وقتی که در سوگ است دریا
جنگل سترون،
دشت نازا،
از تشنگی ،
تَرکنده ،هرسنگی،
به هر جا
از قطره بارانی اثر نیست،
از مرغ توفان هم خبر نیست،
ابری ندارد شورِ باران،
خونمردگیهای خزانی
خشکانده رگهای بهاران
خواهی نخواهی
ازتودههای برگِ ریزان
بیرون تراود
شبنمِ جان!
جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد