logo





عُقده ی اُودیپ اهل تشیّع

جمعه ۵ دی ۱۳۹۳ - ۲۶ دسامبر ۲۰۱۴

مجـيـد فلاح زاده

«شاهرخ مِسکوب» در نقدی بر نمایشنامه ی «اُودیپ شهریار» می نو یسد: «ما امروز وارثِ مُرده ریگِ پدران مان هستیم … گناهی که از دست و دل نسلی سرچشمه می گیرد، چون جویباری در نسل بعد روان می شود و علف های هرزه ی بلایا را می رویاند . البته این عدالت نیست که نسلی عُصاره ی زهرآگین عمل نسل دیگر را بنوشد، اما واقعیت است .

چپ و راست هر سو بتابم همی
سر و پای گیتی نیابم همی
یکی بدکند نیک پیش آیدش
جهان بنده و بخت خویش آیدش
یکی جز به نیکی زمین نسپرد
همی از نژندی فرو پژمُرد (1)»

اما، این گناه چه بود ؟ آبشخور آن کُجاست ؟ و چرا این گونه پردوام و تاریخی ، نسل اندر نسل ، در تار و پود وجودمان تنیده است ؟!

به گمان من ریشه ی این گناه ، گناه زاده شدن، و در تحلیل نهائی، گناهِ مَحرم آمیزی (Incestuousness ) است، که نهاله ها و سرنمون های آن در هر دو دین بزرگ مان، و لذا در اساطیرشان، قابل ردّ یابی است؛ یعنی از سوئی در شریعتِ «مـُغ ـ زرتشتی» پیش از اسلام اقوام آریائی (پیدایش نسل بشر از دو نهاله ی نر و ماده «مشیه و مشیانه») که چندان کتمان نشده و قابل شناسائی است، و از سوی دیگر درشریعتِ «مُتشیّع ـ اسلامی» مان ( پیدایش نسل انسان از دو سرنمونِ نر و ماده «آدم و حوا») که ادیان ابراهیمی: «تورات» و «اِنجیل» و «قرآن» در مورد آن ها و چگونگی ادامه ی تکثیر نسل بشری، عامداً، سکوت اختیار کرده اند، اما بر نوع کم دردسر و اندک جنجالی تر آن، یعنی ازدواج های درون فامیلی (Endogamy)، خصوصاً اهلِ یهود و تشیّع، حتی پای نیز فشرده اند!

به هرحال، نگاه فوق جنبه ی اُسطوره ای گناه بنیادین مورد بحث بود؛ لیک، این گناه زمینه های واقعی و تاریخی هم ، در هر دو دوره ی تمدن ایرانی پیش از اسلام و بعد از اسلام دارد، که اکنون سر آغاز ِ عزیمتِ ماست.

الف ــ سنٌت ازدواج های مَحرم آمیز، به ویژه،در دوران هخامنشیان : در این دوران پیوند های پدر با دختر ، مادر با پسر، خواهر با برادر ( با عمه و خاله و عمو و … که بجای خود) به دلائل حفظ ثروت ، مقام ، و پاکیزگی خون و نژاد ( عشق جنسی ـ روحی که طبیعی است ) نه تنها عمل شرم آگینی محسوب نمی شد که هیچ ، بلکه ترغیب و تشویق، و حتی بازور ، اِعمال هم می شد ! وباقی مانده ی همین تفکر و سنٌت است که در نزد ما ایرانیان، به خصوص فارس ها، به صورت ضرب المثلی باقی مانده که «عَقد دختر عمو و پسر عمو» ( برادر زادگان) ، «پسر عمه و دختر عمه» ( خواهر زادگان) ، دختر خاله و پسر خاله ( خاله زادگان) در آسمان ها بسته شده است . والبته که به توصیه ی علم امروز پرهیز از این گونه پیوند ها، به دلایل سلامت روحی و جسمی ، امری ضروری است.

ب - اکنون ، در دوره ی اسلامی فرهنگ ایرانی ، و به ویژه، از دوره ی صفویان به بعد هم، این گونه سنّت و تفکر، لیکن از آن نوع اندک جنجالی و کم دردِسر تر فوق، خمیر مایه های اغلب پنهانِ باورهای فرد مسلمان ایرانی ـ شیعه و فقیهان و آخوندهای شان ، و لذا حاکمان امروزی جمهوری اسلامی گردیده است : این که فقط فرزندان خونی - نژادی نسل محمدی (سلسله مراتب شیعه ) از«علی» تا «مهدی» وارثان - پادشاهان حقیقی - زمینی نسل بشر اند! و بر عکس، این که فقط «نسل محمدی» نسلی معصوم، آسمانی، مبرّا از گناه، پس مبرّا از گناهِ جنسی ـ مَحرم آمیزی است ، وگرنه باقی نسل آدمی، طبیعتاً، زنا زاده ـ فرزندان آدم و حوّا یند! و یا این که زندگی زمینی، اصولا موقت ، آلوده به گناه ، خصوصا گناه جنسی ـ مَحرم آمیزی است؛ همه و همه نشانه های پوشیده و آشکاری از رابطه های جنسی، به ویژه، مَحرم آمیزی است، که بیش تر نهان و کم تر آشکار، در شریان های حیاتی حیات، و خصوصا، حیات اهل تشیّعِ عمیقا متاثر از فرهنگ ایرانی قبل از اسلام، جاری است (2).

و اکنون، هرگاه در حوزه ی فرهنگ دیگری، فرهنگ غیری، در جستجوی واقعیات اساطیری - تاریخی فوق، در رابطه با فرهنگ و تمدن ایرانی باشیم، بی شک در حوزه ی کم تر فرهنگی چون فرهنگ یونانی، و در کم تر اثرِ هنری، و آن هم هنر تئاتر و نمایشنامه ای همچون نمایشنامه ی « اُودیپ شهریار» اثر «سوفوکلس»، واقعیت گناه مورد بحث و تاوان و پاداش وپاد افره آن آشکار است، برملا می شود، مُهر تاکید بر آن کوبیده شده است ! و چگونه ؟!

یونانیان (آتنی های) مورد هجوم و در آستانه ی اسارت از سوی نخستین و بزرگ ترین امپراتوری عهد عتیق، یعنی امپراتوری هخامنشی (۳۳۰ - ۵۵۰) قبل از میلاد ، برای دفاع از کشور - شهرها وهویت شان ، هم با شمشیر با پارسی ـ ایرانیان جنگیدند ( نبرد های ماراتن، سالامین ، پلاته و …) و هم با قلم ! وقایع این جنگ های با شمشیر، با اغراق هائی نه چندان کم، جهت بزرگ نمائی یونانیان و فرهنگ غربی، از جانب خود یونانیان درگیر در نبرد ( از جمله، آشیلوس نمایشنامه نویس) و بعد ها محققین غربی ، از هرودت گرفته تا ویل دورانت، کم یا بیش، روشن است ؛ و ما درباره ی آن ها بسیار شنیده و خوانده و در تئاتر و سینما، و درهمین اواخر در فیلم «سیصد»، دیده ایم. اما، وقایع جنگ های با قلم یونانیان را کم تر یا هیچ، آگاهانه، شینده و دیده و خوانده ایم ! در واقع، کم تر نمایشنامه ی بزرگ باقی مانده ای از یونانیان عهد عتیق است که مضامین شان، پنهان یا آشکار، در رابطه با این جنگ های با قلم نباشند؛ از جمله، نمایشنامه ی «پارسیان»، «آنتی گونه» (3) و … اما، مهم ترین و بارزترین این نمایشنامه ها، نمایشنامه ی « اُودیپ شهریار» از «سوفوکلس» برگرفته از منابع مصری است (4). «سوفوکلس» با گزینش بسیار آگاهانه ی اُسطوره ی تراژیک خانواده ی «کادموس - اودیپ » ( Cademus - Odeip) و مضمون مَحرم آمیزی آن، وسرنوشت زناکاران، در نگاه نخست ، قصد آن داشت تصویر و تفسیر کند که «هخامنشیان» زرتشتی - مُغی مذهب این کاره، سرنوشتی هم چون «اُودیپ» ها دارند ! به سخنی دیگر، شومی سرنوشت «اُودیپ شهریار» و خاندان - سلسله ی او، بیان هنری - تئاتریِ شومیِ سرنوشتِ «خشایار شاه» و خاندان ـ سلسله ی او نیز می تواند باشد. درواقع، «سوفوکلس» با انتخاب مضمون « مَحرم آمیزی» بنیاد آخلاقی ، و نیز بنیاد های نژادی - ژنتیکی امپراتوری عظیم «هخامنشیان» را زیر سئوال می برد، و با آنان بدین وسیله ، با شمشیر قلم جنگید؛ به پارس ها ـ ایرانیان شکست شان، شکست اخلاقی دین و آئین شان و شکست ژنتیکی نسل شان را با شمشیر قلم تفهیم نمود ، همان گونه که با شمشیر واقعی چنین نمودند ! آری، یونانیان با یاری شمشیر قلم و شمشیر چدن به ایرانیان تفهیم نمودند که این گونه نسبت ها و باور به آن ها و ارتکاب بدان ها، به انحطاط اخلاقی و ژنتیکی طایفه و قوم و امیدهای شان می انجامد، همان گونه که انجامید: از سوئی، افراد ناقص الخلقه ای می زاید، که سرانجام به یک دِسپوت (شاه – رهبرـ امام ـ بزرگ موٌبدان ـ ولی فقیه و ...) ختم می شود ؛ و از سوئی دیگر، امیدهای نجات بخش کاذبی می پرورد که در پایان به یک نا جی (سوشیانت - مسیح – مهدی و ...) در ناکُجاآبادی، منتهی می گردد. لیکن، کُجا بود پندِ تجربه، درس تاریخ، آموخت از گذشت روزگار؟! «اُودیپ شهریار» چون دانست که چه کاره است، هم خود کور کرد و هم خود آواره؛ اما «خشایارشاه» چون می دانست که چه کاره است، هم دیگران کور خواست و هم سلطنت جاودانه!
اما، این که چرا تاکنون بدین جنبه ی تاریخی - واقعی «اودیپ شهریار» پرداخته نشده است را باید به کم بود اطلاعات محققان غربی از فرهنگ و تمدن هخامنشی دوران مورد بحث، ارجاع داد. این محققان بیش تر در مورد یونانیان و فرهنگ شان (و گه گا ه خدایان این کاره - زناکارشان )، و کم تر در مورد دیگران اطلاعات داشتند و یا می خواستند که داشته باشند، و بنویسند. و اگر هم می نوشتند سفارشی ـ پهلوی شاه خواهانه، یا در ارتباط با فرهنگ کلاسیک خودشان بود؛آنان کم تر یا هیچ از فرهنگ زرتشتی - مُغی با خبر بودند و هنوز هم، اکثراً، هستند. اصولاً، ارتباط آنان - غربیان با فرهنگ های غیر خودی، ارتباطی خطی - یک جانبه (استعماری) بود و هنوز هم، در تعدادی نه چندان کم از حوزه های فرهنگ بشری، هست! اما، یونانیان قدیم که از سوئی، چکیده ی فرهنگ جهانی پیشینیان شان و مکنده عُصاره ی تمدن های قبل از خودشان بودند ، و از سوئی دیگر، مستقیم رو در روی مرگ و زندگی، در رابطه با بزرگ ترین امپراتوری تاریخ آن زمان ، و قوی ترین دشمنان شان، به خوبی می باید از چون و چند و کم و کاست فرهنگ و تمدن دشمنان شان اطلاع می داشتند، و داشتند ؛ به ویژه آن که این یونانیان ( آشیلوس و سوفوکلس و اُوری پیدس و ...) از گُل های سر سبد جامعه اشان بودند. هنرمندانی بزرگ بودند که عالی می دیدند و عالی تر انتقال می دادند. به همین دلیل، او - سوفوکلس مُشکلِ گناه مورد بحث را تنها در خانه ی حریف زورمند خود ندیده بود؛ او در سلسله مراتب خدائی فرهنگ اش، خصوصا، خدایان بزرگ( اورانوس و زئوس) را هم، قبلا این کاره تجربه کرده بود! پس چون الگوی «اُود یپ شهریار »اش، یعنی مصریان ، آبشخور فرهنگ اژه ای را نیز، پیش از همه آزموده بود و همین کاره یافته بود ، لذا جنگ با قلم اش را هنگام جنگ با بزرگ ترین امپراتوری آن زمان، بسط داده و به جنگ و مصاف با گذشته و حال و آینده (تقدیر) شتافت . او در این نبرد عظیم تر ، دردِ خود را شناخت و بنا براین، هم درد انسان شد ؛ چون دریافت که جملگی چنین ایم ! چون دریافت که مصریان و پارسیان این کاره دروغ نمی گفتند ؛ آنان بسیار عمیق تر هستی کور را می دیدند، می دیدند که همه مان ( به تفسیر علم امروز) از یک یاخته ایم ، یا به تعابیر مذهبی، از یک عُنصر (خاک) ایم؛ و مگر گشاینده ی رازِ ابوالهول (اسفینکس Sphynx)، یعنی پدرِ همه ترس ها، خودِ رازِ ابوالهو ل، یعنی اُودیپ ـ انسان نیست ؟(5) در واقع، «اُودیپ» پدرِهمه ترس ها را شکست داد تا به خود (پدرهمه ترس ها) رسد، تا پیروزی اش شکست اش باشد، تا از خود ـ انسان شکست خورَد! و چنین است که گفته ی «نیچه» در «غروب خدایان»(6)، برخلاف زمینه ی کار بُرد خودِ فیلسوف ، از عُمق و حقیقت بیش تری برخوردار می شد اگر که می گفت: «یونانیان آن گاه که بر پارسیان پیروز شدند، شکست خوردند و فلسفه اشان، سقراط شان، نشانه ی انحطاط شان شد!»؛ و در ادامه، اما عمیق تر، اما جدید تر، باید گفت: «صفویان، آن گاه که سلسله مراتب تشیّع دوازده امامی را با دوازده امشاسپندِ دوازده ماهِ سال پی زدند و به زِروانِ آریائی و مهدی عربی (صاحبان زمان) تقرّب جُستند، زیرِ حود را هم نَقب زدند!» و باز هم، اما عمیق تر، اما جدید تر : «ایرانیان آن گاه که به جمهوری اسلامی راٌی دادند، خود را شکست دادند؛ خود تباهی شدند!» و یا به سخن دقیق تر : «ایرانی آن گاه که به ولایت فقیه راٌی داد، خود را لُو داد، خود ماتم شد، همان گونه که ماتم اِلکترا شد!»(7)

آری ...
چپ و راست هر سو بتابم همی
سر و پای گیتی نیابم همی
یکی بد کند نیک پیش آیدش
جهان بنده و بخت خویش آیدش
یکی جز به نیکی جهان نسپرد
همی از نژندی فرو پژمرد

*****

مجید فلاح زاده 17.12.2014

زیرنویس

1 ـ سوفوکلس. «افسانه های تبای»، مترجم : شاهرخ مسکوب ، چاپ چهارم (تهران - ۱۳۸۵ ش.) انتشارات خوارزمی، ص ص ۲۲-۲۱.
2 ـ ن.ک. «مرگ و رستاخیز در فرهنگ های میترائی، مسیحی و اسلامی» و «سیر تاریخی ـ سیاسی اُسطوره ی نمایشی سیاوُش در قرن چهارم هجری ـ دهم میلادی» (فصلنامه ی چیستا، ش . 4 ، آذرماه 1360 و ش . 8 ، نوروز 1361 ـ مجید فلاح زاده.)

3 ـ در فرهنگ زرتشتی خاک (محل کشت و کار و نان) مقدس ترین چیز هاست . بر همین اساس زرتشتیان مُردگان شان را در خاک دفن نمی کنند، زیرا معتقدند خاک آلوده می شود؛ لذا مُردگان را بر بلندی ها یا مغاره های سنگی می گذارند، در صورتی که در فرهنگ کلاسیک - قدیم یونانی ، انسان مقدس ترین چیزها است ، و لذا حتی مرده ی او باید در حفاظت به ماند و پوشیده باشد ! و این جاهم، در
نمایشنامه ی «آنتی گونه»، سوفوکلس به جنگ با قلم علیه فرهنگ و اخلاق زرتشتیِ هخامنشی می شتابد و بر حرمت انسان، برتر از هر چیز پا می فشارد ؛ و در سایه یک چنین جهان بینی است که علم وهنر و فلسفه (محصولات تلاش های انسانی) در آتن شکوفا می شود!

4 ـ حتی نام کشور ـ شهر تِب Theb( تِبای) در یونان قدیم، یک اسم مصری، برگرفته از نام پایتخت امپراتوری مصر سُفلا، یعنی شهر تِب است. و جالب ترآن که، لقب عمومی فراغنه ی این امپراتوری (نیمه ی سوم تا نیمه ی دوم هزاره ی قبل از میلاد)، یعنی منتوهُوتپ Mentouhotep)) از نقطه نظر « ریشه شناسی لُغوی» ( Etymologie) و « ریخت شناسی لُغوی» ( Morphologie) بسی قابل تعمُق، در مقایسه، با نام اُودیپ (Odeip) است.

5 ـ «آن کس که صبحگاهان برروی چهار دست و پا راه می رود، نیمروزگان بردو پا، و غروبگاهان بر سه پا ؟»: انسان !

6ـ Nietzsche, Friedrich „Götzen Dämmerung“ (Gesammelte Werke), Anaconda Verlag Köln 2012, P. 814

7 ـ «ماتم اِلکترا می شود» Elektera) Mourning becomes) نمایشنامه ای از یوجین اونیل بر اساس کاری از آشیلوس.
_______________________

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد