logo





بازخوانی تاریخ در بُنمایه‌های هزاره‌ای

جمعه ۱۳ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۴ سپتامبر ۲۰۱۵

اسد سیف

می توان تصور کرد که تاریخ و هستی اجتماعی انسان‌ها زاده‌ی اراده‌ای ورای طبیعت است. می توان گفت که تاریخ را شاهان و حاکمان آفریده‌اند و هم‌آنان حادثه‌ساز تاریخ بوده‌اند. می‌توان اما سراغ علت و معلول‌ها رفت، به فلسفه تاریخ روی آورد و کیستی و چیستی انسان‌ و جهان را جایی دیگر و به شکلی دیگرگونه یافت.
تاریخ گذشته‌ی انسان است. با هستی او در رابطه است و انسان برای حضور و حرکت در زمان محتاج آن است. به وسیله‌ی آن می‌تواند خود را بشناسد و موقعیت خود را در جهان دریابد. با نگاه به تاریخ است که انسان خود را کشف می کند و از گذشته و حال خویش آگاه می‌گردد؛ که بود، کیست و به کجا خواهد رفت.
"بُنمایه‌های هزاره‌ای" عنوان کتابی است از س. سیفی که اخیراً در آلمان منتشر شده است. این اثر از جهاتی گوناگون خواندنی‌ست. بی‌آن‌که بخواهم به جستارهای این اثر بپردازم، بر موضوعی متمرکز می‌شوم که محور این کتاب است و شاید بشود نام "فهم تاریخی مفاهیم" بر آن نهاد. این اثر بی‌آن‌که بخواهد به تاریخ روایی ما بپردازد، می‌کوشد توجه‌‌ی ما را به تاریخ استوره‌ای ما جلب کند، چیزی که تأثیر آن را هنوز هم بر تاریخ تجربی خویش می‌توانیم مشاهده کنیم.

تاریخ بعضی از مفاهیم حتا به پیش از تاریخ می‌رسند و در انگیزه‌های ابتدایی و غرایز حیاتی انسان‌ها ریشه دارند. بعضی از مفاهیم در طول تاریخ تغییر شکل داده‌اند، و بعضی هم‌اکنون در حال تغییرند. بعضی پنهان و پوشیده‌اند، برخی رام گشته و به خدمت تجربه انسان‌ها درآمده‌اند، بعضی هرازگاه پرده می‌درند و از ناخودآگاه جامعه و انسان سر بر می‌کشند، برخی سنت گشته‌اند، بعضی شکلی دیگر به خود گرفته‌اند و در حیات اجتماعی ما، در جهان‌بینی و ارزش‌گذاری‌ها، خود را نشان می‌دهند؛ به شکلی آیینه‌ی ذات ما هستند در روان ما و از این زاویه در روان‌شناسی اجتماعی ما باید بازشناخته شوند. زیرا می‌کوشیم همواره پنهانشان کنیم و یا فراموش گردند، ولی با این‌همه گاه واقعیت می‌گردند و چون فاجعه‌ای بر ما هموار می‌شوند. از این رو تا بر ما عیان نگردند و از آن آگاه نشویم، آشوبگر هستی ما خواهند ماند.

انسان ایرانی در سرتاسر هستی خویش کمتر امکان یافته به تاریخ اجتماعی خویش بیندیشد. می دانیم که فلسفه‌ی تاریخ در اندیشیدن به تاریخ جان می گیرد. در اندیشیدن به تاریخ است که خط فاصلِ بین رؤیا و واقعیت، بود و نبود و امر آسمانی و زمینی مشخص می‌گردد. ذهن انسان ایرانی در فهم تاریخ هنوز آغشته به اوهام است. "انسان ایرانی چه بسا به زمان تاریخی اعتنایی ندارد تا بر گستره‌ی چنین پنداره‌ای، مینوی خیالی خود را سامان بخشد. به طبع او كه پیدایی این بهشت وهم‌آلود را در دنیای واقع و تاریخی امكان‌پذیر نمی‌بیند، زمان تاریخی را وامی‌نهد تا در فراسوی آن، جهان موهوم و جاودانه‌ای برای خویش بیافریند. با این آرزو كه همین بهشت به ظاهر جاودانه تسهیل‌گر شادمانگی او در دنیایی دروغین قرار گیرد." (به نقل از پیشگفتار کتاب)

تلقی غالبِ ما ایرانیان از پیش از تاریخ هنوز استوره‌ای‌ست. برای دنیا همیشه پایانی متصور می‌شویم تا در حیاتِ خویش کمال و نقطه‌ی آخر را جستجو کنیم. همیشه فکر می‌کنیم جهان در حال فروپاشی‌ست. ما متأسفانه از گذشته پیشاتاریخ خویش اطلاع اندکی داریم. نمی‌دانیم در آن زمان بر انسان ایرانی چه گذشته است و چه چیزهایی ابداع کرده‌ایم. از کجا آمده‌ایم و زمانی که به تاریخ گام نهادیم، در چه موقعیتی قرار داشتیم. چه چیزهایی را پشتِ سر گذاشته‌ایم و در این مرحله بر چه چیزهایی آگاهی داشتیم. در این شکی نیست که در همین زمان است که زبان استوره‌ای خود را به همراه برخی استوره‌ها با خویش به تاریخ کشانده‌ایم و تاریخ را با تصورات موهوم خویش آکنده و آراسته‌ایم.

هرجا که انسان باشد، تاریخ هم هست. انسان‌ها فرهنگ و تمدن می‌آفرینند و در تجلی هستی، آگاهانه و ناآگاهانه نقش می‌آفرینند. در بیان هستی که ناتوان گردند، علت‌ها را ورای خویش می‌جویند، جهانی می‌سازند مجازی که به موازات جهان حقیقی هستی‌شان را شکل می بخشد. و این‌جاست که نمادها آشکار می‌گردند تا در کنار واقعیت، تجربه ما را از تاریخ تفسیر کنند. باید سال‌ها بگذرد تا در سایه شکوفایی و گسترش آگاهی، نمادهای هزاره‌ای در ما بازخوانی گردند و به تاریخ سپرده شوند. در بازخوانی‌هاست که طرحی دیگر از انسان و جهان ارایه می‌گردد. در پناه این طرح می‌توان وحدت تاریخ و انسان را دگرگونه جست‌وجو کرد.

می توان تصور کرد که تاریخ و هستی اجتماعی انسان‌ها زاده‌ی اراده‌ای ورای طبیعت است. می توان گفت که تاریخ را شاهان و حاکمان آفریده‌اند و هم‌آنان حادثه‌ساز تاریخ بوده‌اند. می‌توان اما سراغ علت و معلول‌ها رفت، به فلسفه تاریخ روی آورد و کیستی و چیستی انسان‌ و جهان را جایی دیگر و به شکلی دیگرگونه یافت.
تاریخ گذشته‌ی انسان است. با هستی او در رابطه است و انسان برای حضور و حرکت در زمان محتاج آن است. به وسیله‌ی آن می‌تواند خود را بشناسد و موقعیت خود را در جهان دریابد. با نگاه به تاریخ است که انسان خود را کشف می کند و از گذشته و حال خویش آگاه می‌گردد؛ که بود، کیست و به کجا خواهد رفت.

با توجه به تاریخ اجتماعی ایران‌زمین، آن‌چه را که تا کنون آگاه از آنیم، بخش کوچکی‌ست از یک کل که از یاد رفته است، جایی ثبت نشده و هم‌چنان گُم در هزاره‌ها مانده است. آن‌چه را که در دو سده اخیر بیشتر به همتِ کاوشگران غربی از آثار به‌جا مانده‌ی تاریخی در فلات ایران کشف و بر آن تحقیق شده، تنها نوری کوچک است که دانش ما را اندکی به زمان تاریخی این کشور گسترش داده است. پس می‌توان گفت؛ بخش بزرگی از گذشته تاریخی ما، هم‌چون آینده‌ی نامعلوم ما هنوز به تصویری کامل دست نیافته است. ما سال‌هاست، اگرچه محدود، می‌کوشیم تا باروشن‌تر ساختن گذشته، راه آینده را بر خود هموار کنیم و با آگاهی زمان حال را سپری گردانیم.
فلسفه تاریخ در ایران‌زمین، در سیر تاریخ، جاپای خدا را در خلق جهان و اراده بر آن می‌بیند. تاریخ در این کشور اگر به خدا هم ختم نگردد، به موجوداتی خیالی برمی‌گردد شبه‌خدا. در مبداء تاریخِ ما مشکل بتوان برون از این مدار جایی یافت. ما متأسفانه تاریخی فارغ از دین و سنت‌ها و آیین‌های هزاره‌ای نداشته‌ایم. در این روند تاریخ مقدس دینی با تاریخ تجربی ما درهم آمیخته شده است.

از زمانی که زرتشت نظریه نبرد دو نیروی خیر و شر را در ایران اعلام داشت، انسان ایرانی مکلف شد. دریافت ناتوان در برابر جهان هولناکی‌ست که همه‌ی هستی او را تهدید می‌کند. او در این موقعیت حمایتگری می‌خواست. پرسش‌های هرچند محدود او در یافتن راهی در برون‌رفت از این موقعیت هولناک سال‌های سال به جایی نرسید. آنگاه که خواست از این دام برهد، دگربار به دامان دینی دیگر که اندیشه‌ای هم‌خوان را نوید می‌داد، فروغلتید و این‌بار پرسش را کاملاً واگذاشت، چرا که دین با پرسش بیگانه است. او نتوانست و امکان آن نیافت تا اندیشه را با اندیشه پاسخ گوید و به آگاهی برسد. شاید از این ایام است که ما با ابلاغ اندیشه روبرو می‌شویم، چیزی که از تجربه و برهان بی‌نیاز است. و این مقدمه‌ای شد برای بنیان گرفتن پدیده و موقعیتی در ما که جهان ما را شکل داد، هم‌آنی که تا به امروز نیز با ماست.

زمانی که آرامش دوران استوره در یونان و بعدها در غرب دچار بحران شد و اندیشه‌های نو فارغ از استوره شدند و آرای جدید با تکیه بر عقل و تجربه علیه استوره‌ها شوریدند، در ایرانِ اسلامی، اندیشه در کلیتِ خویش، همان خدای واحد و آفریدگاری شد که در دین او استوره‌ها نه برکنار، بل‌که تغییر شکل دادند. دین جدید محتاج این دگرسان‌نمایی بود. استوره وسیله‌ای شد برای دستیابی به زبان و فکری به ظاهر تازه تا خدا را مقامی بلند بخشد. معنای پیشین اما به صورت تمثیل و نماد در اندیشه‌ی جدید هم‌چنان حفظ شدند.

آری استوره‌ها دگرگون شد، در مواردی نیز ازهم پاشید ولی این درهم‌پاشی به شکلی بازآفرینی بود. در اعتقادات جدید به زندگی خویش ادامه داد و در دنیای تازه هم‌چنان باقی ماند.
آیا می‌توان گفت در این دگرگونی انسان ایرانی گام به سوی معنویت نهاد؟ در این شکی نیست که او کوشید آرامش خویش را در جهان ناپرسای جدید تجربه کند و خود را در این افقِ محدود راضی و محبوس گرداند. یک نمونه از این آرامش جُستن زمانی رخ داد که جهان در سایه امکانات تازه چشم و گوش باز می‌کرد تا بر تردیدها غلبه کند و بپرسد آن‌چه را که تا کنون امکان پرسش نیافته بود. در ایران اما مشکل به شکلی نو درآمد و در جامه عرفان و صوفیگری، هم‌چنان مشکل باقی ماند. در این رابطه شاید برای نخستین‌بار بود که کوشش به عمل می‌آمد تا انسان ایرانی به خود بازگردد و بر خویش متکی باشد. او در فرار از موقعیت بیرون، کوشید به درون خود روی آورد و در این درون، آرامشی برای خود کشف کند تا بدین‌شکل در برابر هر آن‌چه که دوست نمی‌دارد و بیزار از آن است، بایستد. در این گونه از به‌خودآمدن است که تفکر عینی دوپهلو می‌شود و عرفانی شکل می‌گیرد که رهایی را در این دنیا برای انسان امکان‌پذیر می‌گرداند و گام به سوی نوعی معنویت را برای او ممکن می‌گرداند. چه؛ تسلیم در برابر اراده خدا خود یک آرامش است.

" وهم و خیال به انسان ایرانی یاری می‌رساند كه ضمن تخدیر روانی خویش، آرزوهای محال و دست‌نیافتنی خود را به اتكای آن به انجام برد. همچنان كه از نگاه او فقط با وانهادن زمان تاریخی راهیابی به جهان دیگری سوای این جهان میسّر خواهد شد تا بنا به گمانه‌زنی‌های خود به بهشت و مینوی فرازمانی دست یابد. حتا او به منظور دسترسی به این جهان خیالی، بنا به سلیقه و باور خویش ابزار مادی مناسبی نیز طرح می‌نماید و به اجرا می‌گذارد. زیرا بر پایه‌ی همین داده‌های وهم‌آلود، در كهن‌الگو‌هایش پنداره‌های هزاره‌ای سامان می‌یذیرد تا هر از چندگاهی قهرمان و موعود خود را با گرز و شمشیرهای ویژه‌ای بر اسبان منحصر به فرد بنشاند، با این بهانه و ترفند كه انتقام مردم را از دجّال زمانه واستاند". (به نقل از پیشگفتار کتاب)

در زمان حاکمیتِ دین و سنت‌های دینی بر جهان، متر و معیار اوضاع و احوال اجتماعی بر دین استوار بود و تمامی هستی اجتماعی انسان در انطباق با دین و ارزش‌های آن توجیه و تفسیر می‌شد. زندگی روزمره می‌بایست بر میثاق‌ها و احکام دینی استوار گردند و زندگی بدون آن امکان‌پذیر نبود. امروز اما مذهب به انتخاب شخص برمی‌گردد و امری شخصی و وجدانی قلمداد می‌شود. احکام دینی در دنیای مدرن از قوانین اجتماعی حذف می‌شوند و بود و نبود آن تأثیری بر زندگی شهروندان ندارد.

در گذشته تاریخ به نسبت حال وضع ثابت‌تری داشت. تحولات تاریخی اندک بودند و دگرگونی‌های اجتماعی بنیادین نبودند. زیر سایه‌ی ایمان جهان به شکلی کند و تقریباً راضی پیش می‌رفت. امروزه اما همه چیز دگرگون شده است و جهان را تب و تاب و شتابی عظیم در بر گرفته ست. توده مردم نیز در این کشاکش تغییر شکل داده و می‌دهند.

در این شکی نیست که در محیطی آرام هر روز مردمان بیشتری در امر دین به تردید می‌افتند و حقانیت آن را مورد پرسش قرار می‌دهند. اگرچه تردید در زمان‌های دور نیز همیشه در افرادی وجود داشت ولی امروز ناباوری امری اجتماعی شده است. چنین به نظر می‌رسد که در جهان مدرن، همه‌ی سنت‌های پیشاقرون وسطایی دیگر کاربردهای خویش را از دست داده‌ و در معرض نابودی قرار گرفته‌اند.

تفکر بر تاریخ همانا دستیابی به آگاهی‌ست. با توجه به این‌که چگونه بیندیشیم، به امکان‌هایی دست می‌یابیم که در ارزیابی‌های ما موجب تحولی بزرگ می‌شوند. بر تاریخ که آگاه نباشیم، تحتِ تأثیر عظمت‌های دروغین قرار می‌گیریم، گذشته را با شکوه می‌بنیم و تحت تأثیر آن دنیایی پوشالی برای خویش خلق می‌کنیم. در تاریخ و یا بخش‌هایی از آن چیزهایی می بینیم که خوشایندمان نیستند. در فرار از این موقعیت می کوشیم به شبه‌تاریخ پناه ببریم و در بیرون از تاریخ آرامش خود را بازیابیم. در این شرایط تاریخ را از حرکت به موازات زمان بازمی‌داریم تا عظمت گذشته را در زمان حال در رؤیاهای خویش زنده کنیم و با آن خوش باشیم.

می‌توان تاریخ را دگرگون کرده، از محتوا تهی نمود تا در خدمت یک قدرت قرار گیرد، کاری که خودکامگان تاریخ می‌کنند. تاریخ در این موقعیت که همانا حضور در ماورای تاریخ باشد، یعنی جعل و بازسازی آن، فریبی بیش نیست که وسیله تبلیغ قرار گرفته است. قدرتی که چنین کند، می‌کوشد اندیشه را از تاریخ حذف کند تا امکان جویایی و پویایی در تاریخ را از انسان بگیرد. بودن در ماورای تاریخ یعنی خودفریبی و پشت کردن به تاریخ.

تاریخ که دگرگون شد، بحران در آگاهی تاریخی آغاز می‌شود. در این بحران‌هاست که فاجعه رخ می‌دهد. بحران در فکر که آغاز شد، احساس‌های تازه‌ای در انسان بحران‌زده سر بر می‌آورند و در این شرایط است که همه‌ی آن تصویرهایی که تاریخیت آدمی را نمایندگی می‌کنند و نمایان می‌سازند، محو می شوند. آینده در چنین وضعی به خطر می‌افتد.

در چنین شرایطی است که س. سیفی می نویسد: "دیدگاه مردمانی كه به گزینه‌های هزاره‌ای باور دارند چندان روشن نیست تا در روشنای آن آشكار گردد كه قهرمان از كجا خواهد آمد و به كجا خواهد پیوست؟ زیرا به قهرمان چهره‌ای ازلی می‌بخشند كه از "لامكان" به زمان تاریخی راه می‌گشاید و حتا دوباره می‌تواند در فراسوی زمان پناه جوید تا چهره و شمایلی جاودانه را بنمایاند. با همین شگرد، ازلی‌گری كه ریشه در آیین زروانی دارد به روشنی در چنین انگاره‌ای انعكاس می‌یابد."

انسان جانوری است سرگردان بین گذشته و آینده. زندگی او به راه تمدن و خروج از بدویتِ خویش، در دو سوی گذشته و آینده گسترده می‌شود. با یافتن خویش در حال و درک آن است که اندیشمندِ ابزارساز خواهد شد و به زمان‌سنج زمانه دست خواهد یافت. او مجبور است در فهم زمان، در برابر "منِ گذشته" و "منِ آینده"، "منِ حال" را کشف کند.

انسانِ ایرانی، از آن‌جا که روح فرهنگ پیشاقرون وسطایی هنوز بر ذهن و رفتار او حاکم است، در جدال بین آن‌چه عقل علمی از جهان در برابر او می‌گذارد و آن‌چه آرزوی دست‌یابیدن به آن را در ذهن دارد و ایمان سنتی و مذهبی تأییدگر آن است، در نوسان است. نتیجه آن‌که با تمام نیرو در نفی رنسانس و اصلاح دین و سنت می‌کوشد. این روح از میراث قرون تاریک ما سرچشمه گرفته و هنوز جان‌سختی می‌کند و کاربرد دارد.

به قول کارل یاسپرس "خودآگاهی ما روی در ناآگاه دارد". تفکر بر تاریخ همانا آگاهی بر عصر حاضر است. تفکر بر تاریخ به ما کمک می‌کند تا جایگاه خویش را در جهان معاصر بدانیم و بهتر درک کنیم. ما آنگاه بر تاریخ غلبه می‌کنیم که خودآگاهی خود را معطوف به ناآگاهی خویش کنیم. زیرا آگاهی فرد بر ناآگاهی او استوار است و بیرون آمدن از ناآگاهی و رسیدن به آگاهی همانا قرار گرفتن بر پله‌ای دیگر از ناآگاهی است.

"بِنمایه‌های هزاره‌ای" را نشر پویا در آلمان منتشر کرده است و انتشارات فروغ در کلن پخش آن را برعهده دارد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد