يک بررسی خالی از ملاحظات و محاسبات جانب گيرانه نشان می دهد که اکنون که کار به اينجا کشيده، يعنی اکنون که حکومت اسلامی، هر چند تنها بر اثر يک تصادف تاريخی و به علت حضور يک شخصيت استثنائی، بر مملکت ما مستقر شده و سی سالی نيز دوام آورده است، ديگر بايد واقعيت اسلام و مسلمانان را در عرصة سياست پذيرفت. همانگونه که واقعيت برخی از عوارض طبيعی، مثلاً کم آبی را (که دارد به سرعت ابعاد فاجعه آميزی به خود می گيرد) در عرصة اقتصاد و اجتماع و در نتيجه در سياست نيز پذيرفته ايم. آيندة قابل تصور برای جامعة ايرانی، که می توان به گونه ای کم و بيش بدان دل خوش کرد و به خاطرش زحمت کشيد، نه بيرون فرستادن اسلام و مسلمانان از صحنة سياست، که رسيدن به توافق و همزيستی و مدارا ميان امر مذهبی و امر غيرمذهبی است. | |
به نظر می رسد که تعداد کسانی که انتخابات رياست جمهوری امسال را تحريم کرده اند(حداقّل در داخل کشور) در مقايسه با تحريم کنندگان انتخابات پيشين، به نحو قابل ملاحظه ای کمتر شده است. در خارج از کشور طبعاً با برخورداری از برج بابل مقاله پراکنی ها و تک گوئی های انترنتی تحريم های سنتی و «کلاسيک» همچنان ادامه دارد. در داخل کشور، امّا، برخی از محافل و سازمان هائی که از اعتبار و نفوذی هم برخوردارند و در نوبت گذشته تصميم به تحريم گرفته بودند، اين بار وارد بازی انتخابات شده و از کانديداهائی هم حمايت کرده اند. هر چند که جهانديدة دلير، محّمد ملکی در مقاله ای به صراحت و روشنی سوابق و کارنامة هر چهار کانديدا را برمی شمارد و بی آنکه بتوان ايرادی بر منطق و استدلالش گرفت، يادآور می شود که همة آنها در ايجاد وضعيت مصيبت باری که مملکت ما در آن گرفتار است مسئولند، و در آينده نيز همان خواهند کرد که در گذشته کرده اند.
عيب و ايرادهای به اصطلاح دموکراسی و به تَبَع آن انتخاباتی که حکومت اسلامی به مردم ما هديه کرده چنان انبوه و آشکار است که آن را بيشتر به داستان گربه و نُشادر شبيه می کند و ناخوشايندی و ناهنجاری آن را به خاطر می آورد. در واقع شماره و شدّت اين عيب و ايرادها تا آنجاست که اصولاً می توان هر گونه انتخاباتی را درايران اسلامی يک سره مخدوش و باطل دانست. صرفنظر از اصل ولايت فقيه که به خودی خود ناقض حقّ حاکميت مردم است، موارد ديگری نظير اسلامی کردن مجلس شورا، تحميل سياست آشکار آپارتايد در مورد حق انتخاب شدن، يکی از بارزترين اين ايرادها نقش شورای نگهبان است، که به عنوان ابزار دست «ولی فقيه» صلاحيت کانديداها را تعيين می کند و سپس با «نظارت» خود کنترل کامل وی را بر جريان انتخابات تاًمين می نمايد. برای نمونه، امسال شورای نگهبان از ميان 475 نفری که خود را کانديدای انتخابات کرده بودند صلاحيت 471 نفر را چِکی رد کرد و تنها چهار نفر را صاحب صلاحيت تشخيص داد و آب هم از آب تکان نخورد. در اين ميان تنها قاسم شعله سعدی در پی رد صلاحيتش نامة سرگشاده ای به «جناب حجت الاسلام آقای علی خامنه ای» نوشت و در آن با صراحت و شجاعتی که تحسين هر ايرانی غيرتمندی را برمی انگيزد، به تفصيل تخلفات و اشتباهات «رهبر» را برشمرد. نامة قاسم شعله سعدی از لحاظ صراحت و شجاعت به نامة مشهور زنده ياد سعيدی سيرجانی شباهت دارد ولی محتوای آن بسی حساس تر و عمومی تر است. بايد اميدوار بود که با توجه و مراقبت سازمان ها و محافل نگران حقوق بشر، مراتب شباهت اين دو ايرانی وارسته به همين جا ختم شود و استاد ارجمند علوم سياسی از آخر و عاقبتی که نصيب نويسندة خوش ذوق شد، معاف بمانند.
امّا مردم، و طبعاً بيشتر از همه مخالفان و معترضان و ناراضيان که بی هيچ ترديد اکثريت بزرگ را تشکيل می دهند، بر اين مراتب آگاهی دارند، اين عيب و ايرادها را به خوبی می شناسند و سال هاست که رنگ و ريا و دروغ و فريب عمال حکومت را با پوست و جان خود حس کرده اند. با اين حال مصمم اند که يک بار ديگر در اين داستان ناهنجار و ناخوشايند نقشی به عهده گيرند و باز هم آزموده را بيازمايند. آنها با شور و شوقی که از تراکم رنج ها و بغض های فشرده در گلويشان مايه می گيرد، به اين انتخابات دل بسته اند و به حق اميدوارند که از طريق آن هم نارضايتی و بيزاری خود را از جهل و ستمی که در اين چهار ساله با شدت و پرروئیِ بيشتری بر آنها رفته است، ابراز کنند و هم دريچه ای هر چند کوچک و تنگ بر فضای تنفسی خود بگشايند. در اين ميان آنچه بيش از هر چيز مشوّق آنهاست اميد به تکرار حادثة دوّم خرداد 1376 است که طی آن همين انتخابات کج و کولة اسلامی را با شرکت وسيع خود به گونه ای رفراندم عليه ارکان و اقطاب اصلی حکومت، تبديل کردند و چنانکه آقای شعله سعدی هم به درستی در نامة سرگشادة خود يادآوری کرده اند، با آن به «رهبر» راًی عدم اعتماد دادند. با همين انتخابات بود که جنبش اصلاح طلبی شکل گرفت و از طريق آن برخی از خواست های مردم، بويژه در زمينة آزادی و حقوق بشر مجال بروز و بيان پيدا کرد و سال ها طول کشيد تا جناح تمام خواه و مرتجع حکومت توانست با توسّل به زور و خدعه و سرکوب و خونريزی اين جنبش را به شکست بکشاند.
در واقع، ضرورت شرکت در انتخابات رياست جمهوری، صرفنظر از اين که به چه نتيجه ای منجر شود، از آنجاست که به هر رو به بقا و دوام جنبش اصلاح طلبی کمک می کند. در مورد اين جنبش البته حرف و سخن بسيار است و آسان ترين کار شمردن عيب و ايرادهای آن است. ولی هر چه هست، تنها راه يا حداقل تنها چشم انداز در برابر بن بستی است که حکومت اسلامی مملکت ما را بدان کشانده. بن بستی که ارکان و اقطاب انتصابی حکومت با مصادرة نهادهای «انتخابی» و رها کردن افسار بلندپروازی های جنون آميز و غارت گری های بی حساب و کتابشان آن را تنگ تر و طاقت فرساتر می کنند.
طبعاً برای کسانی که هست و نيست و اعتبار خود را بر سر مبارزه برای برانداختن رژيم اسلامی گذاشته و با چنين آرمانی زيسته اند، و بخصوص برای آنها که با همين سودا ميهن را ترک کرده، تبعيد را برگزيده اند، پذيرفتن اين واقعيت که بی خبر و بی حضور آنها جنبشی خود به خود در مملکت پا بگيرد و و از جانب اکثريت به عنوان تنها چشم انداز پذيرفته شود، آسان نيست. از اين رو هستند کسانی که همچنان بر طبل براندازی می کوبند و به تبع آن بر شعار تحريم انتخابات پافشاری می کنند، بی آنکه کوچک ترين تصور يا تعريف معتبر و معقولی به عنوان راه چاره يا حتّی طرح خام و گنگی از آن ارائه دهند يا حتّی در ذهن داشته باشند. حتی تلاش ها و ابتکارهای جديدی که اينجا و آنجا، با در نظر آوردن شرايط و مقتضييات جديد صورت می گيرد و در آنها کوشش می شود تا با کنار گذاشتن هدف های بلندپروازانه و آرمانی، به استقرار دموکراسی و لائيسيته «قناعت» شود، چون حباب های صابون بعد از اندک زمانی از ميان می روند و جز کامی تلخ نزد فعالان مبتکران خود اثری باقی نمی گذارند.
يک بررسی خالی از ملاحظات و محاسبات جانب گيرانه نشان می دهد که اکنون که کار به اينجا کشيده، يعنی اکنون که حکومت اسلامی، هر چند تنها بر اثر يک تصادف تاريخی و به علت حضور يک شخصيت استثنائی، بر مملکت ما مستقر شده و سی سالی نيز دوام آورده است، ديگر بايد واقعيت اسلام و مسلمانان را در عرصة سياست پذيرفت. همانگونه که واقعيت برخی از عوارض طبيعی، مثلاً کم آبی را (که دارد به سرعت ابعاد فاجعه آميزی به خود می گيرد) در عرصة اقتصاد و اجتماع و در نتيجه در سياست نيز پذيرفته ايم. آيندة قابل تصور برای جامعة ايرانی، که می توان به گونه ای کم و بيش بدان دل خوش کرد و به خاطرش زحمت کشيد، نه بيرون فرستادن اسلام و مسلمانان از صحنة سياست، که رسيدن به توافق و همزيستی و مدارا ميان امر مذهبی و امر غيرمذهبی است. بنا بر آنچه که از شرايط کنونی برمی آيد، تنها يک توافق و ميثاق اصولی و پايدار ميان اين دو هيئت اجتماع می تواند دوام و انسجام ميهن ما را تاًمين کند و آن را از مهلکه هائی که حکومت اسلامی به بار آورده و به بار خواهد آورد، و نيز از خطراتی که در دنيای متلاطم و متخاصم امروز آن را تهديد می کند، نجات دهد. اين آرزو از امکانات و مقتضييات جامعه ما دور نيست و هستند کشورهائی نظير کشور ما که به اين گونه توافق ها و ميثاق ها دست يافته و دوران کشمکش ها و نزاع هائی را که به گذشته تعلّق دارند پشت سر گذاشته اند و می توانند به مشکلات واقعی که بر سر راه آنهاست بپردازند. اهميت جنبش
اصلاح طلبی، با همة آشفتگی ها و تناقض هايش، که اغلب آن را به فلج کشانده، درهمين است که چنين چشم اندازی را فراراه مردم و بخشی از حاکمان قرار داده است. نيازی به تصريح ندارد که مانع اصلی در پيشرفت به سوی اين چشم انداز، اصول گرايان و آشتی ناپذيران اپوزيسيون سنتی يا «کلاسيک» نيستند که هر گونه سازش و مصالحه ای را رد می کنند، ولی در واقع وزنی ندارند و بر اثر گذشت زمان هر چه بيشتر فرسوده شده و تاًثير خود را بر اوضاع و احوال جامعه ازدست داده اند. مانع اصلی همانا اصول گرايان و بنياد گرايان سرسخت حکومت اسلامی اند که در ارکان و نهادهای قدرت سنگر گرفته و جا خوش کرده اند و به هيچ قيمتی، حتّی به قيمت نابودی مملکت، حاضر به مصالحه و تن دادن به اصلاحات نيستند.
با چنين نگاهی است که می توان در حضور و حيات دشوار و پر اضطراب مردم ما در سه دهة گذشته مسير و معنائی تشخيص داد. مسير و معنائی که با تلاش و استقامتی خاموش به دست آمده و رهائی و رستگاری خود را در شکيبائی و مدارا يافته است. می توان اين را هم پذيرفت که حتّی چنين تعبير متواضعانه و حتی خاکسارانه ای از واقعيت جامعة ايرانی، که بوی تند تقيه و تحمل هم از آن برمی خيزد، بس خوش بينانه و ساده لوحانه است. امّا تعابير و آرزوهای تحريم کنندگان نيز، که در معقول و معتبر بودنشان در عالم ذهن و استدلال ترديدی نيست، با واقعيت ملموس و موجود جامعة ايرانی فاصله ای پرناکردنی دارند. نگاهی به آنچه که در حال حاضر در صحنة «مبارزات انتخاباتی» در ايران می گذرد اين معنی را روشن می کند.
*********
يک روزنامه نگار خوش ذوق، که پيداست شطرنج باز ماهری نيز هست، صحنة مبارزات انتخاباتی امسال را با صفحة شطرنج مقايسه کرده و ضمن نسبت دادن رنگ سفيد به جناح مورد علاقة اصلاح طلبان و رنگ سياه به جناح به اصطلاح اصول گرايان، گفته است که در حال حاضر هر دو جناح با دو وزير بازی می کنند. شطرنج بازان به خوبی می دانند که چنين وضعيتی در شطرنج البته امکان پذير است ولی در عمل کمتر ممکن است نيازی بدان پيش آيد. دوستی که دستی در شطرنج ندارد ولی در اضطراب و نگرانی و نيز در شور و شوق مردم در مبارزة اتنخاباتی اشان شريک است، يادآوری می کرد که ای کاش اين روزنامه نگار خوش ذوق در مقالة ديگری به کانديداهای جناح سفيد يادآوری کند که اگر در صحنة شطرنج پيروزی با دو وزير هم امکان پذير است، در صحنة انتخابات، که بسی از شطرنج هم پيچيده تر است، فقط با يک وزير
می توان به پيروزی رسيد. و اگر جناح سفيد حقيقتاً به هدف ها و آمال اعلام شدة خود پايبند و خواهان پيروزی است، بايد حتّی پيش از رسيدن به مرحلة پايان بازی از يکی از وزيران خود صرفنظر کند. چرا که هيچ شطرنج باز قابلی فريب سادگی و آسانی آخر بازی را نمی خورد و به پيچيدگی های آن آگاهی دارد. اين نگرانی از آنجاست که وزير اوّل جناح سياه، به رغم سياهی کارنامه اش، از شگردها و فوت وفن های فراوان و حتّی ناشناخته ای برخوردار است و برای حفظ موقعيت خود، به مصداق حلال بودن خدعه در جنگ هم شده، از هيچ وسيله و ترفندی نخواهد گذشت و می تواند با دلخوش بودنِ جناح سفيد به داشتن دو وزير و اعتماد بيش از حد به موفقيت خود، فرصت رسيدن به مرحلة پايان بازی را به او ندهد و در جا – يعنی در همان دور اوّل - شهماتش کند.
بايد اميدوار بود که به يمن هوشياری و موقع شناسی مردم انتخابات 22 خرداد 1388 به تکرار حرکت دوّم خرداد 1376 و تقويت آن تبديل شود و مسئولان و گردانندگانی که خود را مديون و متعلّق به اين حرکت می دانند، از گذشت و سعة صدر مردم بياموزند و و در فردای پيروزی آنها را فراموش نکنند.
محسن يلفانی
8 خرداد 1388
Yalfani.mohsen@orange.fr
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد