شعر قاموس ایده آلی است که یک انسان با انسانهای دیگر سخن می گوید. -و. وردزورث، شاعر انگلیسی
در شعر کوتاه ساختار منسجم است؛ ولی در شعر بلند، در ساختار گسل پیدا می شود چون مفصلها ارتباط ارگانیک نداشته؛ رابطه مفصلها کلایدوسکوپیک، کتره ای، فردی می شود. شعر ساختارشکن مانند جانوران اساطیر تخیلی سانتور با سر هوشمند انسان و تن چابک اسب یا گریفین با سر تیزبین عقاب آسمانی و تن شیر درنده برخاک است. لذا شعر بیساختار برای خواننده ناهمآنگ، درهم برهم، شلوغ، بهمخورده، ناهنجار است که گاهی با سحر سبک لاپوشانی می شود؛ خواننده خوشش می آید.
توازن بین نوآوری، هنجارشکنی، آشنازدایی با سنت فرهنگی، ارجاعات ضمنی/ تلویحی، احیای خاطرات مشترک راز توفیق شعری است. شعر بیساختار، می تواند کتره ای باشد میتواند از روی روند اسکن دیدن جهشی باشد – از یک سوژه به سوژه دیگر. این نوع ساختار زیگزاگ مانند جهش سوسک کتره ای است؛ یا در نهایت تداعی گر است؛ یعنی از یک کلمه یا مفهوم تداعی شده جمله بعدی ساخته می شود. ساختار سامانه دار منطبق بر اصول منطق بوده؛ ساختار درهم/ قاطی-پاطی منطبق بر اسکن بینایی، جهش از نقطه ای به نقطه دیگر در منظره عینی یا فکرهای کتره ای ذهنی است.
ساختار جمع فکرهای ارادی یا کتره ای بوده که تابع قواعد منطق، یا حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر در زمان، مکان، مقوله می باشد. حرکت در زمان زندگی در لحظه حاضر، برنامه ریزی برای آینده، مرور خاطرات گذشته در ذهن یا بیان است. حرکت در مکان سفر از تهران به شیراز است با مناظر بین راه و اشارات به رویدادهای تاریخی. حرکت در مقوله زوم/ پان دوربین از کلیات به جزییات یا سوژه ای به سوژه دیگر پیوسته/ آرام یا گسسته/ جهشی است.
در شعر بیان فکر راوی برای مخاطب است. بیان عمدتا کلامی، عاطفی، انگیزه ای است، نه حسی مانند نقاشی، موسیقی، رقص. ساختار را می توان بطرق چندی تقطیع کرد: ریز، کلان، سطحی، درژرفا، افقی، عمودی. آیا ساختار یک شعر ثابت بوده؛ در ذهن شاعر، خواننده، نقاد یکی است؟ در شعر عروضی 20-30 ساختار وزنی بحری وجود دارد.
ساختار بمعنی نحوه دستور، ساختمان، معماری، سامانبندی، کلیت، مفصلبندی، سازماندهی، چیدن اجزا، عناصر، مواد یک مقوله می باشد. ساختار مترادف قالب، شکل، نظام، نحو دستوری بوده؛ متضاد آن بیشکل، بیساختار، ساختارشکن، گسسته، جویده جویده، کتره ای، نامنسجم، ساختارپریش می باشد. شعر کوتاه مانند هایکو، 3لختی، 4پاره، رباعی، طرح هم می تواند ساختار دستوری، زمانی، منطقی، پیوستگی در فضا داشته باشد.
ساختار مناسبات اجزای یک پدیده است که کارکردش را میسر می کند. ساختارگرایی بنا به زبانشناسی بمثابه سامانه دال-مدلول سوسور ساختارهای سطحی و ژرف اثر ادبی را برملا می کند. ساختارهایی چون مانند پلات و متن بمثابه شیئی، رویداد، سند، اثر، عمل بمثابه بخشهایی از یک سامانه بزرگتر اند. دستورزبانشناس ساختارگراست زیرا نقشه بندی جملات را در یک زبان بررسی می کند.
ساختار 2نوع ریز و کلان است. ساختار ریز عبارت/ جمله سازی دستوری است. ساختار کلان مفصلبندی، اسکلت، کل شعر است که مانند درخت کریسمس آرایه های ادبی به آن آویزان اند. یک شعر دارای ساختار ریز و کلان بوده؛ معمولا شعر بلند ساختار مشخص تر دارد. بین جملات، مفصلها می تواند مانند فیلم کات شده؛ به صحنه دیگری بپرد؛ می تواند دنباله صحنه قبلی با کمی تغییر باشد.
شعر اتفاق در ساختار است؛ سبک در شعر ثانوی است. نقد شعر فارسی عمدتا در باره سبک بوده نه ساختار. سبک در 200 آرایه ادبی مانند ارجاع، مجاز، قافیه، وزن، ردیف خلاصه می شود. شعر ساختارگرا بهتر ترجمه به زبان دیگر می شود. منظور از سبکی شعریست که الویت با آرایه های ادبی، ادات لفظی، زبانبازی بلاغی است. در شعر کلاسیک ساختار زمانی روایت را در کتاب فردوسی و خمسه نظامی می توان آشکارا دید. در شعر مدرن ساختار می تواند پیوستگی مقوله ای از جزء به کل و مکانی از اینجا به آنجا هم باشد. البته گسستگی در زمان، مکان، مقوله را هم می توان با خلاقیت در شعر مدرن آورد. یک نوع خاص گسستگی fragmentsوحدت چندموضوعی/ صدایی است که حافظ در چندین غزل تجربه کرده.
ساده ترین ساختار زمان تقویمی در شعر است. زمانبدی رویدادها تاحدودی منطبق بر ساعت زیستی مغز با ردیف کردن یادهای حافظه مراعات می کند. بعد پیوستگی مکانی از دید راوی است که رویدادها را در یک صحنه پیوسته، مربوط بهم، همجوارانه بیان می کند. سوم منطق مقوله ای است که به پدیده ها در رابطه علٌی، همزمان، همآهنگ برخورد می کند.
ساختار افقی غالبا دستور زبان برای چینش واژه هاست. ساختار عمودی وحدت/ هارمونی اجزای یک شعر را تضمین می کند. در شعر عروضی قافیه و تکرار اوزان در یک بحر از آرایه های ساختارساز ظاهری بودند. نیما روی این جنبه وحدت شکلی در شعرش تاکید کرد. ساختار در ژرفا می تواند کتره ای پریدن از شاخه ای به شاخه دیگر باشد؛ یا اصولی بنا به منطق که نقاد آنرا با حفاری می یابد. ساختار سبک و معنا را بوحدت می رساند. نمونه: توصیف پنجره، بیان آسمان، تصویر پرواز کلاغ – 3 مقوله مجزا از هم راوی، آزاد، پرواز را در رابطه با هم بوحدت می رساند.
باید ساختار ایمان بیآوریم به آغاز فصل سرد فروغ بررسی شود. آیا ساعت را می توان با لحظات/ دمها یکی دانست؟ حافظه برای اقتصاد زمانی یادآیی یا مکانی انبار داده ها، گرایش به ایجاد وحدت و نظم در تجربه های حسی پراکنده دارد. مغز الگوی برآمده از داده ها را بهتر درک و حفظ می کند. مفصلهای مستقل باید در وحدت ساختاری باشند تا شعر در خواننده تاثیر بهینه گذارد. محرمیت واژه ها نسبت بهم هارمونی تولید می کند- مانند شعر سپهری. ولی بسآمد فراوان برخی واژه ها مانند من، تو، استعارات ماه، باران، شمع برای ساختار شعر مضر است؛ زیرا تکرار واژه ساختار را دایره ای نه خطی بسوی پایان می برد.
آیا شاعر می تواند ساختار را بطور طبیعی حین سرایش شعر با پس و پیشی چند مفصل برای القای کلیت شعر به خواننده مراعات کند؟ منطق، پیوستگی، وحدت، انسجام، تاثیر – اینها را می توان از فیلم دریافت. ساختار در حین سرایش می تواند با فرض حمل دوربینی بر شانه راوی/ شاعر انگاشت. تا برای خواننده سیر شعر و ترتیب سطور ساختارمند باشد.
سبک هم 2 بخش عمده جهانی و بومی دارد. بخش بومی روی کنایه کلامی، ایهامات، ارجاعات زبانی، کلمات مهجور یا شدیدا محلی و عتیق تمرکز دارد. این نوع سبک ترجمه به زبان دیگر را دشوار می کند. چند نمونه: از مصادیق عجم بس که صیغه ی بادیم و فی المجلس../ تا از حلال این دستار و به متعه دست بند.. ص25 حافظه قرمز، گراناز موسوی. اگرچه در فارسی عالی است؛ ولی در ترجمه به زبان دیگر گیر کرده؛ نیاز به حواشی پیدا می کند.
کاربرد واژه های رایج بجای واژه های کهن یا رسمی در جملات برای مخاطب خوبست. ولی گاهی کاربرد واژه های رسمی یا خبری بعد مطایبه در شعر را افزون می کند. ای مرز پرگهر فروغ با کاربرد واژه های پیش پا افتاده ثبت اسنادی یا "ستاره گروگان ابرها شده اند" با لفظ غیراخلاقی "گروگان" عسگر آهنین- نمونه های موفق این ریزه کاری قاچاق واژه روز در شعر اند. البته حافظ هم این ارقه گی را بوفور بکار برد.
شعر مدرن جهانی ساختارگراست با عناصر جهانی سبک مانند استعاره. نقد ساختاری سخت است؛ زیرا پیشینه چندانی نداشته؛ حافظه نقاد باید نه بر بنیان کوتاه مدت یک استعاره، قافیه، وزن باشد بلکه باید تمام شعر را در حافظه داشته باشد. این نوع نقاد باید بتواند ساختار layout ، رسم فنی، طرح معماری، تسلسل موتیفها، گذار از صحنه ها، فلاش بک/ فوروارد زمانی در آوردن گذشته و آینده در بیان لحظه کنونی را خصلتنمایی/ ترسیم کند.
شعر پسامدرن موضوع/ مفصل جویده جویده، تقابلی، گسسته، کتره ای داشته؛ پیوستگی ساختاری ندارد. می تواند در 3 محور سبک یا آرایه های بلاغی شعر، ساختار زمانبندی/ پیوستگی مکانی/ مناسبات مقوله ای، تاثیر شخصیت شاعر/ برد اجتماعی برای مخاطب شعر بررسی شود.
شعر غیرساختاری آسان تر است زیرا بمدد حافظه کلامی، خلاقیت، آرایه های ادبی در مغز راست شعر نوشته می شود. در اینجا عاطفه، کلام، بیان در هم آمیخته؛ شعر نوشته می شود. در شعر ساختارگرا مغز شبکه های دیگر مانند منطق، برنامه ریزی/ پلان، انگیزه، چارهجویی را در مشعر بکار می گیرد. این شبکه ها نیاز به تجربه بیشتر دارند. شاعر جوان با عاطفه و کلام شعر را سرهمبندی می کند. درحالیکه شاعر مجرب ساختار شعر را طرح کرده؛ شعر را چون کارگردان فیلم بر این طرح معماری می کند.
علل جهش موضوعی در فکر های ارادی: 1-تداعی تم ثانی بخاطر تم اول. آیا یک شاعر می تواند از دیگران بگوید؛ نه از خود؟ فردوسی نمونه عالی شاعر غیرخود است که حوادث تقویمی قومی را در شعرش بافت. فروغ نمونه عالی حدیث نفس خود است که تالمات فردی را در شعرش زیبا بیان کرد. . 2- تحریک حسی از محیط. حواس مانند بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، پوستی دما/ فشار، لرزه زمین، حس موازانه/ تعادل. 3-تحریک غریزه گرسنگی، تشنگی، جنسی، خطر. خیلی ساده تر است که نق زد تا صحیح بود.
فکرهای کتره ای حاصل فعال شدن حافظه اند. حافظه با ربطها به حافظه کاری در مشعر وصلند. یعنی فرد از این فکرها آگاه است؛ می داند چه فکر می کند- اگر چه فکرها کتره ای و نامربوطند. واحدهای عصب حافظه جدا از مشعر فعال نشده؛ باعث فعالیت مشعر و حافظه کاری اند. فکرهای کتره ای در حافظه کوتاه مدت چند ثانیه بیاد می مانند- در خواب و بیداری بازآوری می شوند.
تفاوت نقد ادبی ساختارگرا و پساساختارگرا بقرار زیرند. بررسی ساختارگرا معنی یک اثر بر شالوده اجزا، چگونگی چینش و بافتار اجزا
با هم است. زبانشناسی سوسور با نشانه، دال یا جزء صوتی، مدلول ذهنی یا جزء مفهومی، معنای دال هسته این نوع نقد است. یعنی فضای صوتی واژه "جام" متفاوت از کام، شام، بام بوده؛ فضای معنایی "جام" متفاوت از نشانه های دیگر پیاله، قدح، ماستخوری، کاسه می باشد. ارزش نشانه ذاتی نبوده؛ بستگی به موقعیت معنایی متفاوت است.
نقد ساختارگرا با قواعد زبانشناسی سوسور، انسانشناسی لوی-اشتراوس، تاریخی- اجتماعی میشل فوکو، تحلیلی رولاند بارت، روانشانسی ژاک لاکان میشل شعر را بررسی می کند. در اینجا واحد ارزیابی نشانه تركيبي از يك معنا، مفهوم ، مدلول و يك لفظ فيزيكي، دال است. زبان سامانه كامل نشانه هاست. این نشانه ها ماده اي متمايز نبوده؛ بلكه صرفا به مثابه تميز از آنچه ساختار ويژه ي دال ها یعنی واژه ها و مدلول ها یعنی معاني تعريف مي شود.
صدای شنیدن واژه کوه در ذهن، دال و مفهوم کوه، مدلول است. رابطه دال و مدلول، یک نشانه زبانشناختی میسازد؛ زبان، نظام این نشانه هاست. پس رابطه مدلول یا مفهوم ذهنی و دال فیزیکال/ مادی یا صوتی است که با روش همزمانی یا درزمانی بررسی می شود. نشانه يك عبارت معين زباني نقد پساساختارگرا با تفسیر دوباره گفتمان ساختارگرا با تاکید بر اصل تفاوط در معنی نشانه در متن می باشد که دریدا، لیوتارد، دلوز، فلیکس گوتاری، ژان بودریار مطرح کردند.
پساساختارگرایی دریدا و بارت در نقد شعر، کل آثار ادبی را یک شبکه ی اشتقاقی معنایی مرتبط انگاشته که "تولد خواننده" را نوید می دهد. در این شبکه معنایی مخاطبان، واژه ها در چرخه نامتناهی از هم معنی می گیرند؛ لذا یک شعر منبع جهانشمول معنایی نداشته؛ نمی تواند یک معنی واحد داشته باشد؛ زیرا 2 خواننده با تجربه منحصر بفردشان معنای مختص خود از اثر را برداشت می کنند.
نقد ادبی پساساختارگرا عدم ثبات مفاهیم، تکثرگرایی معنی در جامعه، زبان، اثر را بررسی می کند. چون کلمات بینهایت معنی داشته؛ هر متن تاویلات نامتناهی دارد. در پساساختارگرایی دریدا جزییات درون شعر واشکافی شده؛ نقدها تاویلهای گوناگون ارایه می دهند.
شعر بمعنای خلاقیت هنری تخیلی بوده که محاط بر کلام شعری هم می شود. روشن است برای هر شاعر یکی از این 3 محور اولویت دارد: آرایه ها ادبی برای شعر اخوان، برد اجتماعی برای شعر شاملو، شخصیت شاعر برای فروغ. می توان گفت الویت سبک بر ساختار در شعر نیما، اخوان، سهراب، شاملو، فروغ غالب است. این الویت از جهانی بودن شعر این 5شاعر می کاهد. چون اغلب مصالح سبک، بومی یعنی تابع زبان بومی، اند؛ در حالیکه ساختار جهانی بوده؛ قابل ترجمه به دیگر زبانها بوده؛ شاعر را به مرز جایزه نوبل نزدیک می کند.
غزل آلفرد جی پروفراگ تی اس الیت یکی از نمونه های نخستین ساختارگرایی مدرن می باشد. الیت شعر را در 1911 نوشت؛ 1915 نشر کرد. شعر از توصیف کنکرت در صحنه فیزیکال، منظره شهر، اتاق عمل، مریض بیهوش، به چند توصیف داخلی بازوان زن در نور لامپ، قاشق قهوه، شومینه به ایماژهای دریایی برای دوری احساس پروفراگ می رسد. این شاعر مدرنیزه نه بر مخاطب بلکه بر ذهنیت و انزوای پروفراگ تمرکز می کند. این شعر نوعی مونولوگ درونی دراماتیک است با 3 خصیصه: 1-گفتار یک شخص مشخص نه خود شاعر است. 2-مونولوگ برای مخاطب ضمنی و غایب است. 3-اولویت توجه روی انکشاف و آشکاری شخصیت راوی می باشد.
ارجاع به کلاغ دره یوش شاملو یک ساختار بصری را با معانی ثانوی می آمیزد. او گفت منظورش در این شعر نیما نیست. سبک بکنار، ساختار این شعر چیست؟ آیا این تصویر ذهنی در تهران با یادآوری خاطره است که شعر شده؛ یا دیدن منظره ی دره های یوش روبروی شاعر است که به کلام درآمده؟ آیا "درفکر" و "سئوال می کنم" برابرند؟ آیا کلاغ و کوه نمادهای چه می توانند باشند؟ آیا طنین قارقار کلاغ رونده در کوه ایستا "تکرار .. گوید" او در کوه است؟ آیا بخش 2 شعر بازنویسی بخش 1 شعر است؟ تفاوت این 2 بخش از نظر شاعر و مخاطب چیست؟ آیا ساختارهای لغوی، متنی، زبانی، ریز، کلان، عمودی، افقی، سطحی، درژرفا این شعر در یافتن معنی این شعر چه کمکی می توانند کرد؟
هنوز
در فکر آن کلاغ ام در دره های یوش:
با خِش خِشی مضاعف
با قیچی ِ سیاه اش
بر زردی ِ برشته ی گندم زار
از آسمانِ کاغذیِ مات
قوسی برید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غار ِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوه ها
بی حوصله
در زلّ ِ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّه هایِ سنگی شان
تکرار می کردند.
□
گاهی سوال می کنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضور ِ قاطع ِ بی تخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوار ِ مُصرّش
بر زردیِ برشته ی گندم زاری بال می کشد
تا از فراز ِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید با کوه های پیر
کاین عابدانِ خسته ی خواب آلود
در نیم روز ِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟
منبع.2014/11/18
وارد، گلن، پستمدرنیسم، ترجمه: قادر فخر رنجبری و ابوذر کرمی، تهران: ماهی، چاپ اول، 1384.
نوذری، حسینعلی، صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، تهران: نقش جهان.
دريفوس، هيوبرت؛ پل رابينو، ميشل فوكو: فراسوي ساخت گرايي و هرمنوتيك، مترجم:حسين بشيريه، تهران: نشر ني، 1379.
بودريار،ژان و ديگران، سرگشتگي نشانه ها، نمونه هايي از نقد پسامدرن، گزينش و ويرايش ماني حقيقي، تهران:مركز، 1387.
ضیمران، محمد، اندیشه های فلسفی در پایان هزاره دوم، تهران: هرمس، چاپ اول، 1380.
قره باغی، علی اصغر، تبارشناسی پست مدرنیسم، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، چاپ اول، 1380.
ساراب، مادن، راهنمایی مقدماتی بر پساساختارگرایی و پسامدرنیسم، ترجمه: محمد رضا تاجیک، تهران: نشر نی، چاپ اول، 1382.
Culler,J.1975. Structuralist Poetics:Structuralism Linguistics, and the Study of Literature. Ithaca:Cornell University Press.
Culler, Jonathan. Barthes: A Very Short Introduction. Oxford: Oxford University Press, 2002.
Jones, E.D. “Ash Wednesday“ T.S.Eliot :A Study of His Writings by Several Hands. Ed. B. Rrajan. London: Dennis Dobson. Eagleton,T.1983.Literary Theory :An Introduction. Minneapolis: University of Minneapolis Press.
Lacan,Jacques. Écrits: A Selection. Trans. Alan Sheridan.London:Tavistock,1977;London: Routledge, 1989.
http://www.ensani.ir/fa/8428/default.aspx?page=5
ساختارگرایی و پساساختارگرایی