اين نوشته كوتاه راجع به روشنفكر و روشنفكرى را، به انگيزه طرح موضوعاتشان از سوى برخى شخصيت ها، در قالب مقالهء منتشر شده در سايت هاى "گويا نيوز" و "عصرنو"، مى نويسم.
بر اين باورم كه، دشوارى فهم از يك نظر و يا يك مفهوم در محافل روشنفكرى ما ايرانيان، بخشاً مربوط است به اينكه، ما تعريف يكسانى از يك مفهوم مانند مفهوم روشنفكر نداريم،در حالى كه براى نظم و غنا بخشيدن يك بحث روشنفكرى، ابتدا بايست از خودِ مؤلفه روشنفكرى درك و فهم مشترك داشت چونكه چنين مؤلفه و مفهومى در دوران مدرن داراى بار مشخص ارزشى خود است و زبان و نظم خاص مربوط به خود را دارد. در بحث هاى مربوط به موضوع روشنفكرىِ اخير، هيچ درك مشتركى از مؤلفه و اصول روشنفكرى وجود نداشت يا حداقل مى توان گفت آن مؤلفه يا اصول به دليل شور احساسات تسلط يافته بر استدلال ذهن، رعايت نمى شد. اين امر به ذهنم تلنگرى زد تا به سهم خودم تبيينى از روشنفكرى، در حد ممكن با واژگان و جملاتى ساده و قابل فهم همگانى، ارائه كنم.
تبيينى از روشنفكر و روشنفكرى:
روشنفكر كسى است كه روشن فكر مى كند، به چه فكر مى كند؟ به موضوعات مربوط به نوع ارزشهاى فكرى و اعتقادى انسان. و مى خواهد بداند كه اين ارزشها كه از آن، سطح رفتارهاى ما در يك مناسبات درونى جامعه معين مى شوند، چيستند.
روشنفكر، كه فكر در مفردش، يكسان است با انديشه و اين دو از يك مضمون و معناى واحد ريشه دارند، كسى است كه به موضوعات ارزشى و اصول مى انديشد. روشنفكر مى تواند همان انديشنده و يا انديشه ورز باشد.
حداعلاى روشنفكرى در مقام انديشيدنِ آن است. كسى كه بعنوان مثال، به موضوعات مربوط به نگرش انسان و ارزشهاى جامعه مى انديشد، در صورت احاطه يافتن بدانها، توأمان توانمندى و دانشِ روش نقد و مفهوم ساختن را مى يابد، اين كس روشنفكر است. مثال: روشنفكر قدرت استبداد و يا استبداد دينى را نقد مى كند(سوئدى ها مى گويند وقتى نقد مى كنى چه جايش مى گذارى، منظور از اين چه، همان ارزش مفهومى اى است كه فرد در ذهن خويش آنرا مى پروراند و بدان پر و بال مى دهد) اما چگونه و بوسيله كدام توانايى؟
مسلماً توانايى روشنفكر در فكركردنش (يا انديشيدنش) به موضوعات و احاطه داشتن بر آنهاست يعنى بر مؤلفه هاى موضوع خاص شناخت و آگاهى دارد و چون مى شناسد قادر مى شود تا معايب آن را ببيند و آن را برملا سازد(روش نقد)، در روند شناسايى و آگاهى روشنفكر، به موضوعات و نقد آنها، مى تواند دو حالت بوجود آيد يا نمايانده شود:
١- معايب به حدى باشد كه روشنفكر و يا انديشمند، بر ابطال آن موضوع و يا ارزش داراى عيب، متقاعد شود و حكم صادر كند، چونكه سطح شعاع روش نقد روشنفكر، تا حد ابطال پذيرى به موضوعات، فراخ است.
٢- روشنفكر، در روند بكار گيرى روش نقد، ضمن عيان ساختن نقص موضوع، به رفع نقص اهتمام مى ورزد اما موضوعِ معين با برطرف شدن نقص، ضرورت وجودى خود را حفظ كند و بكار آيد، مانند اين نقد آنتونى گيدنز به ارزش دموكراسى، آنجا كه سخن از دمكراتيك شدن دموكراسى مى كند. يعنى منتقد، بدون ابطال دمكراسى، به دموكراتيك شدن آن فكر مى كند و اين در چهارچوب ارزش مفهومى يا مفهوم درست كردن مى گنجد.
بنابراين هم احاطه روشنفكر بر موضوعات و ارزشها و هم توانايى بكار گيرى روش نقد بر آنها، او را به حد توانايى اى مى رساند تا از موضوعات و ارزشها مفهوم بسازد مانند "دينخويى"، "فرهنگ دينى" و "ماهيت مجعول" ما ايرانيان كه آنها، از طريق انديشيدن به رويدادهاى فرهنگى ما به مفهوم در آمدند و ماهيت فرهنگ ارزشى ما را نشان مى دهند.
نيكروز اولاد اعظمى
Niki_olad@hotmail.com