logo





میزقهوه

جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳ - ۳۰ مه ۲۰۱۴

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan03.jpg
بافنجان قهوه ازدرپهن وتمام قدکافه می آیم بیرون.یک میزدونفره طرف راستم ویکی طرف چپم است.هرکدام یک سرنشین ویک صندلی خالی دارد.میزطرف راست نزدیکتراست.می پیچیم رو صندلی خالی بنشینم.زیرچشمی مردته ریش دارنشسته را میپایم.عبوس است وششدانگ تومبایلش غرق.وجناتش توذوقم میزند.دلم ازمیزو صندلی وآدم نشسته چرکین میشود.ازفرمان دلم پیروی میکنم.به طرف میزمشابه طرف چپ برمیگردم.کنارصندلی کنارمیزمی ایستم ومیپرسم:
Could I have a sit here,Sir?
نیم زانوبلندمیشود.لبخندملایم دلچسبی میزندومیگوید:
Sure!
میانه مردیست باخرمن موهای جوگندمی وچشمهائی آسمانی رنگ. سری به عنوان خوشامدگوئی تکان میدهدوخواندن کتاب جیبیش را دنبال میکند.باهاش احساس هم بستگی وهم دلی میکنم.....
به اواخرقهوه میرسم.جوان بلندبالای خوش صورتی ازدرکافه بیرون می آید.مدتی کناردرمرددمیماند.به میزومردوصندلی خالی طرف راست نزدیک میشود.ازمردنشسته وفرورفته تومبایل اجازه میخواهدروصندلی خالی بنشیند.مردانگارخلسه اش خراب شده،سرش رایکبری نیمه بلندوجوان منتظرراترشرویانه برانداز میکند.کم مانده دادبزند.مبایل وفنجان قهوه اش را باخشم کنارمیکشد.بلندمیشود.چشم غره ای به جوان میرود.فنجان ومبایلش راباعصبیت برمیدارد.راه میافتدمیرودطرف پیاده رودیگرخیان،رویک نیمکت عمومی باخشم فروکش میکند.
جوان فنجان به دست هنوزهاج- واج سرپاست.حالتی اهانت دیده دارد.به مردروی نیمکت عمومی آن طرف خیابان خیره مانده.استیصال سراپاش را درخودگرفته.
ته قهوه ام راسرمیکشم.هم میزم صحنه را نگاه میکندوباکتابش مشغول میشود.بلندمیشوم ومیگویم:
Have a nice day,Sir!
کتاب دردست نیم زانوبلندمیشودومیگوید:
You too,it was my pleasure to see you.
جوان هنوزهاج-واج کنارصندلی ومیزخالی وایستاده.نیروی تصمیم گیریش راازدست داده.نگاهی به من وهم میزم ونگاهی به مردرونیمکت آن طرف خیابان می اندازد.بهش نزدیک میشوم.دستی روشانه اش میکشم.به خودش میاید.زانوهاش خم برمیداردوآرام روصندلی فروکش میکند.میگویم:
Take it easy man!he is kopf kaput(1)
به آلمانی یعنی دیوانه.(1)

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد