logo





"حق آزادى تفكر" در "فرهنگ دينى" از نظر محمد مجتهد شبسترى

پنجشنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۵ مه ۲۰۱۴

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
محمد مجتهد شبسترى به سخنان مصباح يزدى كه در سخنرانى روز پنجشنبه در قم گفته بود : " امروز فرهنگ جهانى دنيا بر اساس قداست آزادى استوار شده"، "و بتى كه امروز در عالم پرستش مى شود بت آزادى است" عكس العمل نشان داده و جوابيه اى خطاب به مصباح يزدى منتشر كرد.

ما را به جهالت پيشگى و مجهول الهويه بودن مصباح يزدى كه آزاد بودن و زيستن، و به تبع حق انتخاب داشتن و منتخب شدن، اختيار سرنوشت خويش را، خود بدست گرفتن، را ناشى از "بت آزادى" مى انگارد و القاء مى كند تا با تعزيه گردانى، خويشتن را سوژه و از اينطريق مقلدان آشفته سرِ خويش را روانه ميدان تاخت و تاز كند تا بگيرند، بزنند و زبان ببرند و بدين ترتيب بر حاكميت جور و ستم تداوم بخشند، كارى و سخنى نيست كه سخن با كسى ست كه فرهنگ ايرانيان را دينى مى داند اما "آزادى تفكر"را در چنين فرهنگى ممكن.

محمد مجتهد شبسترى براى برونرفت از وضعيت حاظر و زيستن مسالمت آميز همه افراد جامعه ايرانى و رها شدن از مشكلات فرهنگى، اجتماعى،سياسى و اقتصادى، دو راه حل به شمول ذكر بند "الف" و "ب" از جوابيه اش به مصباح يزدى پيش كشيده است كه راه حل در وجه "ب" مى گويد: "عالمان رسمى دين همچنان اصرار كنند كه آزادى بت است........." كه اين راه حلى مصباحيست اما راه حل در وجه "الف" كه راه حلى شبستريست بدان مكث و آن را مطمح نظر قرار مى دهيم. راه حل بند "الف"مى گويد: "حق آزادى تفكر، عقيده و بيان براى همه افراد جامعه بدون استثناء مسلم شناخته شود و بحث و بررسى و انتقاد و گفتگوى عمومى مداوم، در فرهنگ دينى سارى و جارى گردد، علماى رسمى دين به انتقاد از نظرها و اعمال آن از سوى ملت تن دهند و رابطه فكرى و عملى اين دو طرف با يكديگر از حالت اطاعت و تقليد كوركورانه يك طرفه به يك گفتگوى همدلانه دو طرفه مبدل گردد".

ايراد اين راه حل در اينست كه رابطه و مناسبات شكل گرفته اجتماعى، سياسى بر بستر نوع نگرش و بينش دينى ميان "عالمان رسمى دين" و "مردم" كه اين "عالمان رسمى دين" بر مقبوليت چنين رابطه و مناسباتى كه اين رابطه و مناسبات در كاست خود داراى قدمتى پيشين و چند هزارساله است، بر قدرت سياسى تكيه زده اند و در بينش شان منافع اسلام، كه خود را نيز نمايندگان مدافع چنين منافعى مى دانند و در راستاى پا برجا ماندن اسلام از طريق بر پايى حكومت اسلامى، سرها به دار آويختند، زبانها بريدند، كهريزك درست كردند و همچنان بر حسب شرعيات اسلامى در ملاء عام سر به دار مى برند و بالاخره به حيثيت خانواده امثال محمد نوريزاد خدشه وارد مى كنند و اينهمه را با افتخار براى "اسلام عزيز" انجام مى دهند اما آقاى شبسترى با مشاهده به اينهمه پليدى ها و پلشتى هاى اسلامى، با نصحيت از همين "عالمان رسمى دين" يعنى همين نابكاران بلاهت پيشه در حاكميت اسلامى مى خواهد تا با گردن نهادن آنها به انتقادهاى مردم، راه "حق آزادى تفكر" را بگشايند، تا ايشان به تأسى از تأويل اسلامى خويش و روش مصلحت به سياق همين ارزش تأويلى، آشتى ميان احكام شرع دين در "فرهنگ دينى" با معيارهاى عرفى/عقلى را به كرسى نشاند. آيا جامعه مى تواند فرهنگش از نظر آقاى شبسترى دينى باشد اما همزمان فرهنگى عقلگرا؟ به اين موضوع بيشتر مى پردازيم.

سخنان نوشتارى آقاى شبسترى كه جوابيه اى خطاب به مصباح يزدى است معطوف به موضوعاتى همچون قدرت، نظام سياسى، فرهنگ دينى، عالمان سياسى،"عالمان رسمى دين" بوده كه هر يك از آنها تعريف و نقش خاص خود را در يك جامعه دارند و ايفاء مى كنند. با بازخوانىِ "فرهنگ دينى" مطرح از سوى ايشان كه چنين فرهنگى از نظر آرامش دوستدار "امتناع تفكر" است، مى توان به بيهودگى بينش شبسترى بينشى كه در كليت خويش آزادى، كه طبعاً آزادى انديشه و انديشيدن و بيان است را در دالان تيره و تار "فرهنگ دينى" ايشان كه حكومت و نظام دينى/اسلامى ما برآمده از آنست، پى بُرد.

در رابطه با ادعاى تحقق آزادى در فرهنگ دينى كه محمد شبسترى، مسئولان و "عالمان رسمى دين" و حاكمان را براى اين منظور فرا مى خواند، چنين ادعايى جز دو حالت، حالت سومى برايش وجود ندارد: حالت اول اينكه ايشان مصلحت را در اين مى بينند كه آزادى و "فرهنگى دينى" تضمنات هم باشند و يا از سوى حاكمان "حق آزادى تفكر......."بدون استثناء مسلم شناخته شود" و يا "عالمان دين" با مردم "به يك گفتگوى همدلانه دو طرفه" تن دهند و حالت دوم اين باشد كه ايشان در خيال خويش بر اين نظر پاى بفشارند كه اگر در جامعه دينى و يا فرهنگ دينىِ امريكاييها دو نظام حقوقى و سياسى بطور مستقل جامعه امريكا را در روند آزادى و دموكراسى پيش مى برند چرا در فرهنگ دينى ايرانيان چنان امرى محقق نشود و نتوان آنرا پيش برد؟ به هر روى، اگر منظور ايشان در "جارى و سارى" بودن "حق آزادى تفكر" در "فرهنگ دينى"، خاصه "فرهنگ دينى" ايرانيان است و بدور از مشابه سازى نوع ديندارى مردم آمريكا كه ديندارى و فرهنگ دينى با يكديگر ناهمانه اند و نامتجانس، در اينصورت بايد بدين گمان بريم كه تنها ايرانيان هستند كه مى توانند "حق آزادى تفكر" را بر "فرهنگ دينى" بقول آقاى شبسترى "جارى و سارى" كنند و امكان شدن و تحقق چنين امريست كه ايشان را متقاعد كرده تا "عالمان رسمى دين" را فرا بخواند براى تن دادن به انتقادهاى مردم. اين عالمان دين همانهايى هستند كه بخش عمده اش تصميم گيرنده كلان در ساخت قدرت اسلامى و نيز مزد بگيرانند، نظير مصباح يزدى.

جهت فهم دقيق اين بحث قبل از هرچيز بايد به اين ترغيب شد تا تعريفى از فرهنگ و نيز چگونگى تسلط دين بر آن و ساخت قدرت، در نزد خودمان داشته باشيم تا به درك پيش زمينه اى از محتوا و مضمون اصلى بحث، موضوع بحث را سهل تر به ذهن خود گيريم تا كانون تمايزات و ناروشنى هاى مفهومى به وضوع برايمان قابل فهم شوند. اما قبل از آن پاره اى توضيحات در باره ديندارى شهروندان امريكا كه هر از گاهى از زبان بانيان و مبتكران اصلاح طلبى دينى چه در درون حكومت اسلامى و چه بيرون از آن و بعصاً سكنا گزيده در اروپا و امريكا جارى مى شود و آن با "فرهنگ دينى" ايرانيان يگانه و يا مشابه انگاشته مى شود و يا بهتر است بگوييم القاء مى شود تا بدينصورت امكان روند موفقيت اصلاحات و نهايتاً استقرار آزادى و دموكراسى در "فرهنگ دينى" ايرانيان مقبول و معقول جلوه كند، در اين باره به ايجازِ سخن اكتفاء مى كنيم.

ديندارى شهروندان امريكا همانى نيست كه در جامعه ايرانيان از آن بعنوان "فرهنگ دينى" ياد مى شود. فرهنگ دينى آن اصلى از رفتار جمعى ست كه همه نوع، از صورت هاى ارزشى انسانى/عرفى را به سيطره خود دارد و بر اين اصل، دو ساختار مهم جامعه كه اصولاً هويت جامعه از آنها مشخص مى گردد يعنى ساختار حقوقى و سياسى لاجرم و لازماً به تناسب چنين فرهنگ مسلط در جامعه در مى آيند. بى كفايتى نظام سياسى ايران در قرون متمادى بر اين امر صحه مى نهد يعنى تناسب ميان فرهنگ دينى و نظام سياسى بى كفايت و اين هر دو در بى مايگى. در حاليكه ديندارى مردم امريكا هيچ مشكل و ممانعتى بر تحول نظامات حقوقى و سياسى سكولار بوجود نمى آورد و اصولاً شهروند بودن (امريكاييان) يعنى فرد به مثابه داراى حقوق شهروندى و حقوق شهروندى در راستاى بهبود وضعيت شأن زندگى بدون معيارهاى عقلى و تفكر كردن به موضوعات عرفى يعنى موضوعات مربوط به زندگى دنيوى انسانها، محال است. بر چنين بسترى از معيارهاى عقلى و گشودن گره پيچيدگى ها و دشوارى هاى زندگى بدين منوال، شهروندان امريكايى مناسك و نيايش دينى خود را به جا مى آورند در واقع گره پيچيدگى و دشوارى هاى زندگى غربيان و موضوع آفريدن و مفهوم ساختن از موضوعات به خدمت زندگى شهروندى از راه تعقل و انديشيدن بدانها باز مى شود و نه به طريق نيايش و يا از طريق فال و طالع بينى ما ايرانيان، بنابراين نيايش دينى امريكاييان هيچ ارتباطى با "فرهنگ دينى" ندارد كه فرهنگ دينى در دو رويداد فرهنگى ما حاصلش نظام بى كفايت سياسى بوده است.

قدرت:
قدرت يعنى تأثير و نفوذ يك فرد و يا يك گروه بر گروه هاى ديگر هم در بُعد سياسى و هم اجتماعى. اصل و سر منشأ قدرت قبل از هر چيز از اجتماع ما انسانهاست يعنى اگر اجتماعات انسانى موجود نباشد به تبع قدرت هم وجود نخواهد داشت. بعبارت ديگر جامعه پذيرى انسان اجتماعى شده بدون اعمال قدرت، يك ساعت هم بقاء و دوام نخواهد آورد.
زايش قدرت در شكل مدرنش به اندازه قدمت زايش نظامات مدرنيته غرب است و از بركت همين نظام است كه قدرت مستبدين و نظامات استبدادى به زير پرسش رفته و در روند فروريزى و يا فروپاشى قرار گرفته اند. در اينجا پيداست كه ما با دو نوع شكل قدرت روبروييم؛ قدرت استبدادى و مدرنيته، در اولى قدرت نظام استبدادى با دو مسئوليت منطبق برهم يعنى مسئوليت سياسى و مدنى هر دو را يكجا اعمال مى كند، كه يك دليل اعمال قدرت يكجانبهء حكومت مسئوليت گريزى مردم است كه مغفول از شهروند بودن و حق شهروندى خويشند اين همان سرچشمه زايش قدرت استبداد است. اما نوع ديگر قدرت، در مدرنيته ظهور كرده است و آن دو مسئوليت متمايز مدنى شهروندان و حكومت و يا دولت است كه قدرت، قدرتش را در جامعه بواسطه آراى عموم شهروندان اعمال مى كند؛ يعنى اين مدنيت است كه به قدرت براى اداره جامعه امر و نهى مى كند و نه بالعكس در جوامعه استبدادى كه امر و نهى با قدرت سياسى است. با اين تعريف و توضيح موجز مى رسيم به توضيح و تعريف اختصارى از فرهنگ جامعه تا در توضيح "فرهنگ دينى" به نقش قدرت و نظام سياسى معطوف بدان را فهم كرده باشيم.

فرهنگ:
در يك تعريف كلى بايد گفت فرهنگ مجموعه پيچيده اى از عادت ها، دين و باورها، آيين، خُلق و خوى، و رفتارها كه در شكل مشترك زندگى اجتماعى و كنش هنجارى متبلور مى شود و البته خرده كنش ها در جامعه در نزد گروهاى اجتماعى مى توانند متفاوت باشند اما به هر سان فرهنگ در شكل يك رفتار كلى مشترك معروض و بيرونى مى شود. آنچه قابل ملاحظه در اين تعريف ماست باورهاى دينى بعنوان جزيى از اجزاء و يا عنصرى از فرهنگ را شامل مى گردد، هرگاه اين جز و يا عنصر از عناصر فرهنگى شكل مسلط بر اجزاء و عناصر ديگر فرهنگى بيابد آن فرهنگ تماماً دينى خواهد بود و به تبع ساختار قدرت و نظام سياسى را بطور كامل بر خويش مى كشد، هر سطوحى از فرهنگ و رفتار فرهنگى در جامعه مستلزم همان سطحى از نظام سياسى است. پس هر كجا دين ارزشى فراگير بر فرهنگ باشد آن فرهنگ دينيست كه به روايت آرامش دوستدار فرهنگ دينى آن فرهنگى ست كه ناپرسا باشد. "فرهنگ دينى" در دو رويداد و تحول فرهنگ زردتشتى و اسلامى ما به قدمت دو هزار پانسد سال كه در تمام اين دوران نظام سياسى ايران بى كفايتى خود را سپرى مى كرد برآمد نمود، و هر كجا ارزشهاى دين به زير مجموعه معيارهاى عقلى قرار گرفته بود آن فرهنگ، فرهنگ فلسفى و عقلى بود مانند يونان باستان كه سياست در نظام انديشيدگى و سياسى اش به "دموكراسى آتنى" منتهى مى شود.

با اين تعريف و توضيح در رابطه با قدرت و فرهنگ و بر شمردن تمايز ميان نظامات سياسى در نوع الگوى استبداد و مدرنيته مى توان بر اين امر صحه نهاد كه ساختار قدرت سياسى آنگاه پاسخگو خواهد بود كه از آراى آزاد مردمان شهروند شده يعنى بافت مناسبات مدنى بر جامعه استوار شده باشد و همانگونه كه توضيح كرديم نقش مسئوليت شهروندى -كه چنين مسئوليتى هيچگاه بر بستر "فرهنگ دينى" نمى زايد و نمى بالد- آن منشأيى خواهد بود كه قادر مى شود ساخت قدرت را به تناسب اميال خويش تحول بخشد بى تحولى نظام سياسى ايران در قرون متمادى چه چيز را به ما نشان مى دهد جز فرهنگ مسلط دينى بر همهء شئون زندگى ما؟

در "فرهنگ دينى" و نظامات استوار بر آن و سرشكن بودن مسئوليت فردى/اجتماعى و سياسى بر عهده ساختار قدرت سياسى هيچ دريچه و روزنه اى براى "بحث و بررسى، و انتقاد و گفتگو عمومى مداوم" بوجود نخواهد آمد آنگونه كه آقاى شبسترى مى خواهد آنها را " در فرهنگ دينى سارى و جارى" سازد و طبيعتاً "حق آزادى تفكر، عقيده و بيان براى همه افراد جامعه" هم نه. زيرا اينها موضوعاتى در "فرهنگ دينى" نيستند كه هيچ، در تضاد با آنند. بنابراين اين پنداشت آقاى شبسترى متبلور در متن جوابيه ايشان به مصباح يزدى، ظن بر نمى انگيزاند كه تصور كنيم منظور ايشان از "فرهنگ دينى" كه گويا از آن مى توان "به آزادى تفكر" و پرسا كردن قدرت سياسى رسيد كدام يك از اينها، يعنى ارزشهاى فرهنگ دينى و يا معيارهاى عقلى مى بايست زير مجموعه آن ديگرى باشد؟ آنچه واقعيت است در رويدادهاى فرهنگى غرب كه از آن نظامات مدرنيته ظهور كردند تفوفق معيارهاى عقل به شؤن زندگى بر ارزشهاى دينى بوده است كه اين معنايش برچيدن بساط دين در رتق و فتق امور انسان و جامعه است كه از اين مى توان خارج شدن دو پايه اساسى جامعه مدرن يعنى نظام حقوقى و سياسى از ارزشهاى دين اشاره نمود. مى توان شهروندان امريكايى را ديندار معرفى نمود اما اين ديندارى مانع تعقل و تفكر شهروندان بر امور خويش نيست در حاليكه در ايران حتى آنانى كه مدعى سكولاريسم غير دينى هستند جرئت بيان آن را ندارند چه رسد به اينكه بخواهند با استقلال فكرى به جبهه سكولاريسم اهتمام ورزند. به اين مى گويند "فرهنگ دينى" و نفوذ بى شائبه آن در رفتار مشترك ما ايرانيان كه به پيوست و پيروى از فرهنگ تقيه و مصلحت چه از نوع مداراى دينى اش باشد و چه ادعايى از جنس ديگر اما به هر حال تحمل زايشى از روشنگرى خارج از حيطه اصلاح طلبان خواهان حفظ نظام اسلامى را هيچ كدام ندارند. بنابراين "حق آزادى تفكر" و انديشه و بيان كه از سوى آقاى شبسترى مطرح شد پيشتر در معده "فرهنگ دينى" به استوارى نظام سياسى دينى، هضم شده است و در چنين فرهنگى هيچگاه "حق آزادى تفكر" و تحمل نقد از سوى حاكمان و هر ملجأ و مركز دينى رسمى و غير رسمى، "جارى و سارى" نشد و نمى شود.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

آقای شبستری روی نقطه حساسی دست گذاشته است.
مینا کاویانی
2014-05-15 09:10:30
استاد نیکروز اعظمی با درود فراوان از شما فرو تنانه در خواست می کنم دعوت آقای محمد شبستری را بپذیرید که

"حق آزادى تفكر، عقيده و بيان براى همه افراد جامعه بدون استثناء مسلم شناخته شود و بحث و بررسى و انتقاد و گفتگوى عمومى مداوم، در فرهنگ دينى سارى و جارى گردد، علماى رسمى دين به انتقاد از نظرها و اعمال آن از سوى ملت تن دهند و رابطه فكرى و عملى اين دو طرف با يكديگر از حالت اطاعت و تقليد كوركورانه يك طرفه به يك گفتگوى همدلانه دو طرفه مبدل گردد".
خواهشمند است توجه کنید اگر حق آزادى تفكر، عقيده و بيان براى همه افراد جامعه بدون استثناء مسلم شناخته شود و بحث و بررسى و انتقاد و گفتگوى عمومى مداوم،در فرهنگ دین سازان جاری شود چه اتفاقی روی خواهد داد؟ این موضوع را و زاویه دید آقای شبستری را دست کم نگیرید تا اجرای آن فرسنگ ها فاصله داریم .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد