به قلم: اتین بالیبار
(استاد بازنشسته فلسفه، شاگرد و همکار لوئیس آلتوسر
و از نویسندگان کتاب "کاپیتال بخوانیم")
چرا مردم فرانسه ماجراهای (اپیزودهای) "بحران یونان" را با چنان شیفتگیای دنبال میکنند که انگار سرنوشت خودشان به آن وابسته است؟ اما در حقیقت هم جز آن نيست.هر يک از ما انگیزهی شخصی، حرفهای و فکری خودمان را داریم. ولی ماهیت این وابستگی سیاسی است:
مسئله بر سر مبارزات روزانهی سیاسی، یعنی مقاومت در برابر روال سنتی سیاست و دولمتداری و توان آن در بازیابی جایگاهی است، که برازندهی جامعهی انسانهای آزاد باشد.
من پنج فرضیهای را که قابلبحث میدانم تبیین میکنم و مسئوليت آن را هم خود پذيرا می شوم.
اول: مردم فرانسه (و در دیگر کشورها) با شیفتگی تمام مبارزهی عاقلانه، سرسختانه و شجاعانه ی یک دولت و رهبری آن را دنبال می کند که برای مسئولیت پذیرفته حرمت قائل است. بهتدریج برای همهی ما روشنشده است که هدف "نهاد"ها و "ائتلاف بزرگ"ی که اکنون بر اروپا مسلط است، نه خارج کردن یونان از وضعیت فلاکت باری است، که با "برنامههای منجیانه" شان اين کشور را به اين روز انداخته اند، و نه میتوانند به آن در اصلاح ساختارهای فاسدش یاری رسانند. هدف اصلی (اروپا ـ م.) وادار کردن به تسلیم بوده و هست تا از تبدیل این نمونه به یک حریق دامنهدار جلوگيری بعمل آورند. مردم فرانسه پس از برگزاری اینهمه پرسی درک کردند که اطلاعرسانی بروکسل و گروه یورو و غیره، که اکثریت مطبوعات ما واسطه ی نشر داده های آنهاست، کذب محض بود. گزینه های دیگری هم وجود داشت!
دوم: مردم فرانسه در حال درک ابعاد باز فعالسازی دمکراسی است که اعتبار و وجاهت قدرت دولتی، که نماینده ما در سطح اروپا و در گستره ی ملی است، به آن بستگی دارد. یونانیها الگویی را در دسترس ما قرار دادهاند و مسئلهای را مطرح کردهاند که بهطور طبیعی خودشان بهتنهایی توان حل آن را ندارند. هفتهها به این استدلال بد پیله کرده بودند که گویا "ارادهی مردمی یک ملت نمیتواند قراردادها را از اعتبار ساقط کند" و الان به این شکل درآمده که "(همهپرسی یونانیان) نمیتواند ارزشی بیشتر از ارادهی ملی 18 ملت دیگر داشته باشد". این حرف درستی است، فقط به این شرط که این اراده و نظر معلوم شود و آنهم به گونهی فعالی که تسیپراس و دولتش جا انداختهاند. سطح انتظارات از دمکراسی در اروپا در حال ارتقاء است.
سوم: مردم یونان تبلور شکل اصیل مقاومت چپ در برابر شکل مسلط وحدت اروپایی هستند. آنها قالبهای معمول "عوامزدگی" (یا "افراطیگری" را، که در عوامفریبیها و دشمنی بنیادی با وحدت اروپایی متبلور میشود) درهمشکسته اند. تسیپراس بر له اروپا و علیه سیاست مبتنی بر بازار مالی است. در فرانسه، که مقاومت عمدتاً در سمتوسوی "جبهه ملی" (فرون ناسیونال) است، ما با چنین پدیدهای روبرو نيستيم. این امر باید برای ما جالب و انگیزه بخش باشد.
این پرسش مطرح میشود که امروزه چپها چه سیاستی را باید اتخاذ کنند؟ کدامین زبان، اشکال مبارزاتی، ـ و اگر میخواهند برازنده ی نام چپ در سدهی بیستم باشند ـ چه هدفی را باید دنبال کنند؟ ما در فرانسه امروز در مرحلهای از افسردگی میان چپی، که با لیبرالیسم حاکم پیوند خورده و تمام وعده های گذشتهی خود را به دست فراموشی سپرده، و جناح چپچپها که پراکنده است و یا دچار پرگویی و ندانمکاری است، به سر می بریم. ما برای الهام گيری به سیریزا و یا پودموس چشم میدوزیم، بدون انديشيدن به آنکه باید بیشتر در فکر رقابت باشیم، زیرا الگوی مشابهی وجود ندارد که بدرد همه بخورد.
چهارم: با محاسبهی اینکه اینهمه پرسی بهخودیخود مسئلهای را حل نمیکند، بلکه ورقها را بُرمیزند و به حدت چالشها میانجامد، مقاومت سیریزا در برابر امر و نهی مهلک "تروئیکا" مبارزهای ضرور برای نشان دادن وجود گزینه های متعدد در اقتصاد است و اینکه اقتصاد خود در اصل سیاست هم هست. اکثریت بزرگ اقتصاددانان - ازجمله صندوق بینالمللی پول - به این موضوع واقفاند که باید ساختار این دیون را تغییر داد و راه ریاضت کشی را ترک کرد. اما مسئلهی بزرگ هنوز راه تکامل همدردانه و هماهنگ جوامع قارهی اروپا است. سیریزا با قدرت تمام این مسئله را مطرح کرده و این در فرانسه، که در سراشیبی سقوط به ناعدالتی قرارگرفته، بازتاب نیرومندی یافته است.
سرانجام نکته پنجم: (و این مسئلهی کمی نیست) تسیپراس به همراه دولتش و مردم یونان صریح و روشن اعلام کردهاند که هدفشان ختم اروپا نیست (برعکس جزماندیشی و سماجت دولتمردان کنونی ما سبب آن میشود)، بلکه ایجاد مبانی جدید برای آن است. "عامل سازنده"ای که برخی از ما از آن سخن گفتهایم، درست آن نقطه و یا لحظهای است که اکنون در آن ایستادهایم. و این تنها زمانی مجال مادیت یافتن پیدا میکند که افکار عمومی در سطح کل قاره بشدت و سریع دگرگون شود. تنها در این مورد است که خروج یونان و یا اخراج یک ملت از جمع آنها قابل پرهیز و در پس آن این سؤال مطرح میشود: کدام اروپا؟ برای که؟با کدام ابزار؟ ما هم مثل اکثریت مردم یونان خواهان تفاهم و وحدت در اروپا هستیم، اما ما خواهان شکل کاملاً دگرگونهای از آن هستیم. ما میدانیم که نباید این فرصت را از دست بدهیم. ما از تسیپراس برای دادن این فرصت متشکریم.
اتین بالیبار، استاد بازنشسته فلسفهی دانشگاه پاریس نانتر و استاد برجسته دانشگاه کالیفرنیا، ارواین. او شاگرد و همکار لوئیس آلتوسر و از نویسندگان کتاب "کاپیتال بخوانیم" و "برای آلتوسر" است. او سال هاست که در گستره ی ياری رسانی به پناهندگان غیرقانونی فعال است.
منبع: لیبراسیون؛ 7 ژوئیه 2015
سایت اینترنتی مجلهی"سوسیالیسم"؛ هامبورگ، آلمان
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد