" کسی که با هیولا ها می جنگد باید مراقب باشد که خودش هیولا نشود " : نیچه
یک شاه کلید - یک ضرورت :
این نوشتار در چند بخش ادامه خوا هد یافت . چند بخش ؟ نمی دانم . این پروژ ه را پنج سال پیش آغاز کردم . پس از خیزش سبز ٨٨ و جنبش اعتراضی مردم . تا پیش از آن هرگز بر این گمان نبودم که دهلیزهای بیت ولایت و ستاد پیشوا انقدر پیچیده و پرپیچ و خم باشد . می دانستم ، شنیده بودم و خوا نده بودم که قدرت ولایی هزار دستان است . اما با کنکاش بیش تر دریافتم که این حکایت ، حکایتی است دیگر از جنسی دیگر .
شناخت از دهلیز ها و حفره های پیچیده قدرت در حکومت اسلامی ایران یک ضرورت برای آنانی است که باسیاست کاری می کنند کارستان و جدی . " شناخت ساختار قدرت " ابزار تحلیل است . سنجش ارزیابی ها ست . مدخلی بر گشایش راه کارها ست . شاه کلید گشودن درهای قفل شده حاکمیت است . هموار کننده راه آیندگان است . بدون شناخت از ساختار قدرت راه ها به بیراهه می انجامد . آنانی که می خوا هند با سیاست و این مقولات لاس بزنند ، هنگام خود را به هدر ندهند و همین جا از خواندن این نوشتار پرهیز نمایند .
بسیارانی از سیاست ورزان وطنی [ چه در برون و چه بیرون مرز ] از ابزار های غیر علمی ، تخیلی ، رویا بافانه و آرمان خوا هانه استفاده کرده و به سرزمین تحلیل و ارزیابی سیاست گام می نهند . پس ، پس از مدتی ، حتی اگر نیت نیک داشته باشند ، در آنان دگردیسی صورت گرفته و به یک سیاست پیشه تبدیل میشوند که پاشنه پا را می برند که در کفش آرمان های خیالی شان گنجانده شود . شناخت دقیق [ نه سر سری ] و تدقیق ژرف [ نه شلخته وآر ] از ساختار قدرت ، شاه کلیدی است در دستان ارزیاب گر سیاست که به شهر سیاست گام می نهد . بدون در دست داشتن این شاه کلید ، ارزیابی از توافق هسته ای ، انتخابات ، پیش آمد های منطقه ( سوریه - داعش ، ...) بحران اقتصادی ، بحران اخلاق ، مرجعیت و ... سایر مسایل کلان مملکت ، می تواند سیاست ورز را به بیراهه کشانده و به ضد و نقیض گویی دچار نماید .
چند انحراف ساختاری :
یکی از پارامترهایی که سبب شد یهای کافی و ارزیابی مناسبی به "هرم حاکمیت " و حلقه های قدرت در درون بیت ولایت داده نشود ، به بیراه کشاندن و آدرس نادرست دادن هر م قدرت بود . این آدرس های نا درست را " انحرافات ساختاری " می نامیم .
دهه هفتاد ؛ انحراف ساختاری یکم : شاهد بودیم که که چه گونه سوراخ دعا گم شد و فوج کلانی در بدر بدنبال عالیجناب سرخ پوش بودند . قتل های زنجیره ای , گسترش رانت خواری و فساد را در اراده هاشمی ( عالیجناب سرخ پوش ) دیدند . اکبر گنجی و اصلاح طلبان , مخترع نام" عالیجناب سرخ پوش " بر هاشمی بودند (١) . گویا که همه نیک و شایسته عمل کرد ه بودند بجز "پدر خوانده " (هاشمی ) . محمد قوچانی و اصلاح طلبان جوان نام "پدر خوانده " را بر هاشمی بنهادند (٢) . عوام و خواص هر پیش آمدی را به اشارت انگشت هاشمی می انگاشتند . و بدین گونه دروازه بیت ولایت را بستند و حواد ث درون آن را نیکو جلوه دادند و نوک حمله به خیابان پاستور راهی شد . این یک انحراف بود . ما نا خوا سته , یک دهه , در این سنگ گلاخ سر در گم شدیم .
دهه هشتاد ؛ انحراف ساختاری دوم :" همه قدرت در دست سپاهیان است " یا " رهبر بازیچه دست سپاه است " یا " تمام سرمایه های مالی و نفتی در دست سپاه است " یا .... ما را به بیراهه ی دیگری کشاند .فرمان دا ر را سپاه می پنداشتند و فرمان بر را رهبر . و رهبر در هاله ای از تقدس خرامیده بود . دهه دوم را در این تنگنا گیر کردیم .
شگفتی در این است که هر دو "انحراف " بالا توسط سیا سیون درون کشور ارایه داده شد نه روشفکران برون مرزی .
بر کنار رفتن در پوش ها
خیزش سبز ٨٨ , اندیشه و ذات ما را عريان کرد. ما را واداشت به ديدن و دريافتن اين که، چه نمی دانستيم. شروع کرديم به داوری و جستجوی الگوی حلقه های قدرت ، و فاصله گرفتن از رویا نویسی ها و خیال پردازی ها . يعنی فاصله گرفتن از ساخت های مهندسی قدرت سیاسی وقايع نگاران و مورخين و ارزیاب نگا ران که با منطق نفس گير و حضور پر رنگ خود کامگی به بیراهه رفتند و ما را مظلوم وا ربه دنبال خود کشاندند و دو دهه در تنگنا خرامیدیم . خیزش سبز ٨٨ سبب ساز تکانه ای کم سابقه در جان و جهان روشنفکران و خرد ورزان شد و درپوش ها کنار زده شد و قله های هرم قدرت آشکار شد .
تفاوت دو رهبر : کاریزمای طبیعی - کاریزمای ساختگی :
خمینی , از زهدان مرجعیت شیعه و رهبریت سیاسی به گونه طبیعی ، در فرایندی انقلابی ، به عنوان رهبر کاریزما زاده شد .
خامنه ای ، نه مرجع تقلید بود و نه مجتهد جامع الشرایط . و در سیاست رقبایی دا شت از وی یک سر و گردن ستبر تر .
هر چند که سال پیش از این ، خمینی شرط مرجعیت را برای رهبری حذف کرده بود .
برای قبضه کامل قدرت ، رهبر نو پا ، با دو مشکل اساسی روبرو بود ؛
١- چه گونه به فرایند کاریزما آفرینی دست زند ؟
٢- چه گونه موانع و رقبای سیاسی ( رفسنجانی , منتظری ، جناح چپ ، خط امامی ها , ...) و نهادهای نظارتی بر رهبر( مجلس خبرگان و ...) و رقبای فقاهتی ( منتظری ، یوسف صانعی ، موسوی اردبیلی ، روحانیت سنتی حوزه و .... ) را از بین ببرد . ؟
تغیر ساختار قدرت
رهبر نو پا ، برای حل این دو مشکل ، تغیرات پایه ای در ساختار حاکمیت را بدین گونه در دستور کار خود قرار داد و مهندسی نمود :
١- تبدیل بیت رهبری به ستاد قدرت و حاکمیت
٢- عقیم کردن نهاد نظارتی بر عملکرد رهبری - خنثی سازی مجلس خبرگان
٣- کادر سازی - جریان پروری
٤- کنترل نهاد روحانیت و حوزه در مکتب تهران و مکتب قم و خنثی سازی مکتب نجف .
٥- کنترل نهادهای انتخابی - مقتدر کردن شورای نگهبا ن
٦- سازمان دهی حامیان , پرورش ذوب شدگان و آموزش مداحان با ایجاد نهاد فرهنگی در بیت .
٧- کنترل کامل حلقه های نظامی با ایجاد نهادهای سپاهی - نظامی در بیت
٨- کنترل کامل حلقه های امنیتی با ایجاد نهادهای امنیتی - اطلاعاتی در بیت
rezaalavim@yahoo.com
این مجموعه نوشتار ها ادامه خوهد یافت
========================
پی نوشت :
١- برای آگاهی بیشتر به کتاب " هاشمی بدون روتوش " از صادق زیبا کلام و فرشته اتفاق مراجعه کنید .
٢- برای آگاهی بیشتر به کتاب های " پدر خوا نده و چپ های جوان " و " پدر خوا نده و راست های جوان " از محمد قوچآنی مراجعه کنید .