logo





دیدار مثنوی ــ مقدمه ای بر شناخت ابن عربی(۸)

تفاوت نظری مولانا وابن عربی در مسالۀ قابلیّت

جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۳ مارس ۲۰۱۵

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

bineshe-zibarouz3-s.jpg
در بخش پیش اشاره ای به  تفاوت دیدگاه مولانا و ابن عربی در رابطه با قابلیت و استعداد آفریدگان جهت پذیرش تجلیات آفریدگار شد . در نوشتۀ زیر تاملی در این باره می کنیم نخست بهتر است با دو بیت از حافظ مطلب مورد اختلاف نظر میان مولانا و ابن عربی روشنتر خود را نشان دهد؛ زیرا این تفاوت نظر میان دو عارف نیست بلکه اختلاف دو تعبیر در تبیین جهان هستی ست .خواجۀ شیراز بیت معروفی دارد:

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ور نه هر سنگ و گلی لؤ لؤ و مرجان نشود

یعنی از همان ابتدا می باید در فطرت کسی پاک طینتی نهادینه باشد تا بتواند عطای حق را بپذیرد .و سپس با تمثیلی منظورش را روشن تر بیان می کند . قدما می پنداشتند سنگ های گران بهای معدنی بر اثر  تابش خورشید سنگ های معمولی در طول هزاران سال پدید می آیند، اما هر سنگی چنین قابلیتی ندارد. حال فرض کنیم معنای این بیت، همان منظور ابن عربی باشد . در مقابل آن ، منظور مولانا بیت زیر می شود که خواجه شیراز در غزلی دیگر سروده است:

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

یعنی اگر مسیحا معجزۀ زنده کردن مردگان را نشان می داد این از عطای پروردگار بوده که به واسطۀ جبرییل او را می رسید .پس مختص او نبوده و ربطی به قابلیت و استعداد نداشت .خداوند به هر کسی نظر داشته باشد می تواند صفتی را ببخشد یا پس بگیرد.
در دفتر پنجم فصلی ست با این عنوان:

"در بیان آنکه عطای حق و قدرت، موقوف ِ قابلیت نیست، همچون داد ِ خلقان که آن را قابلیت باید، زیرا عطا قدیم است و قابلیت حادث.عطا صفت حق است و قابلیت ، صفت ِ مخلوق.و قدیم، موقوف ِ حادث نباشد، واگر نه، حدوث،  محال باشد" [ یعنی عملی که از خداوند سر می زند، لزوما تابعی از اعمال و صفات مخلوقاتش نیستدر ابیات پیش تر از این عنوان آمده است ، آدم ِ سربه هوا که نمی خواهد دل به ناصح دهد، اگر صدنفرهم نصیحتش کنند، دم ِ گرم آنان در آهن سرد دل وی اثر ندارد:

یک کس ِ نامستمع ز استیز و رد
صد کس ِ گوینده را عاجز کند ....5/1533

سپس عنوان بالا را آورده ادامه می دهد:

چارۀ آن دل، عطای مُبدلی ست
داد ِ او را  قابلیت، شرط نیست
بلکه شرط ِ قابلیت ، داد ِ اوست ... 5/1538
داد، لبّ و قابلیّت، هست پوست
قابلی گر شرط ِ هر فعلی بدی،
هیچ معدومی به هستی نامدی 

می فرماید مگر خداوند دل آن آدم سر به هوا را نرم گرداند و مستعدّ ِ پذیرفتن ِ پند گرداند. بطور  کلی معمولا عارفان، جهان را حاصل تجلی صفات حق و متکلمان، مخلوق خداوند و فلاسفۀ الهی، معلول ِ زنجیره ای از علت و معلول که به علت اولی می انجامد می دانند.
مولانا در این ابیات بیشتر جانب متکلمان را گرفته است و با یک تیر دونشان می زند . هم  سخن ابن عربی و شارحان را مردود می داند و هم دیدگاه فلاسفه را . در مورد فلاسفه  بیانش روشن است . می گوید خداوند قوانینی در جهان مادی فراهم آورده است تا عقل ِانسانی با توجه به آنها قدرت پیش بینی داشته باشد اما در عین حال حق تعالی هر لحظه  بخواهد می تواند این قوانین را بر هم زند و مثلا آب بسوزاند و آتش سرد باشد . پس نباید یک سره بر نظام علیت دل خوش داشت:

بیشتر احوال بر سنت رود
گاه قدرت، خارق ِ سنت شود 
ای گرفتار سبب بیرون مپر 
لیک عزل ِ آن مسبِّب، ظن مبر
هر چه خواهد آن مسبب آورد 
قدرت مطلق، سبب ها بر درد

ــ یادمان باشد که دیدگاه مطروحه در ابیات بالا همان رّد ِ اسباب است که اشاعره و بخصوصامام  محمد غزالی نوشته های فراوانی در باره اش داردند ــ  ولی در چالش با "قابلیت" که ابن عربی مطرح کرده است، مخالفت مولانا از طریق تاویلات بعضی شارحان مثنوی روشنی خود را از دست داده است . مثلا در همین بیت 1538 که می گوید بخشش حق بنا بر ارادۀ وی بر هرکه بخواهد و هر گونه بداند تعلق می گیرد و هیچ بستگی به استعداد فرد ندارد، و حتی برعکس آن حقیقت دارد و خداست که بنا برمیل خویش قابلیت و استعداد ِ دریافت ِ بخششِ خود را در کسی بوجود می آورد، انقروی که خود یکی از مشایخ مولویه بوده است می نویسد:

[ در ادبیات عرفا و فلاسفۀ الهی منظور از فیض همان تجلی خدا ست ] "اگر اینجا سوال شود که توفیق چگونه ممکن است در صورتی که پیران بزرگوار، تجلی حق تعالی را به نسبت قابلیت و استعداد می دانند،بخصوص شیخ اکبر [ابن عربی] که خاکش  پاک باد ...پاسخ این است که بگو ..حق تعالی دو گونه فیض دارد ...فیض اقدس، فیضی است که از ذات الهی به اعیان ثابته می رسد ... مثال این فیض، نور خورشید است که به بلور های گوناگون [شیشه های رنگی] می تابد ؛ و فیض مقدس، فیضی است که به تناسب ِ استعداد های ازلیۀ هر کس، از اعیان ثابته به ارواح می رسد.مثال این فیض
نوری ست که از شیشه های رنگارنگ به درون خانه می تابد . فیض اقدس قابلیت اعطا می کند،.... وموقوف به قابلیت نیست .اما فیض مقدس ، مناسب استعداد ازلی هر کس می باشد و قابلیّت ، برای این فیض شرط است. (1

و سپس تاکید دارد که منظور مولانا و مقصود ابن عربی هم آهنگ اند، زیرا مولانا در بیتفوق به فیض اقدس اشاره دارد که موقوف قابلیت نیست.البته این هم در نوع خود تاویلی ست که می تواند بعنوان تفسیر ابیات فوق در نظر گرفته شود، چنان که بعضی پیروان ِ شیعی ابن عربی مانند حکیم سبزواری آن را پذیرفته اند . (2 
اما با توجه به اشاراتی که اکنون می آید، به نظر نمی رسد مولانا که خود را پیرو راه امثال  سنایی و عطار می دانسته و سپس عرفان عملی را با سرمستی عشق به مردان حق در مکتب شمس تبریزی تجربه کرده است،چندان با عرفان نظری ابن عربی هم رای باشد.

ــ هر چند سال ها در قونیه با ناپسری و شارح کبیر ابن عربی "صدرالدین قونوی"  دوستی و آشنایی داشت، چندانکه در بستر مرگ خویش وصیت کرده بود نماز میت را او بخواند ــ نخستین دلیل، سخن خود مولاناست در ابیات بعدی که محلی برای تاویل عرفان نظری ابن عربی نمی گذارد:

این که موسی را عصا ثعبان شود
همچوخورشیدی کفش رخشان شود 
صدهزاران معجزات انبیا
کان نگنجد در ضمیر و عقل ما
نیست از اسباب، تصریف خداست 
نیست ها را قابلیت از کجاست؟
قابلی گر شرط هر فعلی بدی
هیچ معدومی به هستی نامدی... 5/1542

حاصل سخن این که این خرق عادات انبیا چگونه با عرفان نظری قابل توضیح است؟ اژدها شدن عصا در استعداد مادۀ چوبی آن نیست و یا چگونه دست آدمی از خود نور می تاباند؟ ــ مشاهده می شود که دلایل مولانا در این جا از جنس سخن متکلمان اسلامی مخصوصا
اشاعره می باشد که به  معجرات الهی باور دارند و از جنس مباحث عقل گرایانۀ فلسفی نیست. ــ دیگر آن که از میان مولوی شناسان مشهور،  استاد فروزانفر هم اشاره ای به پیوند فکری میان مولانا وغزالی و نبودن چنین همبستگی عقیدتی میان وی و ابن عربی دارد . (3

مولوی شناس ترکیه ای "گلپینارلی" نیز ــ که خود از مشایخ مولویه بوده ــدر بیان تفاوت نظر میان ابن عربی ومولوی آورده است:
"در هیچ یک از آثار مولانا نام محیی الدین عربی نیامده است . اشعاری که حاوی کلماتی ست که به او تلمیح دارد،از مولانا نیست." (4

جایی دیگر نیز در شرح و تفسیرش بر نظرات مولانا تاکید دارد که با توجه به آیاتی از قرآن کریم از آن جمله سورۀ هود آیه 108، که بر عطای بدون شرط الهی اشاره می شود، " خداوند "فعال مجبور" نیست، بلکه "فعّال مختار" است" (5) [تاکید از گل پینارلی[ توضیح آن که ابن عربی جنان احکام ِ  اسما و صفات الهی را در ارکان عالم غیب و شهادت  نفوذ داده که حتی شامل خود ِ خداوند هم شده است . وی تنها در حدِ استعداد آفریدگان صفات نیک و بد را می بخشد و غیر از آن هم نمی تواند . این یعنی اقرار به عجز آفریدگار که البته با آموزه های قرانی خوانایی ندارد . (6 

البته  ناگفته نماند در مقولۀ عرفانی ــ فلسفی وحدت وجود که محور نگرش در عرفان نظری بشمار می رود، تشابهات فکری فراوانی میان مولانا و ابن عربی وجود دارد که در  بخش های آینده به مناسبت موضوع مورد بحث به آن ها اشاره خواهد شد.

پایان

زیر نویس

1: نک ر.ا. نیکلسون ، شرح مثنوی، ج5، ص 1980 توضیحات مترجم، حسن لاهوتی
2: زمانی ، کریم ــ شرح جامع مثنوی ــ ج5 ص 422
3:رک، فروزانفر بدیع الزمان، شرح مثنوی معنوی، مقدمه یازده
4 گلپینارلی عبدالباقی،نثر و شرح مثنوی شریف، ج1، ص 435ــ ترجمه توفیق سبحانی
5 همان ج5، ص 200
نک، جهانگیری محسن ، ابن عربی، ص 409  6
 

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد