logo





داستانک
مینیاتور

دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸ مه ۲۰۱۵

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan05.jpg
یکریز به اهل فن گفتم: بایدآن قدر در تصویرگری به مهارت برسی که برات به صورت یادداشت های روزانه درآید. هرچه رااراده کردی، بتوانی بدون زورزدن و عرق ریزی به تصویر بکشی. حالا و بعدازاین همه سال تصویرگری، فهمیده ام که چیزی بارم نیست:
جلوم می نشانمش که تصویرگری کنم: یک جوان، یک مینیاتور کامل،ابروها به هم پیوسته. پیشانی؟ قرص ماه. گیسوان؟ پشت سر و تا پائین دورگرن عاجگون پیچیده. ابروها؟ کمی زیر ابرو ورچیده، کمان شب اول ماه.از دو طرف تا خود خداکشیده شده. بینی؟ نوکش بفهمی نفهمی گرد، همان طورکه باید باشد.از لب ها که نگو! کوچکترین ایرادی ندارد! غنچه غلط می کند به این زیبائی باشد! وسط لب بالائی و پائینی به قاعده تمام ملایم و زیبا متمایل به بالا و پائین. کناره های آخر دو طرف لب ها؟ اگراندکی ظریف تر بودند،انگار نبودند. پوست صورت؟ هیچ برگ گلی ر ابه این لطافت ورنگ آمیزی ندیده ام! گلبهی؟ نه. صورتی؟ نه. بنفش؟ نه. سفید؟ اصلا وابدا. رنگین کمان را مجسم و تمام رنگ هاش راباهم مخلوط کن.این است رنگ پوست صورتش، بدون ذره ای لکه و خالی! چانه اش را چرا نمی گوئی؟ کوچک ترین نقصی ندارد، نه بزرگ، نه کوچک، نه به یک طرف متمایل، چانه ای به این زیبائی آفریده نشده. گردن؟ نه بلند، نه کوتاه، عاج بلور! حالا، گیرم تمام این ها را با مهارت چندین ساله ات تصویرکردی ،بااقیانوس چشم ها چه میکنی؟ تمام عسل های دنیا داخلشان موج می زند. یاداستاد ماکان در داستان «چشمهایش» را به خاطرم می اورند. هرچه می کنم به عمق شان نمی رسم.اصلا مگر میشودآن نگاه رابه تصویر کشید؟ هزار داستان هزار و یکشب راحکایت می کند. ها؟ کجا رفت آن همه باد به غبغب انداختن و دستورالعمل تصویرگری صادرکردن هات؟ تصویر کن، عمق این نگاه را تصویر کن!.....ا



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد