www.shazdeh-khanoom.com
مرد – های هانی [ سلام عسلم].
من – سلام از من.
مرد – خوبی؟
من – ممنون.
مرد – چند سالته؟
من – دو روز از خدا کوچکترم...
مرد فورا قطع میکند و میرود.
*****
مرد – چه اسم قشنگی دارین.
من – مرسی. سایتم از خودم قشنگ تره.
مرد – اینها رو همه رو خودت نوشتی؟
زن – بله.
مرد - عجب حوصله ای؟
مرد - حالا شوهر داری؟
این بار من قطع میکنم.
*****
مرد – سلام.
من – سلام از من.
مرد - خوبی؟
من – مرسی.
مرد – کجایی؟
من – همینجا تو اروپا.
مرد – چند سالته؟
من – نیم قرن...
این بار هم مرد قطع میکند و میرود.
*****
مرد – های.
من – سلام.
مرد – اسمت راستکیه یا چاخانیه؟
من – نه اسم خودم است.
مرد – همون نادره افشاری هستی؟
من – بله... این هم آدرس سایتم.
مرد – آهان... دیدم... از هتل عمومسعودت فهمیدم خودتی...
باز مرد قطع میکند و میرود.
*****
مرد – سلام.
من – سلام از من.
مرد – من شاعرم.
من – من قصه مینویسم. این هم سایتم.
مرد - من تو یونان هستم.
من – ولی شما المان هستید.
من – از فرانکفورت.
مرد – از کجا میدانید؟
من – وزارت اطلاعاتم خوب کار میکند.
این بار مرد قطع میکند و میرود.
*****
مرد – سلام.
من – سلام از من.
مرد – مرا میشناسید؟
من – بله شما همانی هستید که یونانید، ولی اینجائید.
مرد – نه، من شرکت تلفنم به آلمان وصل است.
مرد – حالا از کجا فهمیدی من کجا هستم؟
من – شمارشگر سایتم نشان میدهد.
مرد – الان کجا را نشان میدهد؟
من – نروژ را.
مرد – دیدی گفتم؟
باز قطع میکند و میرود.
*****
مرد – سلام.
من – سلام از من.
مرد – من کمونیستم.
من – من مونارشیستم.
مرد – وای... اصلا بهتان نمیآید.
من – چرا؟ خیلی کارگری هستم؟
مرد – حیف شماست که...
بعد قطع میکند و میرود؛ البته بعد از کلی کار توضیحی در مذمت مونارشیسم...
*****
مرد – سلام.
من – سلام از من.
مرد – مرا یادتان هست؟
من – همان که تو یونان بودید و بعد رفتید نروژ و...
مرد – درسته.
مرد – تازگیها چه خوانده اید؟
من – فلان کتاب را.
مرد – شعر حسین فلان را بخوانید، خیلی جالب است.
من – او.کی. مرسی.
من – این که خود شمائید؟
مرد باز قطع میکند و میرود.
*****
....
....
مرد – من یک هفته تنهام بیا پیشم!
من – چی؟
مرد – تنهام، یک هفته بیا پیشم!
من – بدجنس [البته راکسیونم احمقانه است، چون حسابی کلافه میشوم.]
مرد – خوش جنس.
این بار من قطع میکنم و میروم.
*****
باز مسیجی از همین فرد میآید، باز نمیکنم و بیشتر عصبانی میشوم.
*****
مرد – من الان مست مستم.
من – نوش جان... ولی تو ایران مواظب خودتان باشید.
مرد – هستم. خیلی دوستت دارم. آخه امروز تولدته.
من – مرسی.
یادم نیست چه میشود که حوصله ام سر میرود و این را هم از تو لیستم پاک میکنم. احتمالا به این دلیل که همیشه مست است یا مست نما!
*****
....
....
مرد – بانوی بزرگوار من سایت شما را که دیدم، گریه کردم. به زن و دخترم گفتم بیایند ببینند شما چه زن جالبی هستید [نقل به مضمون] ....
....
....
مرد – شما خانه یا آپارتمانی چیزی دارید یا هنوز اجاره نشینید؟
این بار هم من قطع میکنم و میروم.
*****
.....
.....
مرد – ما نان نداریم بخوریم. شما تاج سر مائید [و از اینجور حرفها].
مرد - من سی و پنج سالمه، ولی مثل هفتاد ساله ها هستم. زنم همش گریه میکند.
من – مواظب خودتان باشید.
.........
........
مرد – من الان از تو هواپیما و در راه دوبی برایتان ای میل میزنم.
این بار باز منم که قطع میکنم.
*****
مرد [در ای میلی با عنوان دوست گمشده] – شما در فلان شهر، خیابان فلان، کوچه ی بهمان چهل سال پیش زندگی نمیکردید؟
من – نه خیر قربان... تشابه اسمی است...
مرد – من یک نادره افشاری میشناسم که چهل سال پیش...
من – نه آقا جان اشتباه میکنید. با کس دیگری اشتباه گرفته اید.
این بار مرد قطع میکند و میرود.
*****
مرد – [بدون مقدمه] تو غلط کردی مقاله ای در مورد شاهزاده نوشته ای، کمونیست کثیف!
من – فضولی موقوف!
مرد – حالا همین نامه ات را برای همه میفرستم، تا ببینند چه با ادب هستی، تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
*****
مرد [ در ای میل بعدی] - جنده، پتیاره، کثافت، کمونیست، به شاهزاده چیکار داری؟ تو غلط کردی اسم و عکستو بغل اسم شاهزاده گذاشتی؟
به این ای میل پاسخی نمیدهم.
*****
من [در پاسخ ای میل مرد پیشین] – پسرجان اگر نخوانده ای، برو بخوان! اگر تو دو خط نوشته از من پیدا کردی که از کمونیستها حمایت کرده ام، جایزه داری.
مرد – شماها هفتاد ساله ها چه میفهمید ما ۲۵ ساله ها چه میگوییم؟
البته کاشف به عمل میآید که مردک خودش هفتادساله است و کارش همین لجن پراکنیهاست و تازه چند سالی هم در سفارت اسلامی در کانادا کار میکرده است.
بلوکه اش میکنم.
*****
مرد – بانوی بزرگوار...
من – مرسی...
مرد – [خیلی عصبانی است] زندگی آشغال است. همش تقصیر شماهاست. من موقع انقلاب سه سالم بود...
من - [با مهربانی سعی میکنم آرامش کنم]
مرد – اصلا خاکبرسر خودت!
*****
......
......
مرد – میتوانم از شما خواهش کنم نامه ای برای آقای ایکس بنویسید و این نکات را به ایشان یادآوری کنید؟
من – شاید نوشتم. نمیدانم اصلا درست است یا نه...
[بعد نیمه شب ای میلی از همین مرد میآید که نوشته است لطفا نامه را در این موارد بنویسید!]
من – پاسخی نمیدهم.
مرد [چند روز بعد] – نامه را نوشتید؟
من – ... [البته نمیفهمم این بابا چرا خودش نامه اش را نمینویسد، و میخواهد مرا به کار بکشد!]
مرد - من که گفتم نامه را بفرستید برای من!
من – بله؟ مگر شما اینجا واسطه اید؟
مرد – به شما مربوط نیست.
تلفن را قطع میکنم.
*****
مرد – [باز تلفن میزند] خانم...
من – بروید دفتر و دستکتان را جمع کنید آقاجان!
باز تلفن را قطع میکنم.
*****
مرد [در ای میلی] - تو مامور جمهوری اسلامی هستی...
این بار بلوکه اش میکنم.
پیوست: این گفتگوهای «دلچسب» کوتاه شده ی مسیج ها، ای میل ها و پی.ام.های «مردان» گوناگون است. تا گزارش بعدی از گذر فضولباشی...
۱۳ ماه مه ۲۰۰۹ میلادی
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد