شیرینی خیال ات را دوست دارم
طعم بوسههای گمشده ات را نیز.
گرچه میترسم
از این همه قند
که دیواره ی رگهایم را میخراشند
و در کمین بیناییام شکر میشوند.
با اینهمه کاش بودی
تو را نفس میکشیدم.
لاهیجان، لاهیجان چای مینوشیدیم
و برای قندها هم
پایان گرمی را رقم میزدیم
حتا در همین لحظه
که از چنگک خونین خبرها آویزانم کرده اند !
تیر ماه ۱۳۹۳
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد