از خاطرات زیبای دیدار با همبندان قدیمی یکی هم، همصحبتی با دوستان همولایتی مازندرانیام بود که اصرار دلچسبی داشتند تا با من مازندرانی حرف بزنند و پاسخهای دست و پاشکستهی مرا بزرگورانه نادیده میگرفتند. یکی از آنها، حسن جعفری بود که با عاطفه خواهر نازنینش، که او هم زندانی رژیم گذشته بود آمده بود.
حسن و عاطفه چنان با من مازندرنی، آنهم بهلهجهی بابلی حرف زدند که روز دوم زبانم باز شد و من هم به بابلی بلبلزبانی کمی نکردم!
حالا همه اینها را گفتم که برسم به یک دو بیتی عاشقانهی مازندرانی که به لحن معروف به "کَتولی" خوانده شده، و من یکی دو سال پیش آن را در یوتیوب پیدا کردم و از هزار بار شنیدنش خسته که نمیشوم هیچ، دلم هربار بیشتر هوای بانگ عاشقانه ی مازندرانی میکند.
یک هدف دوم هم دارم و آن اینکه از حسن و عاطفه خواهش کنم ترجمه کامل این دوبیتی را برایم بفرستند چون چند لغت در آن را نمیفهمم و خیلی حیفم میآید.
و این هم بانگ عاشقانهی کتولی که یک دقیقه و نیم بیشتر نیست: