اگر نبود امیدی
چرا کلاغ هنوز به روی چنار خشک
به یادبود بهاری که یک جوانه نزد
برای کودک خود آشیانه می سازد؟
سیاوش کسرایی
نگاهم برروی سر جمعیت میگردد ، موهائی که در غربت و دوری از وطن از سیاهی به سپیدی رسیدند ، مغزهائی که نه در کشورمان که در غربت مورد استقبال و استفاده قرار گرفتتند ، قطره اشکی خانه چشمم را پرمیکند ، نباید کسی آنرا ببیند ، راهی دستشوئی میشوم ،
بر مردم کشورم چه رفت ، انگار آواری برسرمان خراب شد . کبوترهای سپیدی که به دام افتادند در دهه شصت در خون پاک خود در غلطیدند و از جان پاکشان شقایق زار خاوران ساخته شد ، آنها که به دام جلاد نیافتادند و پرواز کردند هرکدام در گوشه ای از این کره خاک مسکن گزیدند ، و در حسرت دیدار وطن عمر را سپری ساختند . عده ای با گذشت زمان آرزوی دیدار دیار را با خود بگور بردند .
چه قلبهائی دراین سینه ها میطپید که جان برکف در زمان شاه عمر عزیز را در پشت میله های زندان سپری کردند . قلبهائی که برای کودکان شادی و برای همه مردم جهان صلح و نان آرزو داشتند ، قلبهائی که همسر ، فرزندان و خانواده را بیرون گذاشتند و سرفرازی و سربلندی را بر رقیت چکمه پوشان ترجیح دادند .
جدالی نیست همه لبخند به لب دارند . کسی از کسی نمی پرسد با کدام گروهی ، دیدار بایستی با شادی و امید به فردا همراه باشد . همانطورکه در زندان شاه به ناچار با یکدیگر با تمام اختلاف عقیده و سلیقه ساخته اند ، چرا اینجا نه ؟ مگر در انقلاب مردم برای سرنگونی شاه از یکدیگر در مورد عقایدشان سئوال کردند ؟ نه اینکه مردم آسانگیرتر بودند ، نه اینکه عقاید مختلف نبود ، نه ولی هدف مشخص بود « شاه باید برود » همه دوراین شعارگرد آمدند ، این بعد از انقلاب بود که تمامیت خواهان تیغ به روی مردم کشیدند ، و مانند زالو خون مردم را مکیدند ، میگویند انقلاب فرزندانش را میخورد ولی این انقلاب نبود که فرزندانش را بلعید بل این ضد انقلاب بود که فرزندان انقلاب را نابود و دربدر کرد .
قبل از اینکه پادگانها بدست مردم فتح شوند تاج و تخت شاه دیگر تاج و تخت نبودند ، ارتش شاه ارتش کودتا بود ، کافی بود که مردم مصرانه عزل شاه را بخواهند که خواستند و آن ارتش فروبریزد ، دیرزمانی بود که در ارتش شاه ژنرال خوش نام و متکی بخودی که در بین مردم هم اعتباری داشته باشد حضور نداشت ، اعتصابات کمر حکومت شاه را شکسته بود .
شرایط امروز ایران را مشابه با شرایط دو سال آخر حکومت شاه می بینم . روزگاری نام رهبر ختم الکلام بود ، او بود که حرف اخر را میزد ولی با فرو ریختن هیمنه رهبر بمرور و بخصوص بعداز انتخابات سال ۱۳۸۸ و حوادث متعاقب آن از رهبر یک شخص غیرقابل اعتماد خطا پذیر و غیرمسئول ساخته است . بدبختی رهبر در این است که از مواضع خود عقب نشینی نمیتواند بکند هرعقب نشینی از موضع ، موقعیت اش را به مخاطره میاندازد ، زیرا جایگاه رهبری خالی از خطا باید باشد ، بنابراین برنظریه خود پا فشاری خواهد کرد و از همه امکانات از قبیل ارعاب ، زندان ، قتل ، حصر و ..... استفاده میکند که نظریه غلط خود را به کرسی بنشاند . در انتخابات سال ۱۳۸۸ که انهمه حوادث خونین را بوجود آورد هم او بود که میتوانست جلوی ان خونریزی ، حبس و حصر را بگیرد ولی نه تنها این نکرد که خود و رئیس جمهورش ( احمدی نژاد ) که رهبر مدعی بود نظراتش با او هم اهنگ و همراه است مردم را خس و خاشاک و میکروب خواندند . آنجا که پرونده دزدیها بروی آب افتاد مردم را نامحرم دانست و گفت « کش ندهید » .
دعوی امروز حکومتیان را نیاید فقط در سطح دید ، مشکلات اقتصادی ناشی از سوء مدیریت ، دزدیهای کلان آقایان از بیت المال مردم و البته تحریم ها شرایط ایران را به لبه پرتگاه کشانده . اماررو به افزایش بیکاری ، اعتیاد ، خودفروشی و نداشتن هیچ چشم انداز خوبی آقایان را بجان هم انداخته است .مردم در ایران در آتش زندگی میکنند ما فقط سوختن و فنا شدن آنها را ناظریم ما این آتش را لمس نمیکنیم . رویای گنگ حکومت الهی تا وقتی که عادت نکند به مستمندان ، کارگران ، زنان ، دگراندیشان آنچنان که هستند یعنی انسانی که معده اش خالی است ، انسانی که خود را مادون جنس مخالفش می بیند و انسانی که مذهبش و یا نژادش مانند حکومتیان یکی نیست بنگرد ، به زباله دان تاریخ خواهد رفت . قفل بر دهان زدن ننگ است . حقانیت مردم تحت ستم باندازه حقانیت بهمنی است که از فراز کوه میغلتد .
اگر در برهمین پاشنه بچرخد و آقایان حسین شریعتمداری ، واعظ طبسی ، احمد خاتمی ، مصباح یزدی و ........ کماکان بخواهند برمواضع خود بمانند و همزبان با نتانیاهو و داعش شوند ، دیری نخواهد گذشت که سیلاب حرکت مردم آنها را با خود خواهد برد ، و این بار نه زمان انقلاب است که کشورمان در خطر جنگ داخلی و هزار پاره شدن از طرف دشمن داخلی و خارجی است ، کشورمان نه در خاورمیانه آرام قبل از تجاوزات امریکاست که در خاورمیانه ایست که در اتش جنگ از هرطرف میسوزد ، نمونه های افغانستان ، عراق ، لیبی ، مصر، سوریه و ....... در جلو دیدگانمان است ، باید که نیروها را یک کاسه کرد وگرنه آنها مارا هزارپاره خواهند نمود
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد