"ايران ستيزى" در منطقه، نتيجه رفتار سياسىِ معطوف به بينش اسلامخواه تر از عرب ايرانيان است:
در دشت هاى ديگرى گردونه تاختن معناً اينست؛ به دلايل مختلف در پيرامونِ نزديك خود حضور نداشتن و منفعل و يا كاملاً خنثى بودن و از وقايع مهم و قضاوت آن گريختن اما منظور من از اين عنوان، هراس "نخبگان" ما از طرح و افشاء سياست "جمهورى" اسلامى در بينش اسلامخواه تر از عرب جلوه كردن است يعنى مايل به نديدن حضور دشمنى كه در بيخ گوشمان است. سياست "صدور انقلاب" از سوى "جمهورى" اسلامى كه از آستين اقليت حوثى هاى شيعى يمن بيرون زد همان وقايعى است كه حداقل يك سرِ توطئه آميزىِ آن از سوى سياست شيعى خود ماست اما ما آن را نمى بينيم و در دشت هاى ديگرى پى دشمن هستيم.
يك ضرب المثل چينى مى گويد "تو با انگشت خود چيزى را نشان مى دهى نادان به انگشت تو خيره مى شود".
مسبب اصلى "ايران ستيزى" در منطقهء زيستگاه ما مسلمانان و خاورميانه سياستِ ايران برباد ده خودِ ملايان است. همان سياستى كه پيغمبر اسلام براى گسترش دامنه اسلام به زور سرنيزه متوسل شد، به كاروانهاى "مشركين"، "منافقين" حمله مى كرد و دارايى هاى آنها را به غنيمت مى گرفت و بخش مهمى از آن را بعنوان "خمس" ( در جمهورى اسلامى، حساب سد امام) به خزانه شخصى خويش واريز مى نمود، اسيران جنگى را به دستور شخص محمد گردن مى زدند و بعد از جنگ بدر و أُحُد يهوديان را مورد تعقيب و از خانه و كاشانه شان آواره كرد، دقيقاً همين را در شكل فجيعترش "جمهورى" اسلامى براى گسترش اسلام نه فقط در رابطه با ايرانيان بلكه با تمسك به شعار "صدور انقلاب" به اقصى نقاط كشورهاى مسلمان نشين، به پيش برد و آتش خشم مردمان منطقه مسلمان نشين خصوصاً سنى را برانگيخت و همه را به دشمنى با ايران ترغيب نمود.
مهم است تا دانسته شود كه پشت جبهه طالبان، القاعده و داعش را كدام نيرو و قدرت تقويت مى كند اما مهمتر اينست تا دانسته شود كه اين گروهاى افراطى تحت كدام هويت به ميدان آمدند و در مقابل كدام نيرو صف آرايى مى كنند و رفتار توجيهى شان چه است؟ بى شك اتخاذ سياست از سوى "جمهورى" اسلامى به مدت سى و شش سال بر مبانى بينش اسلامخواه تر از عرب جلوه كردن و نيز تلاش گسترده براى نفوذ شيعى كه از پى آن، پيشبرد سياست "صدور انقلاب" امرى واجب مى شود، آن اصلى است كه اين گروها را با هويت مشخصى روانه ميدان پر تشنج و خانمانسوز خاورميانه و كشورهاى مسلمان كرد. (بدون ترديد نفوذ دامنه سرمايه غربى و اثرات زندگى غرب و مدرن در منطقه ما، مقاومت نيروهاى عقب ماندهء سنتى را بر انگيخت اما اين از بحث ما خارج و بحث ديگرى را مى طلبد) اسلام هراسى "روشنفكران" و "نخبگان" سياسى ما به حدى است كه مجبورند تا دشمن و دشمنى در منطقه خاورميانه را در خارج از مرزهاى ايران بيابند و نه سياست خانمانسوز شيعى اين دشمن سكونت گزيده در خانه خودمان. اگر اسلام هراسى ما يك دليل براى فاكتور گرفتن سياست ويرانگر منطقه اى مبتنى بر اسلامخواه تر از عرب ظاهر شدن "جمهورى" اسلامى است(چونكه اگر ريشه سياست اسلامخواه تر از عرب ايرانيان تحليل شود آنوقت سياست مخرب شيعى "جمهورى" اسلامى هويدا خواهد شد و اين به نفع "نخبگان" مستغرق در جناح هاى حكومتى نيست) وجه ديگر آن اينست كه ما ايرانيان تاريخاً در كنار و نزديك خودمان به دنبال دشمن نگشتيم و نمى گرديم بلكه دشمن ما هميشه خارج از قلمرو جغرافيايى ما بوده و بر عليه ما توطئه مى چيده.
اين مسئله را هنگامى مى توان خوب فهميد اگر ذهن را برانگيزانيم و آن را نسبت به پيشبرد سياست "صدور انقلاب" كه اسلام بدون چنين سياستى خواهد مرد، حساس كنيم و سياست "جمهورى" اسلامى را از اين نكته ظريف يعنى اسلامخواه تر از عرب جلوه كردن كه در پيوند با "صدور انقلاب" نيز هست، ببينيم.
جو ضد ايرانى و "ايران ستيزى" از سوى تروريست هاى اسلامى و برخى كشورهاى عربى منطقه ناشى از بكارگيرى سياست شيعى "صدور انقلاب" جمهورى اسلامى است وگرنه چرا ما در دوران سلطنت پهلوى با كمترين نوع "ايران ستيزى" از سوى اعراب سنى منطقه و يا اسرائيل مواجهه نشديم؟
"شيعه كشى" هم، از سوى گروهاى تروريست- اسلامى حداقل در ظاهر امر به دليل، گستراندن "جمهورى" اسلامى به دامنه نفوذ خود در منطقه كه اين امر كاملاً تحريك برانگيز است، صورت مى گيرد. اما در باطن امر، موضوع قدرت در منطقه است كدام كشور بايست قدرت اول منطقه باشد؟ مسئله قدرتِ اول منطقه از سوى "جمهورى" اسلامى، بواسطه زياده خواهى هاى جمهورى اسلامى كه خويش را اسلامى تر از اعراب مى انگارد بهم آميخت.
و اما "اپوزیسیون» خارج نشینِ حکومت اسلامی در تشدید این ایرانستیزی چه نقشی داشته اند" اين ديگر سفسطه و ايز گم كردن است، چونكه اگر جدى مى بود، طرح كننده آن حداقل سطورى را براى دست گرمى يك بحث كه وعده بررسى آن را در آينده داده، بدان اختصاص مى داد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد