logo





نگاهی به
بازخوانی قتل های سیاسی زنجیره ای

شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳ - ۰۱ نوامبر ۲۰۱۴

رضا اغنمی

بازخوانی قتل های سیاسی زنجیره ای
به کوشش: حمید جهان بخش –  سعید افشار
چاپ ونشر: کتاب فروشی و انتشارات "کتاب ارزان"  - سوئد
چاپ یکم : تابستان 1393/ 2014 

آوردن برگی ازسخنان زنده یاد منصورکوشان درپشت جلد، بزرگداشتی ست وادای حرمت  به یکی از خادمان فرهنگ، با کارنامۀ پُربارادبی اش  که سال گذشته در نروژ ازهستی رهید .
درپیشگفتار آمده است: «هرکنکاشی درزمینه یافتن سرنخ هایی ازآمران وعاملان قتل های زنجیره ای، با توجه به دشواری های جدی سرراه وسایه سنگینِ رهبر به عنوان مسئول اصلی این کشتار و دستگاه های سرکوب و امنیتی موازی و گوناگون او درعمل نازا و سترون بوده است .»
با چنین آگاهی درست، در زمانۀ خفقان و سرکوب که سراسر وطن درسیاهی وتزویر، زیربار خونین ترین و فاسدترین حکومت های زمانه به نفس تنگی گرفتارشده، به سراغ آمران و عملۀ  قتال رفتن، کاری ست پژوهشی وبسی شجاعانه که دستاربندان وحکومتگران جور و جهل را معرفی می کند.  وابعاد بخشی از این موانع را برای دادخواهی و روشن شدن زوایای تاریک این جنایت سازمان یافته وحکومتی مورد بحث و بررسی و داوری خواننده  قرار می دهد.
حکومتِ فاسدی که با جباریتِ کم نظیر نزدیک به سی وپنج سال است که به بهانۀ ترویج دین، با ریختن خون انبوه زن ومرد بیگناه مردم را از دین و آئین بیزار کرده؛ با تکیه به  رسم  و رسوم پانزده قرن گذشتۀ عرب جاهلیت بدون کمترین توجه به دگرگونی های جهان، سرکوب و خفه کردن هرمعترض را از واجبات دین قرار داده است . .                                                                                     
هردو نویسنده در دیباچه، نگاهی دارند، به سابقۀ روحانیت و مسئلۀ فتوای قتل دگراندیشان: «روحانیون ومتولیان دین فرمان و فتوا به نابودی جسمی دگراندیشان و مخالفان فعال فکری خود می دهند.»  سپس ازمخالفت ها، آن هم ازهمان روزهای آغازین رژِیم نوپا و«هجوم به کتابفروشی ها و بعضی از مراکز فرهنگی»، ازاثراث برآمدن آیت الله خمینی و نامه نوشتن عده ای از هنرمندان ونویسندگان دراعتراض به  حمله و کتاب سوزانی ها و آتش زدن کتابفروشی ها اشاره ای دارد به پاسخ آیت الله خمینی درمرداد 1358: «اگر ما از اول قلم  تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم وحزب های فاسد راممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آن ها را به جزای خودشان رسانیده بودیم وچوب های دار درمیدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم این زحمت ها پیش نمی آمد.»  اگرآیت الله خمینی حالا زنده می بود، و می دید که هنوز باهمه دارهایی که در سراسر میادین ایران برپا شده وگورستان ها پُرشده ازمفسدین واعدامی ها،  و زحمت هنوز هم برگردن وارثان سنگینی می کند؛ آیا  با فتوای قتل عام عمومی، زحمت موروثی مرتفع می شد؟
فصل اول -  آغازش با سخنی سنجیده  و بسی عبرت آموز ازمحمد مختاری ست  : «درخت و سنگ و سار و سنگسار ودار/  سایه ی دستی ست که می پندارد دنیا را باید از چیزهائی پاک کرد . . .» انگار که آن زنده یاد مختاری آمال و آرمان های تمامِ  تمامیت خواهان آرزومندِ جهان را دراین جملۀ کوتاه  و پر مغز توضیح می دهد.
به سراغ قربانیان می روند و از اینکه رژیم مسئولیت قتل فروهرها ومختاری وپوینده  را پذیرفته سخن رفته، اما  بلافاصله اضافه می کند : «درهاله ای ازابهام فرو رفته است»  هاله ای که برای عموم روشن است جز آمران و عاملان و پرونده سازانِ سجاده باز.  و آن ها که از هول و هراس خشم مردم،  با چشم های نگران درسیاهی ریا و دروغ  دست وپا می زنند. خلاف گوئی و خلاف کاری آن چنان با خون ها عجین شده که قبح و قباحتش سیمایِ کارشناسی به خود گرفته  و برگۀ تضمین موفقیت ها تا حفظ مقام شده.  براین باورهای کفرآموز است که فاسدترین عناصر در مقام داد و داوری تکیه می زند. در جهنم دست ساز خود،  با آرایه های مردم فریب و زندان ها را پُر می کنند از آگاهان و معترضان با این همه جنایت و فسادِ سازمان یافته.
درد دل هریک ازبازماندگان، حکایت اندوهباری ست از دوندگی های مداوم وخستگی ناپذیر آن ها در روشن شدن انگیزۀ جنایت های حکومت اسلامی.  اما وسیله ای شده  در گشودن پروندۀ قتل ها.  و شناسائی آمران وعاملان این جنایت ها که به قول نویسنده ها درهاله ای از ابهام فرورفته است. به روایتی نانوشته آمران این قبیل قتل ها در دنیا شناخته شده هستند. هموطنان نیز با آن ها آشنائیِ دیرینه ای دارند وخوب هم  می شناسند. عاملان را حرجی نیست. مهم آمران هستند که هزاران سال است بین مردم هستند با زندگی انگلی؛  وحالا درمسند فرمانروائی!
 مصاحبه با سیما صاحبی همسر محمد جعفر پوینده، پرستو فروهر دختر زنده یادان پروانه وداریوش فروهر، فرخنده حاجی زاده خواهر حمید حاجی زاده و عمۀ کارون  بچۀ معصوم 9 ساله حمید ومریم حسین زاده همسر داغدار محمد مختاری ، ازدردناکترین روایت های این دفتراست. سنگین است و اندوهبار که عزیزت را  با وضع وحشیانه بکشند و بعد به جنایتِ خود افتخار بکنند و بر کرسی وزارت تکیه بزنند؛ ومهمتر، به خدا و باورهای و آئین هائی که عمری در آستانه اش بندگی کرده ای، با خلوص نیت پیشانی برخاک راز و نیاز کرده ای، شگفتا!  که می بینی  درپناه همان آئین ومذهب با توسل به همان باورها، جنایت و کشتن عزیزت را با همان آئین مورد پرستش تو، توجیه  می کنند!
جانِ سخن، ازروح آزرده وماتم زدۀ فرخنده حاجی زاده فریاد می کشد. درد هزاران سوگوار زخمی را درتاریخ ننگین حاکمان جوروجهل مستند می کند : « آن قدر من، ما، برادرم و به هرحال کسان دیگری فریاد کشیدیم تا گوش های کر خیابان به شنیدن باز شد. وگرنه، تا سال های سال کم تر کسی اسم حمید و کارون را به طور جدی می دانست. بسیار هستند  کسانی که کشته شدند و هنوز هیجکس نام شان را نمی داند.» همو در انجمن قلم آمریکا در سخنرانی سال2000 در نیویورک می گوید: «زوال آرزوهایم را به سوگ نشسته ام، پیکر پاره پاره ی برادرم، جسم ازهم دریده ی کارونم را بربال روح و روانم تشییع کرده ام.»
خانم فرخنده حاجی زاده، ازقتل آگاهان بی نام ونشان که کمتر اسم شان دررسانه ها آمده، حتا  به  گوش خیلی ها نرسیده سخن میگوید : «درشهر خود من کرمان، کتاب فروشی داشتیم به نام «مهرداد شکوری» که چند روز بعد از مرگ جسدش درخانه اش پیدا شد. گفتند سنکوب کرده،  اما بعدها آشکار شد، کشته شده است. «علی فدایی» معلمی بود که جلوی درخانه اش با ضرب هشت گلوله کشته شد. فکر نکنید قتل های زنجیره ای فقط به کشتار پاییز 77 منحصر می شود و یا به قتل سعیدی سیرجانی و یا دکتر سامی، نه این دایره بسیار وسیع است». این روایت خانم فرخنده حاجی زاده را باید  پذیرفت . در این دفتر ص 194 میز گردی که با حضورخانم فاطمه گوارایی و خانم نسرین ستوده داشتند ازقول یکی از مسئولین نشریه «نامه»  آمده است که : «در آستانۀ پنجمین سال ازرویداد قتل های زنجیره ای سال 77 قرار داریم. فاجعه ای که به  دلیل رویداد حوادث  بعد ازآن  و نیز افشا شدن حذف نزدیک به  135 نفر از دگراندیشان و منتقدان درایران درسال های قبل به یکی از مهمترین سرفصل های سیاسی تاریخ ایران تبدیل شد.»  وبعد با اشاره ای گذرا به سخنان خاتمی درباره قتل های زنجیره ای، واینکه 5 سال از آن زمان گذشته خطاب به حاضران می پرسد: «آیا آن کانون هایی که به حذف فیزیکی دگراندیشان اقدام کرده، ازبین رفته و یا آن اهداف دراشکال گوناگون دیگری تحقق بخشیده شده و می شود؟»
بی تردید، همان روال در اشکال دیگر ادامه دارد. نه از اعدام دادگاه های فرمایشی کاسته شده و نه از تحرک ماشین سرکوب و خفقان . حکومت های استبدادی، همیشه لرزانند و درحالت فروپاشی، تنها رعب و وحشت است و نمایش دار و طناب دراشکال گوناگون گسترده تر  تا ملکۀ  ذهن مردم؛ و تضمین دوام  طاعت و بندگی.
مسعود نقره کار در پاسخ به این سوال که آیا « مقوله تهاجم فرهنگی پایه تئوریک سرکوب و کشتار آزادی خواهان، دگراندیشان، اهل قلم و سایر مخالفین سیاسی وعقیدتی حکومت اسلامی ایران است»، عقیده دارد، قتل های زنجیره ای را: «شیوه ی قتل ها وگزینشی بودن قربانیان » تعین می کند، البته نقره کار در ص 20 « تئوری تهاجم فرهنگی را به عنوان پایه تئوریک  قتل های زنجیره ای در مورد کانون نویسندگان ایران و نه همه ی قتل های زنجیره ای می پذیرد»، و ازاین که کشتار نویسندگان و روشنفکران درسلطۀ تفکر حکومت اسلامی موردهدف قرارگرفته است، رفتار  حاکمیت را  زیر ذره بین نقد برده می نویسد: «معتقد است که حق و حقیقت در دستان اوست. پس اگر کسی این حق و حقیقت را نپذیرد حذف خواهد شد. به ویژه حذف فیزیکی، که ازتخصص های حکومت اسلامی است.» جمهوری اسلامی از فردای به قدرت رسیدنش بی وقفه کوشید که فرهنگ مکتبی، تک صدایی و حکومتی خود را که تنها نحله ای از تشیع است به جامعه تحمیل کند و سایر فرهنگ ها و بخصوص فرهنگ مستقل و غیرمذهبی (سکولار) را که از جمله کانون نویسندگان ایران پرچم آنرا در دست دارد حذف کند. حکومتی که دست به کار حذف وسرکوب می شود، باید قادر به تولید فرهنگی، هنری، ادبی ونظری  در چارچوب خشک وبسته مکتبی وحکومتی خودش باشد، جمهوری اسلامی در این عرصه تا به امروز ناتوان وبی کارنامه است. در حالی که فرهنگ غیر حکومتی با تمام سانسور وفشاری که بر روی شانه اش قرار دارد هژمونی فرهنگی جامعه را در دست داشته و دارد.
  نقره کار درپاسخ این پرسش که « آیا پس ازپذیرش مسئولیت قتل این چهار تن  توسط رژِیم،  شمشیر بُران این گونه قتل ها از بالای سر دگراندیشان، هنرمندان وطرفداران آزادی اندیشه  و بیان بدون قید و شرط برداشته شده است می گوید: نیروهای اطلاعاتی، امنیتی ونظامی و بخش اطلاعات سپاه به گمان من نه تنها اطلاع داشتند بلکه  خودشان مستقیما دراین کشتارها دست داشته اند.»
گواهِ این نظریه را می توان درحادثۀ  قتل پیروز دوانی یکی دیگر از قریانیان قتل های زنجیره ای از قول صاحبنظران دریافت: «اکبر گنجی درکتاب «عالیجناب سرخپوش وعالیجناب خاکستری» می نویسد: پیروز دوانی درپایان شهریور  1377 به قتل رسیده است. عمادلدین باقی، عبدالله نوری واکبر گنجی، «غلامحسین محسنی اژه ای» را صادرکننده  دستور قتل او اعلام کرده اند .
خانم پرستو فروهر می گوید : « پرونده مخدوشی که به ما دادند، عنوان کرده بودم که این «دادرسی» را درواقع نمی شود اسمش را دادرسی  گذاشت. این یک سرهم بندی دستگاه قضائی برای بستن پرونده برای خاموش کردن صدای عدالت خواهی است. . . . تا نشان بدهند که چه پرونده ی پوشالی ای سرهم  بندی کرده اند . . .   . . .  حتا آن دونفری که ازمقامات عالی رتبه ی این وزارتخانه بودند  و به عنوان آمر درپرونده  و دردادگاه معرفی شدند، دراعترافات شان درپرونده عنوان کرده اند که دستورشان را از «وزیر وقت اطلاعات گرفته بودند . . . . . .  وزیر رأی برائت گرفت .     .  .  . و دیدیم که برای وکیل پرونده آقای دکتر «ناصر زرافشان» که براین موارد پافشاری کرد،  پرونده سازی کردند و او به  پنج سال زندان محکوم شد. وکیل پرونده زندان کشید،  ولی وزیر اطلاعات آقای «قربانعلی دری نجف آبادی»، که دستور قتل داده بود رأی برائت گرفت و بعد هم ترفیع گرفت و حتی دردوره ای دادستان کل کشور شد. او پس ازوزارت اطلاعات مشاوراقتصادی رئیس حمهور، ریاست کمیته اقتصادی شورایعالی امنیت کشور، ریاست دیوان عدالت اداری دادستان کل کشور ازسال 1388 تا 1383 برعهده داشت .»
شکافتنِ مفاد قانون و استحقاق مقتول به کشته شدن نیز دراین باره از قول دکترناصرزرافشان، شنیدنی ست:  «ماده 226   قانون مجازات اسلامی می گوید: قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعا مستحق کشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد، قاتل باید استحقاق قتل اورا طربق موازین در دادگاه ثابت کند». این ماده  ازقانون زمانی مشکل آفرین می شود که کدامین مرجع شرعی، مستحق بودن یا نبودنِ مقتول را که نفس کشیدن را قاتل ازاو گرفته میباید به اثبات برساند؟ مگر این که مقتول قبل از کشته شدن با رضایت خود به قاتل اجازه ی کشتن خودش را داده باشد !
 دکتر زرافشان درمقابل پرسش سعید افشار، « منظور ازدادگاه صالح چیست؟» می گوید: «این یکی از سناریوهایی بود که درنظرداشتند اجرا کنند، یعنی قربانیان را «مهدورالدم» اعلام و قاتلان را تبرئه کنند.  آمران وعاملان این جنایات در ابتدا هنور اعتماد داشتند که با قیافۀ حق به جانب می خواستند قربانیان را مستحق مرگ اعلام کنند. اما به تدریج با تشدید فشار افکارعمومی به موضع دفاعی افتادند واز طرف دیگرهم چون این سناریو پای فتوا دهندگان را هم پیش می کشید این سناریورا کنار گذاشتند . .  . . . . . حرف های ضد ونقیض بسیاری زده شد که یکی ازآنها هم مسأله مهدورالدم بودن قربانیان وماده 226 بود .»
ترس فتوا دهندگان  ازافشای نام و نشانشان  در قتل های زنجیره ای، از مسائلی ست که دکتر زرافشان رسوایشان می کند .
 فشار افکار عمومی بالاخره حکومت فاسد را به  اعتراف واداشت. در «چهار دهم دی 1377» وزارت اطلاعات با صدور اعلامیه ای اعتراف کرد که مأموران آن وزارت خانه زنده یادان: « پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده» را به قتل رسانده اند. ص113
خانم سیما صاحبی همسرزنده یاد محمد جعفر پوینده با دلی پردرد، زمانی که با گم شدن شوهرش برای چاره جوئی همراه دخترش به سراغ آقای خاتمی رئیس جمهور وقت می رود  «افرادی که دردفتر او بودند، برخورد بدی با من کردند آنها نامه را از من گرفتند  و گفتند آقای خاتمی به نامه شما جواب خواهند داد . . . .  من گفتم من جواب فوری می خواهم من حفاظت فوری جان همسرم را ازآقای رئیس جمهور می خواهم  به هرحال آن ها به ما اجازه ورود به  دفتر خاتمی را ندادند. . . . ازهمان روز از این قضیه دل بریدم.» اعضای دفتر آقای خاتمی که اصولا کارشناس و مشاورین او در حوزه مسائل سیاسی و جاری کشور هسنتد، قاعدتا در پاره ای از روزنامه های آن دوره خبر گم شدن پیروز دوانی در3 شهریور 1377، قتل حمید حاجی زاده و پسرش کارون در شب اول مهر77، داریوش وپروانه فروهر در 30 آبان 77، مجید شریف در 8 آبان 77، ومحمد مختاری در 12 آذر 77  را دیده و یا شنیده بودند، بنابراین انتظار می رفت که با این نامه  با مسئولیت و دقت بیشتری برخورد می شد . سیما صاحبی  می افزاید:  « درروز21آذر 77 حدود هفت شب طی تماس تلفنی اطلاع دادند، جسدی را درشهریار کرج پیدا کره اند که با مشخصات محمد جعفر پوینده مطابقت می کند. . . .   بعد درپرونده خواندم که همان روز 18 آذر، دو ساعت پس از ربوده شدنش به قتل رسیده بود.»
خانم پرستو فروهر در«گزارش به ملت» گوشه هایی از جنایت ننگین سازمان یافته را بررسی و برای همگان عریان کرده است.  خواننده ازخوانش روایت دختزی از مشاهدۀ بدن ها ی مثله شده ی مادر و پدرش چنان درهول وهراس می افتد که به سختی می تواند تا پایان سخنان راوی طافت بیاورد. درکنار این جنایت هولناک، قاتلان، خانۀ  فروهر را نیز چپاول می کنند. «درمقابل سئوال ما که چرا این خانه این گونه به هم ریخته وغارت شده است، جوابی نداشتند.»
روایت گلشیری و سفر به ارمنستان  و . . .  از جستارهای خواندنی است که از دوراندیشی و علائق فرهنگی وتاریخیِ نویسندگان این کتاب حکایت می کند. زنده یاد هوشنگ گلشیری با برخی آثار نیک و به یادمانی اش از حوادث خانه گوست و تدارک اولیه سفرنویسندگان به ارمنستان، ملاقاتی چند با یکی ازمأموران امنیتی [هاشمی] به عنوان یک شاهد گزارش دقیقی تدوین کرده است که هم فضای آن روزها را به درستی نشان می دهد و علاوه بر این ، رفتارهای هوشمندانه دراین گونه رابطه های بحرانی را درزمانۀ امنیتی یادآور می شود. ازطرف دیگر جمع آوری اسناد ومدارک در جامعه ای که مدام با گسست هایی روبرو است، باز سازی حافظه تاریخی وجمعی که حاکمان با تمام امکاناتشان در حال جلوگیری از آن و مخدوش کردنش می باشند اهمییت صد چندانی پیدا می کند.
قسمتی از پیام زنده یاد منصور کوشان پایان بخش این نوشته است: « همچنان که بعدا برای اولین بار به اروپا آمدم، قبول کردم که تا آخرین لحظه در راه صدا و اندیشه دوستان، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، فروهرها، غفار حسینی، احمد میرعلایی، مجید شریف وحمید حاجی زاده ها تلاش کنم، و صدای همه ی آن ها را به ملت ایران برسانم. وظیفه مااست که لحظه ای سکوت نکنیم .»
 با سپاس ازبازنگری وکوشش آقایان حمید جهان بخش و سعید افشار که با تدوین این اثر به یادماندنی و معرفی خاطره جانبازانِ فرهنگی ادبیات تبعید را پربارترکرده اند. با آرزوی موفقیت ایشان و همه خادمان فرهنگ که دراین تبعید اجباری با تحمل سختی ها دربالندگی فرهنگ  کوشا هستند .


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد