logo





زمانه وآدم هایش

نقد وبررسی کتاب

پنجشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۵

رضا اغنمی

گلستان، پس از رها کردن حزب توده، به داستان نویسی می پردازد. چرا باید رها نمی کرد؟ با این همه تجربه ها که اندوخته با چشم و گوش خود ناظر تبعیض ها و بیعدالتی ها و تقلب ها بوده است. بنگرید به نخستین مجموعه داستان های او با عنوان «آذر، ماه آخر پائیز»، که نویسنده «زمانه و آدم هایش» به درستی داستان های این مجموعه را شکافته؛ آبشخور بیشتر آن ها را نشان داده. دردهای مزمن را عریان کرده، که نمونه اش را دربالا آوردم. گلستان، نه تنها دراین مجموعه، بلکه در اکثر داستان های ماندنی خود، اثر همین زخم های ناسور و کهن که در دلش لانه کرده است را بیرون ریخته به امید این که در بیداری مردم دین خود را ادا کند. در فیلم سازی نیز همین شیوه را دنبال می کند.
زمانه وآدم هایش
نقد داستان های ابراهیم گلستان
عسگر عسکری حسنکلو
نشر اختران . تهران
چاپ یکم ۱۳۹۴

اشاره، پیشگفتاری ست درآغاز سخن برای شناساندن فعالیت های ادبی و هنری ابراهیم گلستان و «شیوه هایی که «برای بیان اندیشه هایش به کارگرفته است» و سپس یادآور می شود که «تا کنون کتابی مستقل در نقد داستان های او منتشر نشده است». پس از این توضیحات بررسی فعالیت های مورد نظر آغاز می شود.

پاره ی یکم: شرح زندگی و سبک داستانی ابراهیم گلستان
ازشیراز تا ساسکس، روایت خانوادۀ گلستان وبخشی ازآغاز زندگی، و رشد رو به کمال این نویسندۀ اندیشمند است. کنجکاو و جوینده. و این که در خانواده ای چشم به جهان گشوده و پرورش یافته زیرنظر پدری با فرهنگ که روزنامه نگار بوده و چاپخانه دار واز شش سالگی پایش به سینما گشوده شده است. «دایی ام موظف بود که ما راهفته ای دوشب ببره سینما . . . هرچه فیلم می آوردن من می دیدم». پس ازگذراندن دورۀ دبیرستان در شیراز به تهران می رود و وارد دانشکدۀ حقوق می شود اما نیمه کاره رها کرده دنبال تحولات زمانه در راه شناختن تازه ها و پُرکردن ذهن و شعور خود می رود. زمانه زمانۀ دگرگونی هاست. بحبوحه جنگ دوم جهانی و سرتاسر خاک ایران جولانگاه نظامیان متفقین است. کناره گیری اجباری رضاشاه و تبعید او به افریقای جنوبی، جانشینی فرزندش در مقام سلطنت. تغییراوضاع داخل کشور، کاهش فشارهای حکومتی و اختناق مسلط، آزادی معدود زندانیان سیاسی و تشکیل حزب توده ایران توسط همان ها که معروف به (پنجاه و سه نفر) شدند. انتشار روزنامه های گوناگون و حزب ها و تشکل های سیاسی، استقبال اهل قلم واندیشه از برنامه های حزب توده، گلستان نیز وارد فعالیت های آن حزب می شود. در مراکز کارگری مازندران مسئولیت های مهمی برعهده می گیرد. و همان جاست که با رفتار و کردار مسئولان حزب آشنا می شود. بدزهای تردید در دلش جوانه می زند. نویسنده، نمونه اش را ازقول گلستان در برگ ۸۵ کتاب به دست می دهد « . . . یکی هم بود به نام مارتین ساروخانیان که در رشت آن قدر کثافت کاری کرده بود که فرمانده شوروی او را بیرون کرده بود، . . . تبعید به مازندران و. . .او انتخاب نشد. رآی کم آورد آقای اسکندری انتخابات را لغو کرد و گفت دوباره رآی گیری می کنیم. رآی بگبرند تا مارتین انتخاب شود!».

مشاهدۀ این گونه دخالت های ناروا گلستان را تکان می دهد. تاب نمی آورد. به تهران برمی گردد. در روزنامه های مردم و رهبر در تهران با نوشتن مقالاتی مسئولیت های مهمی عهده دار می شود. این جاهم دنبالۀ همان روش مازندران را در شکل های گوناگون می بیند و بیشتر لمس می کند. هشیارانه درمی یابد که :«جاه طلبی های شخصی تازه به دوران رسیده های حزب، جای کار منظم و هدفمند سیاسی را گرفته است، کار در روزنامه ها را رها می کند». در فضای آن دوران تحول، جاه طلبی و کجراهه افتادن های حزب توده را به باد انتقاد می گیرد. فرهنگ سیاسی تحمیلی را به زمانۀ دگرگونی های اجتماعی توضیح می دهد. سخنان پخته و سنجیدۀ او حس و درک درستش را در تمیز بازی های سیاسی و نقش بازیگران واسطه به نمایش می گذارد:

« کم کم مشخص می شد که خیلی مشکل هست این بنای خراب شده را آماده تلقی کرد برای ساختن دوباره. معلوم بود که واقعا خرابی بدجوری هست. خرابی از داخل بود. خرابی بود حتی پیش از خوردن ضربت ازخارج . . . گفتم در روزنامه کار نخواهم کرد. می دیدم در واقع دارم ظاهر دستگاه اداره کننده ای را که کارش دست خودش نیست آب و رنگ می دهم. می دیدم با این کار صداقت خود من از میان می رود. دیدم نه، نمی شود. فکر کردم حالا که نمی خواهم مقاله بنویسم و روزنامه اداره بکنم پس چه بنویسم؟ گفتم بیایم قصه بنویسم، با قصه نوشتن حرف های خودم را بزنم. می دانستم شنونده های من کم تر خواهند بود، خیلی کم تر، اما می دانستم که گفتن هایم دست کم بی ریاترو بی دروغ ترخواهد بود». با چنین اندیشۀ سالم که دور بود و ناهمگون، و فاصلۀ زیادی داشت با تفکراجتماعیِ غالبِ روز. تک صدائی اگر صادقانه باشد و بی ریا، اثر مثبت خود را نشان می دهد. سلامت نفس و پاکی اندیشه با گسترش پایه ای به چند صدائی توسعه می یابد.

ترجمه دو کتاب مارکسیستی هم از کارهای فرهنگی آن دوران است : «دیالکتیک استالین» و «اصول مارکسیسم لنین».

گلستان، پس از رها کردن حزب توده، به داستان نویسی می پردازد. چرا باید رها نمی کرد؟ با این همه تجربه ها که اندوخته با چشم و گوش خود ناظر تبعیض ها و بیعدالتی ها و تقلب ها بوده است. بنگرید به نخستین مجموعه داستان های او با عنوان «آذر، ماه آخر پائیز»، که نویسنده «زمانه و آدم هایش» به درستی داستان های این مجموعه را شکافته؛ آبشخور بیشتر آن ها را نشان داده. دردهای مزمن را عریان کرده، که نمونه اش را دربالا آوردم. گلستان، نه تنها دراین مجموعه، بلکه در اکثر داستان های ماندنی خود، اثر همین زخم های ناسور و کهن که در دلش لانه کرده است را بیرون ریخته به امید این که در بیداری مردم دین خود را ادا کند. در فیلم سازی نیز همین شیوه را دنبال می کند. فیلم «اسرار گنج دره ی جنی»، نگاهی ست به شدت انتقادی در تبیین دگرگونی های کشور.

گلستان، در آذرماه ۱۳۲۶ همراه عده ای از حزب توده کناره گیری می کند. پیداست که از مقاله نویسی درروزنامه ها نیز دست برمی دارد. «مقاله نویس جوانی که به زودی به یکی از نویسنده های برجسته کشور تبدیل شد؛ ابراهیم گلستان، نویسنده ای با استعداد دیگری که در دهه ی ۱۳۴۰ یک کارگردان مشهورشد»

نخستین اثر داستانی گلستان با عنوان «آذر، ماه آخر پائیز» در فروردین ۱۳۲۸ در تهران منتشرمی شود. «در داستان های این مجموعه، مسئله اصلی گلستان تآمل در وقایع سال های دهه بیست و گرایش های مختلف اجتماعی و سیاسی ایران در آن دهه است». هر یک از داستان ها، روایتگر بخشی از دردهای فرهنگی - اجتماعی از قبیل: مهار آزادی و کمبودهای سیاسی که نویسنده ای هشیار عقبماندگی های ریشه دار را با توجه به دگرگونی های زمانه، و فضای تازه ای که گشوده شده با خوانندگان در میان می گذارد. نوآوری های این مجموعۀ داستان در اندک مدت مورد توجه اهل قلم و کتاب قرار می گیرد. طولی نمی کشد که گفتگوها از محافل ادبی به روزنامه ها می کشد و کتاب بارها با تجدید چاپ به دست خوانندگان می رسد.

در کنار این تلاش ها، به عکاسی و خبرنگاری در شرکت نفت به آبادان می رود. با ساختن فیلم خبری که درآمد بیشتری هم داشته، دریچۀ تازه ای گشوده می شود. «کار فیلم سازی وقفه ای ده ساله در روند داستان نویسی گلستان پدید می آورد». می گوید «قصه مدخلی است برای بیان دیدگاه هایم درباره مسائل مختلف و اکنون به جای نوشتن به نوشتن با دوربین روی آورده ام» پنداری تغییر و تحول و دگرگونی رو به کمال در جنم اوست و با خونش عجین شده است .
بااستقبال کتابخوان ها «شکار سایه» شامل چهار داستان که در سال های ۱۳۲۸– ۱۳۳۱ نوشته شده در ۱۳۳۴ منتشر می شود. با همان روش داستان های قبلی که در بیداری مردم و آگاهی عموم از آن چه گذشته و می گذرد – البته در قالب داستان گام برمی دارد.
گلستان، سومین مجموعه داستانی را با عنوان : «جوی ودیوار و تشنه» شامل ده داستان را درسال ۱۳۴۶ منتشر می کند، دراین اثر، «مضامین سیاسی کتاب های . . . جای خود را به درونمایه های اجتماعی می دهند. بینش و تجربه ی نویسنده در عالم سینما در زاویه ی دید و نحوه ی روایت این داستان ها تأثیر می گذارد.»

عسگری حسنکلو، که بیشترین داستان های گلستان را دراین کتاب بررسی و نقد کرده، به نکته ای اشاره کرده که قابل تآمل است: «گلستان ازاولین مجموعۀ داستانش، آذر، ماه آخر پائیز، درباره ی مبارزه برای تغییر اوضاع اجتماعی و امکان تغییر واصلاح به وسیله ی مبارزه ی فردی و جمعی سخن گفته بود، درونمایه ی بسیاری از داستان های کوتاه او به همین مسئله برمی گردد»، از شک و تردید سخن گفته : «درباره ی امکان تغییر واصلاح در سطح کلان اجتماعی ابراز تردید می کند. خبر مرگ احمد در داستان «آذر، آخر ماه پائیز» . . . در«تب عصیان» . . . با شکست خوردن زندانی در اعتصاب یک نفره اش به پوچی آرمان مبارزه و عصیان پی می برد». «ناصر و رمضان هم در داستان «میان دیروز و فردا» به بیهودگی این نوع مبارزه پی می برند». در داستان «بیگانه ای که به تماشا رفته بود» از مجموعه ی شکار سایه هم مبارزه ی بی فرجام به شکلی دیگر مطرح می شود».

حوادث دهه های گذشته به درستی نشان می دهد که شک و تردیدهای گلستان بی جا نبوده است. اخیرا کتابی به قلم باقر مرتضوی از اعضای قدیمی حزب رنجبران منتشر شده است و درآن کتاب تنی چند از زندانیان سیاسی رژیم گذشته وابسته به گروه های گوناگون سیاسی، از تجربه های خود سخن گفته اند. مقالات خواندنی زیاد به قلم فعالین و زندانیان دراین کتاب ششصد صفحه ای آمده است که برخی ها از هدر رفتن مبارزه ها و جان باختنِ صادقانۀ جوانان پر شور و با ایمان و آسیب های اجتماعی و جانی که بیشتر بر پایۀ احساس های ناسنحیدۀ شور انقلابی بوده است، تکیه کرده اند. *

عسکری حسنکلو، در بررسی و نقد «مد و مه» می نویسد: «آزادی های سیاسی ای که پس از رفتن رضاشاه، در دهه ی بیست، در کشور پدید آمده بود– که داستان های دو کتاب اول گلستان درآن سال ها نوشته شده بودند – با خفقان واستبداد دهه ی چهل قابل مقایسه نیست. از آن «روزهای روشن» اکنون خیالی بیش نمانده است واستبداد چون مهی سراسر کشور را در برگرفته است. گلستان در دهه ی بیست هم به امکان تغییر به وسیله ی مبارزه ی روشنفکرانه خوش بین نبوده است، بااین حال در«مد ومه» واقع بینی او در درک روابط سیاسی حاکم بر جامعه او را تا مرزهای بدبینی پیش می برد». استناد او بر این نظریۀ راوی مد و مه تکیه دارد :

«اما ای کاش دریا با آن تمام پاکی پهناورش که می گوئی یک بار وقت مد با هر چه آب که دارد سر می رفت می ریخت توی شط، می آمد بالا، و تمامی این رود را می شست، می خورد، و تمامی قاذوره هایش را، و هر چه شاخه های خالی و خشک بود، و خشکی را، و هر چه خاک و شن و سنگ و کوه و صحرا بود می شست، می شست، می برد تا شمال، می برد تا مرز بازرگان، می ریخت روی جودی، می ریخت روی آن دوقله ی آرارات – جائی که کشتی مرحوم نوح افتاده است» .

نگاه نویسنده به «اسرار گنج دره جنی» درپایانه دفتر نیز از بخش های خواندنی این کتاب است. نقش بازیگران که هریک نمادی ویژه از شخصیت مسئولان تا آدم های معمولی را در ذهن خواننده زنده می کند. وا می دارد آدم ها را تماشا کنی. و، مهم ترمتن رُمان که پیام، یا روایتِ پیش بینی ریزش، و رخداد بزرگ درونی؛ و خلاقیت رشگ انگیز نویسندۀ اسرار گنج دره جنی را توضیح می دهد. و این که عسگری حسنکلو با شکافتن متن روایت ها خواننده را تا پایان سخنانش می کشاند. دریغم آمد این نوشتۀ شنیدنی او را این جا نیاورم.

عسگری می نویسد: «جسارت گلستان در شخصیت پردازی مرد دهاتی به عنوان محمدرضاشاه و نیز تجسم آموزگار روستا در نقش امیرعباس هویدا حقیقتا شگفت انگیزاست؛ آن هم در دوران اوج اقتدار شاه. عباس میلانی درباره ی فیلم «اسرار گنج دره جنی» و توقیف آن و رابطه گلستان و هویدا درپی این ماجرا رویدادی را روایت می کند: «چندماه پس از صدور توقیف اسرار گنج دره جنی، شبی گلستان درمنزل فریدون هویدا مهمان بود. از قضا امیرعباس هویدا هم آن شب به دیدن برادرش آمده بود با ورود گلستان به اطاق جدالی لفظی میان او و امیرعباس درگرفت. هرلحظه هم لحنی تند تر پیدا می کرد. طولی نکشید که به یک رویاروئی جدی بدل شد. گویا هویدا چیزی ازسر طعن درباره ی پیراهن گلستان گفته بود. گلستان به خشم آمد و پیراهن از تن به در کرد و آن را درهم پیچید وبه طرف هویدا پرتابش کرد و به صدایی رسا گفت «بوش کن بوی وجدان می دهد . . . نه بوی کسی که روح خود را فروخته.» محافظان هویدا بلافاصله به طرف گلستان حمله ور شدند. اما هویدا با تکان آرام عصایش آنان رااز هرگونه اقدامی واداشت. چند دقیقه بعد، گلستان را به کنارخویش خواند. از مستخدمی خواست که «یک بطر از جعبه مخصوص که سفیر فرانسه فرستاده بود بیاورد. کنیاک هورداژ بود.» آن گاه هویدا به صدائی ملتهب و مضطرب صدای "انسانی مغموم" داد سخن داد. می گفت «احساس می کند به او خیانت شده» از خودکامگی روزافزون شاه می گفت واندیشه ی سخیف نظام تک حزبی می نالید».

با نقد داستان بلند «خروس» دفتر به پایان می رسد.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد