیاند، اما همچنان میتوانند برای مقابله با ناوگان هوايیِ اسرائيل،که ناچار به بسيجِ بخشی از توانِ ضربتیِ خود برای مديريتِ شرايط خواهد بود، مورد استفاده قرار بگيرند.
همهی اين موانع در مقايسه با سيستم دفاع ضدهوايیِ S-300V (SA-12 Giant) که منابع بسياری اطلاع میدهند که اخيرا موضوعِ معاملهای پنهانی ميان ايران و روسيه بوده است، هيچ نيستند. اگر ايرانيان چنين سيستم دفاعیای در اختيار داشته باشند، همهی پيشبينیهای ارتش اسرائيل و همهی ملاحظاتِ له يا عليه عملياتِ نظامیِ اسرائيل در ايران میبايست مورد بازبينیِ مجدد قرار بگيرند. سيستمِ روسی آنچنان پيچيده و گريزناپذير است که میتواند کوجبِ ضايعاتِی معادلِ 20% تا 30% شود. در کلامی ديگر، از ناوگانی شاملِ 90 هواپيما 20 تا 25 فروند از آنها در خطر مورد اصابت قرار گرفتن خواهند بود. چيزی که به قولِ نويسندگان «ضايعاتی که اسرائيل نمی تواند بپذيرد» است.
اگر اسرائيل تصميم به حمله به راکتور شناختهشدهی بوشهر بگيرد، فاجعهای زيست محيطی و تلفات انسانی بسيار گستردهای رخ خواهد داد. آلودگیِ آتمسفريک تحتِ شکلِ بارشِ راديونوکلئيد محوطهای وسيع را در برگرفته و موجب مرگِ آنیِ هزاران ايرانیِ ساکن در مناطق پيرامونی خواهد شد. صدهاهزار نفر نيز بر اثر سرطانِ ناشی از راديواکتيويته از ميان خواهند رفت. نويسندگانِ گزارش اضافه می کنند به دليلِ وزشِ هموارهی بادِ شمال در اين منطقه در طول سال «بحرين، قطر و امارات متحدهی عربی همه به شدت موردِ هجومِ راديونوکلئيد قرار خواهند گرفت».
شايد بتوان دشواریهای يک عملياتِ هوايی را با پرتابِ موشکهای باليستيک، به جایِ هواپيماهای جنگنده، دور زد، موشکهايی که ايرانيان هيچ وسيلهی دفاعی در مقابلِ آنها در اختيار ندارند. گزارش طرح موشکی اسرائيل را عيان کرده و جزئيات سه مدلِ اصلی را عيان میکند : جريکو I، II و III. جريکوی I بردی معادلِ 500 کيلومتر داشته و با کلاهکی 450 کيلويی و قادر به حملِ کلاهکی اتمی به قدرتِ 20 کيلوتن است. جريکوی II بردی معادلِ 1500 کيلومتر دارد و در 1990 به خدمت گرفته شده. اين موشک قادر به حمل کلاهکی اتمی به توانِ يک مگاتن است. جريکوی III موشکی باليستيک قارهپيماست با بردی معادلِ 4800 تا 6500 کيلومتر، توانا به حمل کلاهکی هستهای به قدرت چندين مگاتن. بر اساسِ اين گزارش اين يکی از سال 2008 به خدمت گرفته شده.
به نظر میرسد نويسندگان تحليلِ خود را بر اين اساس که اسرائيل نه کلاهک اتمی، بلکه کلاهکهايی غيرهستهای پرتاب خواهد کرد، بنا کردهاند. بر پايهی محاسباتِ آنان برای نابودیِ سه پايگاه تاسيساتیِ ايران، 42 موشکِ جريکوی III، آن هم با اين فرض که همه دقيقا به هدف اصابت کنند، چيزی که بسيار مشکل خواهد بود، لازم است. کافی نيست که تنها منطقهی هدف مورد اصابت قرار بگيرد ؛ برای نابودیِ اين تاسيسات، میبايست محل اصابت با دقتی در هدفگيری در مساحتی چند متری هدف قرار بگيرد. اصلا معلوم نيست که بتوان امری با چنين دقت بالايی را به جريکو سپرد.
گزارش همينطور پاسخهای محتملِ ايران به عملياتِ نظامیِ اسرائيل را مورد بررسی قرار میدهد. بر اساسِ همهی شواهد، ايرانيان در تلاشِ تداومِ برنامهی هستهای، و حتی شتاب بخشيدن به آن هستند، تا که در مقابلِ عملياتِ اسرائيلی پرخاشجو بازدارندهی قابلِ اتکايی در اختيار داشته باشند. به همين ترتيب ايران از معاهدهی منعِ گسترشِ سلاحهای هستهای، که تا کنون با محدوديتهايی امکانِ نظارت بر برنامهی هستهای آنها توسطِ بازرسانِ آژانسِ بينالمللیِ انرژیِ هستهای (IAEA) را فراهم آورده، نيز کناره خواهد گرفت. يک عملياتِ اسرائيلی همهی تلاشهای جامعهی جهانی برای اينکه ايران روندِ توليدِ سلاحِ هستهای را متوقف کند را بی حاصل خواهد کرد.
بیپاسخیِ سوريه
ايران مستقيما به اقداماتِ تلافی جويانه عليه اسرائيل دست خواهد زد. آنها احتمالا موشک بالستيک شهاب-3 را که ميدان عملش همهی سرزمين اسرائيل را در بر میگيرد، و برخی از آنها مسلح به کلاهکهای شيميايیاند را مورد استفاده قرار دهند. علاوه بر اينکه ايرانيان از حزباله و حماس برای گسيل نمودنِ امواجِ بمبگذارانِ انتحاری عليه اسرائيل بهره خواهند برد. جنگِ دومِ لبنان در تابستانِ 2006 نمونهای از قدرتِ آتشِ راکتهای حزباله را به نمايش گذاشت، و هشت سالِ گذشته هم نشان داده که حماس هم قادر به پرتابِ موشکهای قسام از نوارِ غزه است.
طیِ جنگِ دوم لبنان (در ژوئيهی 2006) حزباله 4000 راکت از جنوب لبنان شليک کرد، و اثرِ آنها در شمالِ اسرائيل به اين زودیها از خاطر پاک نخواهد شد ؛ زندگی عملا به مدتِ يک ماه فلج شده بود. از آن موقع تا کنون اين سازمانِ شيعهی لبنانی زرادخانهاش را بازسازی کرده و بر حجمِ آن افزوده، و امروزه شماری حدودِ 40000 راکت در اختيار دارد. اسرائيل وسيلهی دفاعی در مقابل آن ندارد. سيستمِ دفاعِ ضدموشکیای که در شرايطِ حاضر در دستِ تهيه است Iron Dome (گنبد آهنين) و Magic Wand (عصای سحرآميز) خيلی مانده تا که دقيق و اجرايی شوند، حتی موقعی که اجرايی هم شوند، امکانِ اينکه قادر باشند در مقابلِ بارانِ هزاران راکت به خاک اسرائيل کاری از آنها برآيد، کم است.
علاوه بر اين دخالت نظامی اسرائيل در ايران بیثباتیِ سراسرِ خاورميانه را در پی خواهد داشت. ايرانيآن شيعيان عراق را تحريک و بسيج خواهند کرد، مبارزين طالبان را تحتِ حمايتِ خود خواهند گرفت و توانايیِ جنگیِ آنها در افغانستان را تقويت خواهند کرد. آنها حتی میتوانند منافع امريکا در منطقه، از جمله در کشورهايی که پايگاههای امريکايی را در خود جا دادهاند، مثلِ قطر و بحرين، را نيز مورد تهديد خود قرار دهند. ايرانيان بیترديد خواهند کوشيد راهِ خروجِ نفتِ خليج فارس به سوی غرب را نيز مسدود کنند. از آنجا که اينگونه به نظر خواهد آمد که اسرائيل با چراغ سبزِ ايالاتِ متحده به ايران حمله کرده، روابط امريکا با متحدينِ عربش دچارِ دشواری جدی خواهد شد. توکان و کوردسمن در عينِ حال معتقدند که سوريه، متحدِ ايران، در صورتِ حملهی اسرائيل به تاسيساتِ هستهای ايران، هيچ دخالتی نخواهد کرد.
اما در رابطه با تاريخِ حملهی احتمالیِ اسرائيل، نويسندگان برخی پارامترها را برمیشمرند که در شتاب بخشيدن به تصميم گيریِ تاثيرگذار خواهد بود. از حالا تا 2010 ايران احتمالا تهديدی بزرگ برای همسايگانش و اسرائيل خواهد بود، چرا که به تعدادِ کافی سلاح هستهای در اختيار خواهد داشت که امريکا يا اسرائيل را از حمله به انصراف وادارد. نگاهی به فهرستِ موشکهای باليستيکِ قادر به حملِ کلاهکِ غيرمعمولی که ايران در اختيار دارد، میتواند موجب پيش انداختنِ تاريخ اين رويداد باشد. بالاخره چشماندازِ اين که اين کشور به دفاعِ ضدهوايی روسیِ S-300V دست يابد (اگر که تا همين حالا اين اتفاق نيفتاده باشد) می تواند موجبِ پيشافتادنِ حملهای پيشگيرانه باشد.
خوب، سياستگذارانِ اسرائيل چه نتيجهای میبايست از اين مطالعهی امريکايیها بگيرند ؟ که يک حملهی هوايی عليه ايران عملياتی پيچيده و مشکلساز خواهد بود، که شانسِ موفقيتِ آن چندان قابلِ توجه نيست. که میبايست همهی خطراتِ جنبیِ يک چنين تصميمی را در نظر داشته باشند و فريبِ وعدههايی که افسرانِ ستاد ارتش اسرائيل در رابطه با شانسهای موفقيتِ چنين عملياتی میدهد را نخورند.
يکی از نتيجهگيریهای بررسیِ توکان و کوردسمن پاسخ به اين سئوال است که آيا اسرائيل واقعا ابزارِ نظامی برای نابودی و يا به تعويق انداختنِِ برنامهی هستهای ايران برای مدتی چندين ساله را در اختيار دارد. اگر تماسهای ديپلماتيکی که هيئت حاکمهی اوباما میکوشد با ايران برقرار کند، بینتيجه نشان دهد، و اگر در مقابلِ شکستِ احتمالیِ اين روند، رئيس جمهور امريکا به نفعِ دخالتِ نظامی تصميم نگيرد، همهی شواهد مبنی بر اين است که ايران در آيندهای نزديک به سلاح اتمی دست خواهد يافت. به نظر میرسد که میبايست سياستپردازان در اورشليم هم از نظر روانی و هم استراتژيک خود را برای شرايطی که در آن ايران قدرتی هستهای توانا به هدف قرار دادنِ اسرائيل است، آماده کنند.
در اينجا میبايست به خطايی که اسرائيل با هوچيگری در بابِ تهديدِ ايران، مرتکب شد را مورد اشاره قرار دهيم. يقينا رژيمِ تهران، رقيبی است ستيزهجو و غيرقابلِ انعطاف، اما اصلا در موقعيتی قرار ندارد که تهديدیِ حياتی برای اسرائيل باشد. دست داشتنِ ايران در تروريسمی که بر منطقه حاکم شده، البته مسئلهای است دردسرساز، اما تامينِ منابع مالیِ تروريسم يک چيز است، و پرتابِ موشکِ اتمی عليه اسرائيل يک چيزِ ديگر.حتی اگر ايران موفق به تهيهی سلاح اتمی شود، توانايیِ اسرائيل در چشمترساندن و به انصراف واداشتن آنان کافی میبود تا همهی مسئولينِ ايرانی را پيش از تصورِ پرتابِ موشکی هستهای به انديشهی مجدد وادارد.
وقتش رسيده که دست از علم کردنِ مترسکِ تهديدِ خطری حياتی برداريم و از بيان سخنانِ ستيزهجويی که میتواند زمينه سازِ افزايش ديناميسمی نابودگر باشد، بپرهيزيم. اگر اينگونه سخنان زائد و آماتوریاند حمله عليه تاسيساتِ هستهای ايران بسيار بيش از اين زائد و بیمعنی است.
طبعا هيچ يک از موارد ياد شده مانعِ اين نخواهد بود که عملياتِ پنهانیمان برای چوب گذاشتن لایِ چرخِ طرح [هستهای] ايرانيان و منابعِ تغذيهاش را تداوم ندهيم. وقتی نيروی هوايی اسرائيل راکتورِ اوزيراک در بغداد، در سالِ 1981 را نابود کرد، «دکترين بگين» به دنيا آمد، که مبنی بر اين بود که اسرائيل اجازه نمیدهد که هيچيک از کشورهای معاندِ منطقه به سلاح هستهای دست يابند. مسئله اينجاست که آنچه که سی سالِ قبل در عراق عملی بود، در شرايط کنونی و برای ايران غيرعملی است.
ترجيعبندِ «خطر ايران» محصولِِ شرايط سياسی داخلی است و در اثرِ تمايل به افزايشِ سرمايهگذاری در عرصهی امنيتی است. اما، با توجه به توسعهی احتمالیِ باليستيکِ ايران، بازیِ پرخطری است. اسرائيل نمیتواند به توانايی ضربتِ ايران بیتفاوت بماند و میبايست سياستی در جهتِ خنثیسازیِ آن در پيش بگيرد.
از يک تا سه سالِ ديگر، موقعی که ايرانيان سلاح اتمی در اختيار داشته باشند مبانیِ استراتژيکِ منطقه کاملا تغيير خواهند کرد. اسرائيل بايد با در پيش گرفتنِ سياستی منسجم و روشن آمادگیِ خود را حفظ کند، توانا به مقابلهی کارآمد با تهديدی هستهای، حتی زمانی که به نظر نمیرسد رقيب تصميمی برای استفاده از آن داشته باشد. کليدِ اين موضوع، البته چشمزخم گرفتن و به انصراف واداشتن است. تنها نشان دادنِ علامتی روشن و معتبر به ايرانيان، به معنای تفهيم کردنِ بهاي دهشتناکی که در صورتی که جرئتِ حملهی هستهای به اسرائيل را به خود بدهند، آنها را از استفاده از موشکهايشان بازخواهد داشت. ايرانيان هيچ دليلِ منطقیای ندارند که شهرهای بزرگ خود را در معرض نابودیِ کامل قرار دهند، چيزی که اگر اسرائيل از امکانات خود برای به انصراف واداشتنِ آنان استفاده کند، کاملا عملی و در دسترس است. نه ارضای حسِ قتلِ عامِ کفارِ صهيونيست و نه ارتقای منافعِ فلسطينيان، هيچ کدام توجيهکنندهی چنين بهايی نيست. قدرتِ چشمترسانیِ اسرائيل در مقابلِ تهديداتِ هستهایِ ايران شانسِ بسيار زيادی برای کارايی و موثر بودن دارد، چرا که ايرانيان نفعی در زدنِ ضربهای ويرانگر به اسرائيل ندارند.
در نتيجه، همهی بيانيههايی که در جهتِ توسعه و گسترشِ توانايیِ عملياتیِ نيرویِ هوايیِ اسرائيل با چشماندازِ حمله به ايران صورت میپذيرند، همهی وعده و وعيدهای توخالی در رابطه با توانايیهای موشکهای ضدموشکِ Arrow مبنی بر خنثیسازیِ شهاب-3، نه تنها هيچ نفعی برای توانايیِ چشمترسانیِ اسرائيل ندارند، بلکه برعکس، اعتبارش نزد ايرانيان را هرچه بيشتر کاهش خواهد داد.
ديگر وقتش شده که نحوهی انديشيدنمان را تغيير دهيم. گذشت دورهی اعلاميههای شداد و غلاظ و تهديداتِ توخالی : امروز دورهی در پيش گرفتنِ يک سياستِ محتاط، پايه گذاشته شده بر استراتژیای منسجم است. در روزگارِ گسترشِ سلاحِ هستهای در خاورميانه، به نفعِ همهی طرفهای درگير است که به جایِ دميدن بر آتش زيرِ خاکستر، تنشها را فروبنشانند.
رووِن پداتزور
برگردان1 : سيامند
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد