logo





مانيفست روشنگری فلسفه کانت

کانت؛ مخلص روسو، دوستدار اپيکور، راهنمای اينشتين

جمعه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۸۸ - ۱۵ مه ۲۰۰۹

نصرت شاد

nosrat-shad.jpg
Nushad@web.de
Imannuell Kant ۱۷۲۴- ۱۸۰۴
ايمانوئل کانت، نخستين نماينده فلسفه کلاسيک آلمانی،خالق مهمترين مانيفست روشنگری اروپايی در بيش ازدوقرن پيش است. اوبين سالهای ۱۸۰۴-۱۷۲۴ ميلادی درشرقی ترين نقطه دولت پروس در روسيه امروزی بدنيا آمد وهيچگاه شهرمحل تولدخودراترک ننمود گرچه دردانشگاه جغرافيای جهانی درس ميداد!. اوناکنون پرخواننده ترين فيلسوف غرب بوده است. ازطريق او روشنگری آلمان به نقطه اوج خودرسيد. لنين مينويسد که مشخصه فلسفه کانت؛ کوشش اوبرای آشتی ايده آليسم وماترياليسم بود. مورخين چپ، اخلاق هومانيستی اورا صوری ومجازی ناميدند،گرچه تئوری تشکيل جهان وی ديالکتيکی-ماترياليستی است. هيچکس پيش ازاو آنچنان عميق درباره توانايی وتحقيق پيرامون شناخت انسان کوشش ننمود.
بيوگرافی نويسان درباره کانت مينويسند که درازی قدش فقط ۱۵۰ سانتيمتر بود و جثه ای غالبا بيمار داشت.اوفرزند چهارم دريک خانواده ۱۳نفری بود وپدرش درشهر کونيگزبرگ، زين ساز و جل دوز بود. کانت دردانشگاه رياضيات وعلوم تجربی تحصيل کرده بود وپيش ازاشتغال به رشته فلسفه،چندين کتاب درباره علوم تجربی،رياضيات وعلم منطق نوشت. علاقه اوبه فيزيک مدرن موجب استفاده از رياضيات وعلوم تجربی درکارهايش گرديد. وی ميگفت که وظيفه عمومی دولت تربيت شهروندان برای درک آزادی است.درزمان کانت،سرزمين آلمان زيرنفوذ اميران،حاکمان،شاهزاده گان، ونيمه فئودال ها بود. کانت درسال ۱۷۵۶ استادمنطق ومتافيزيک دردانشگاه شهرکونيگزبرگ گرديد.
آثارفلسفی تاريخی کانت دررابطه باآثار روشنگرانه متفکری بنام" هردر" خوشبينانه وترقی خواهانه تر بودند. کانت ضدراسيوناليسم بيرنگ" وولف "وضد شک گرايی هيوم کوشش نمود. وی فلسفه انتقادی خود را با تحول کوپرنيکی درعلم نجوم مقايسه ميکرد وآنرايک انقلاب فکری ناميد،چون درکشف کوپرنيک گفته شد که درحاليکه سيارات ثابت هستند،انسان درروی کره متحرک وگردون به آنان مينگرد ونه بر عکس. ازتفکرفلسفی کانت نيروهای روشنگری گوناگونی سرچشمه گرفتند.وی ميگفت که روشنگری ميان مردم زمانی ممکن است که آزادی،کالايی عمومی ومورداستفاده عقل گردد. کانت گرچه طرفدار انقلاب فرانسه درسال ۱۷۹۵ بودولی درآلمان پروسی،رفرم واصلاحات راتوصيه ميکرد. به سبب فعاليتهای ضدمسيحی اش،شورای سلطنتی دولت پروس درسال ۱۷۹۶ به وی اخطار نمود که دست ازفعاليت های ضددينی بردارد وگرنه به سياهچال می افتد.
درآغازقرن ۱۹،فلسفه انتقادی،مکتب حاکم درمنطق زبان آلمانی بود،وبعدهازيرشعار "بازگشت به کانت"،شکل تئوری شناخت بخودگرفت. کانت درآغازکوشيد تاواسطه ای ميان طرفداران لايبنيتس و طرفداران دکارت گردد. دکارتی ها باتکيه بر بورژوازی نوپا،ازموضعی ماترياليستی به فعاليت عليه مذهبيون مدرسی و اسکولاستيک پرداختند. غيرازتاثير روی ادبيات،بدون شناخت فلسفه کانت،درک آثار ادبی شيلر،شاعرمعروف آلمانی،غيرممکن است. کانت بعدها روی متفکران ديگری مانند نيچه،هگل، شوپنهاور،شلينگ،فيشته،و هايدگر نيزاثرگذاشت. اوميگفت که شناخت قوانين طبيعی باکمک علوم تجربی تنها باتکيه برنظرات نيوتن ممکن است.نظرات کانت درباره مقوله های زمان ومکان مقدمات تئوری نسبيت اينشتين شدند.ازنظرسياسی کانت جنگ را محکوم ميکردوآنراخلاف عقل عملی انسان ميدانست.اوآنزمان ايالات متحده آمريکا رابهترين سيستم فدرال درمقابل اروپای شاه نشين وحاکم گرا ميدانست.تضادهای عقل انتقادگرای کانت موجب ديالکتيک درکار فيشته،شلينگ،و هگل گرديد. موسی مندلسن کانت را نماينده متافيزيک عقلگرای روشنگری ناميد که همچون آسيابانی به خردکردن ومخلوط نمودن همه نظرات ميپردازد. کانت ميگفت که روسو خوشبينی،ترقی خواهی،اخلاقگرايی وروشنگری انتقادی را به او آموخته است. او پيرامون پيچيدگی نوشته هايش ميگفت متخصصان بايد آثاراورابرای مردم عامه فهم نمايند. هاينه به انتقاد ازآثارکانت ميگفت مقلدان بيسواد اوباعث اين خرافات شدند که اگر متفکری ساده وعانه فهم بنويسد،فيلسوف محسوب نميشود. کانت،آموزگار آزادی وپايه گذار فلسفه اخلاق براساس عقل محض است. فريدل دررابطه باآثار کانت مينويسد که انسان بعنوان موجودی شناخمند،قانونگذارجهان خارجی است – و بعنوان موجودی اخلاقگرا،قانونگذاری برای رفتار وکردار خود ميباشد.
کانت درکتاب مهم اش يعنی " نقد عقل محض " خودرابامتافيزيک ومسائل شناخت سرگرم نمود. او ميگفت که هيچ چيز عقلی بدون اينکه قبلا ازطريق قوای حسی درک شده باشد،وجودندارد،چون قوانين طبيعی وابسته به ذهن قضاوت کننده هستند وآن عقل ما است که به طبيعت، قوانين اش را نسبت ميدهد و يا معرفی می نمايد، وشناخت هايی وجوددارند که برپايه تجربه انسان نيستند چون در انسان غريزا قوای شناخت خاصی وجود دارد. اوآنرا عقل محض ناميد،يعنی شناختی که ماورای تجربيات انسان هستند. کانت مينويسد که نه شناخت انسان براساس اشياء است بلکه اشياء خودراباشناخت انسان تطبيق ميدهند. اين نظررا اوتحول کوپرنيکی فلسفه خودناميد وآنرا به انسانی تشبيه نمود که روی کره چرخان وگردان به ستارههايی ثابت درکائنات مينگرد،قبل از کوپرنيک فکر ميکردند انسان درجای ثابتی ايستاده وسيارات به دور او می چرخند. کانت همچنين ادامه ميدهد که بينش ها و مفاهيم به تنهايی شناخت نيستند بلکه فقط چيزهايی که متکی به تجربه باشند،ميتوانند موضوع شناخت باشند.اشاره کانت به غريزی بودن بخشی از پروسه شناخت انسان،امروزه بخش مهمی از تئوری شناخت است. کانت حتی شناختی که خودرا بااخلاق،زيبايی،تاريخ و غيره سرگرم کند،متافيزيکی ميدانست.اوپايه گذارمقدمات متافيزيکی تئوری شناخت است،که مرزهای شناخت رادر تجربه دنبال ميکند. درجواب چگونه انسان به شناخت ميرسد،کانت ميگفت که بايد عقلگرايی و تجربه گرايی راباهم ترکيب نمود. او مدعی بود که انسان دراصل قادر به شناخت خود نيزنيست. امروزه اشاره ميشود ازآنجايی که کانت مرزهای محدود شناخت رانشان داد، درهايی برای عقيده دينی باز نمود.
کانت نظريه اخلاق خودرا آزادازمعيارهای دينی تعريف نمود. او پايه گذاراخلاقی است که ماورای دين و نرم های اخلاقی قراردارد وتنها روی منطق عقلگرايی بناشده است. وی ميگفت که تمام مفاهيم اخلاقی،جا و منبع خودرا درعقل دارند.درنظر کانت گرچه اديان گوناگونی وجوددارند ولی تنها يک نوع اخلاق وجوددارد. او مسيحيت راازنظر اخلاقی آنزمان کامل ترين دين ميدانست. وی مينويسد که قوانين اخلاق، انسان راوادارميکنند که خلاف تمايلات اش تنها بخاطر انجام وظيفه عمل کند.
کانت در کتاب "نقدنيروی قضاوت" درسال ۱۷۹۰ به بحث پيرامون احساس،طبيعت، وزيباشناسی پرداخت.اوتجربه زيباشناسی را به سبب وحدتی از عقل واحساس ميدانست و ميگفت که هيچ چيز طبيعتا زشت ويا زيبا نيست بلکه احساسات انسان است که آنرا زشت ويا زيبا درک ميکنند و در زيبايی، کيفيت مهم است – و در متعالی بودن،کميت؛ يعنی نيرو،عظمت، وشکوه. و زيبايی موجب علاقه وتمايل ميشود، و متعالی بودن باعث تعجب،احترام،و توجه. پيش ازاو فلسفه دگماتيک ميخواست تادر زيبايی يک عنصر عينی بيابد ولی کانت تقدم را به عنصر ذهنی و شخصی داد.
کانت هميشه علاقه خاصی به موضوعات متافيزيک فلسفه زمان خودداشت. اودرسال ۱۷۸۱ درکتاب "نقدعقل محض" خودرابااصول متافيزيک فلسفه نظری وعملی سرگرم نمود. متافيزيک موردنظر کانت،علم ودانش ومنبع و مرزهای عقل انسان رامورد بحث قرارداد. او ميگفت نه وجود خدا را ميتوان ثابت نمود ونه ميتوان آنرا نفی کرد. درنظراومتافيزيک بعنوان علم الاشياء غيرممکن است.وی ميگفت که سه پرسش مهم متافيزيک درباره خدا،آزادی،و ابديت، را عقل نميتواند جواب بدهد،چون آنان ورای تجربه عينی انسان هستند. عقل انسانی هميشه کوشيده است تاازمرزهای تجربه بگذرد وخالق ايده هايی باشد که ورای تجربه هستند وچون عقل درباره وجودخدا نمی تواند پاسخی روشن بدهد و جوابی به سئوال آيا روح ابدی است، وآيا آزادی اراده وجود دارد؟، متافيزيک سنتی اهميت وشورخودراازدست داده است.
اهميت جهانی فلسفه کانت درطرح ۴ پرسش زيراست: امکان چه دانشی برای انسان وجوددارد؟،ماچه وظايفی داريم؟،چه اميدهايی ميتوان داشت؟انسان کيست يا چيست؟. در نظرکانت،جواب سئوال اول را متافيزيک و جواب سئوال دوم را اخلاق،و جواب پرسش سوم را دين، و جواب پرسش چهارم را،بايد سه جواب ديگرپاسخگوباشند.
درنظرکانت طبيعت وحدتی است ازتمام ظواهر که بصورت قانونمندی تنظيم شده است وتمام بينش ها ونظرهای تجربی مادر چهارچوب مکان وزمان بوجود می آيند، و عقل شامل فرمهای شناخت است، که فرمهای بينشی مکان وزمان هستند. ارسطو فرمهای تفکررا مقوله ناميد.مفاهيم زبانی ما در باره خير و شر و يا خوب و بد، متکی به تجربه نيستند،بلکه بينش های مااززمان ومکان هستند،وياوابسته به آنان ميباشند. امروزه مورخين تاريخ فلسفه، کانت را معمار واستاد عقل محض و استاد ساختمانی عظيم ازتفکر ميدانند.آنان ميگويند که نميتوان بخشهايی ازآن ساختمان راجدا نمود ومورد نقدقرارداد.توضيح ديگرآنکه مجموعه آثار ۲۳ جلدی کانت درسال ۱۹۵۵ منتشرگرديد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد