logo





واقعياتى از ضعف هاو ناتوانى ها

يکشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۴ مه ۲۰۱۴

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
حاكميت اسلامى ايران بوسيله دستگاه تبليغاتى عظيم و با سرمايه هاى كلان مادى و تبليغاتى گسترده همچنان در تعزيه گردانى به معجزه گرى اش در رستگارى انسان در نزد عامه، مشغول به پراكندن منويات مشموم اسلامى خويش است، و در شستشوى اذهانِ عمومِ عامه دمى غافل نيست و در اين راه، حداقل دستاوردش اينست كه توده را به مدعاى اصلاحات به سبك اسلامى اش به اشغال درآورده است. و نيز، رهروان راه حق "دموكراسى دينى" يعنى شبه سكولارها از اينكه روحانى فلان چيز را گفته، ظريف فلان كار را كرده، سر از پا نمى شناسند و بهمراه توده مردم به معجره گرى يك حكومت دينى-اسلامى، چشم اميد بسته اند غافل از اينكه اميد داشتن امرى انتزاعى ست و ارزشى غير قابل اعتماد و اطمينان. و بدين صورت دموكراسى ايرانى را از ره عبور از "پل صراط" "دموكراسى دينى" به قعر چاه آن به سقوط مى برند. درست همان كارى را كه روشنفكران مستغرق در پلشتى ايدئولوژيك در جريان انقلاب بهمن و پس از آن انجام دادند و ملتى را از چاله به چاه هدايت كردند.

رفتار مردم در اين دسته گُل آخرى كه به آب دادند و از صنف روحانيت حاكم بر جان و مال و ناموس خود، روحانى را برگزيدند، و اينبار باز هم، عقد و عهد اخوت با صنف روحانيت بستند و به رنگ بنفش به رخوت تاريخاً معنا گرفته خويش مُهر تأييد زدند، به وضوع همين مشغوليت مردم را در چرخش به دور خويش عيان مى سازد. شورى بر اين صحنه آرايى برپا شد و صحنه گردانان بر گور عقلانيت پاى كوبيدند و بدينسان در بازار مكاره ريا و نيرنگ خويش بر مرگ عقلانيت انسان به جشن نشستند. تعدادى اين بيهوده گى و اغفال را تصميم گيرى و اراده در دقيقه نود مردم دانستند و در تأييد ذلالت و ضلالت در انتخاب "بد و بدتر"مردم، و در واقع تسليم به صحنه آرايى و گردن نهادند بدان را به پاى عمل و رفتار عقلانى مردم نهادند بدون فهم اين مسئله، كه تا وقتى توده ها از خود رفتار توده اى و احساسى نسبت به موضوعات خويش نشان دهند معنايش اينست كه ميان تهىِ عقلانيت در رفتار در تداوم خود بوده و شئون زندگى اجتماعى در تناسب با چنين تهيماندگى اى راه هر نوع ترقى و پيشرفت را ممتنع مى سازد بواقع امر نيز اينچنين وضعيتى گريبانگير ايرانيان است وضعيتى كه مى شود بواسطه آن، با طناب هر الكنى به ته چاه رفت كه بيش از سه دهه انتظار معجزه از حاكميت بلامنازع اسلام با طناب آن در درون چاه بالا و پايين مى رويم.

غفلت از اين وضعيت جموش صحنه آرايى به اهتمام صحنه گردانانِ معتقد به ارزشهاى اسلامى بر نظام سياسى كه اساس مقبوليت خويش را از همين رفتار توده اى كسب مى كنند، نشانه بارز بى خردى و بى بالغى در پيشبرد امر سياست است كه شرط بلاغت سياست ابتكار عمل مستقلانه و توليد ارزش سياسى به تناسب معيار عقل است و نه صرف موقعيت نيروهاى سياسى و عملكرد هاى متعارف آنها در چرخه اى از تكرار ارزشهايى كه اصالتش سد عمده ايست در راه خلاقيت و ابتكار عمل، ترقى و پيشرفت. ديگر از اين روشنتر و با صراحتر مى توان از زبان رهبر اصلاحات شنيد كه گفت "سياست بايد در خدمت اخلاق و دين باشد"؟ اين سخن، تداوم ممانعت در توليد انديشه سياسى و انسداد سياسى است زيرا سياست در خدمت اخلاق و دين، از آنجائيكه شرع دين با عرف سازگارى ندارد، در نتيجه سياست كه مى بايست هر دم بر اثر تحولات و دگرگونى ها، متناسب با آنها تحول يابد، در ارزشهاى جاودانه دين تباه مى شود.

با چنين كردار دغلكارانه و شعبده بازى آخوندى است كه برخى ديگر براى خلاصى از اين وضعيت نكبت بار به دنبال راه چاره، راهىِ كشف "مدارا" از فرهنگ به احتضار درآمده ايرانى شده و به تازگى هم از عنصر عرفانش كشف "مدارا" كرده تا از اين طريق زمينه را براى كوبيدن ميخ "روش مدارا"ى خويش، فرهنگ ايرانى را بدان، "مدارا" عطا بخشند تا بدينوسيله جامعه ايرانى را بالحاظ نگرش به سطح جوامع هند و افريقاى جنوبى ارتقاء داده و نيز چنين امرى(مدارا) را هم از زاويه نگرش و موفقيت گاندى و نلسون ماندلا و ....... براى كشورشان ديده تا در اين فضاى بى قحط الرجاء يى، شخصيت هايى همچون آنها در آشفته بازارى كه جموشى آخوند تُركتازى مى كند، شخصيتى براى نجات اما اينبار به ظن خويش شخصيت "مدارا" جو به منُصحه ظهور برسانند، بدون توجه به موقيعت كشور آنها در خصوص مناسبات مردم و نقش دين در اين نوع مناسبات، و نقش دين در زندگى و رفتار روزمره ايرانيان و نيز تمايزگذارى آنها. و با تلاش براى تزريق "مدارا" به عرفان ايرانيان به خيال خويش زمينه را براى خارج شدن از اين وضعيت زندگى تاريخاً يكنواخت و كرخت ايرانيان، آماده كنند. يكبار هم گفته اند كه اكثر مردم ايران دينى نيستند مگر رأى گيرى شد تا مشخص شود چند درصد مردم دينى اند؛ كسى كه كشف اسرار "مدارا" از عرفان ايرانى كرده بديهى ست كه چنين سخن بگويد و دينى بودن را نه در رفتار و مناسبات خُرد و كلان مردمان بلكه باور و مقيد به دين رسمى بودن و يا نبودن، را ملاك ارزيابى قرار دهد تا از اين طريق با جفت و جور كردن "مدارا"ى عرفان ايرانى و سكولاريسم، از نعمات آنها راهى براى كشف و حضور شخصيت گاندى و نلسون ماندلا ايرانى پيدا كند.

آنهايى كه مى گويند مردم ايران "سر بزنگاها" و "دقيقه نود" همه را غافلگير مى كنند از يك بابت درست مى گويند و آن اينكه مردمانِ سرخورده بر بستر نظامات استبدادى و استبداد دينى كه سرخورده گى شان از بى حضورى مشاركت شان بر سرنوشت خويش است در شكل توده بى نظم مانده، در زمانى خاص كه احساس كند مى تواند فقط دمى خوش بياسايد و اميدى كه هر چند كاذب است، بيابد، به شكل توده وار كيسه گدايى را بر قاموس ارباب، همانى كه بر گرده اش سوار است بر دوش مى گيرد، به خيال اينكه از اين نمد كلاهى براى خويش دست و پا كند منظورم از كيسه گدايى به دوش گرفتن، همان طلب آزادى از حكومت است، تنها مردمى مى توانند طلب آزادى از كسى و يا حكومتى كنند كه حس آزادى در آنها برانگيخته نباشد و اين آش ٣٥ ساله كه دست پخت خودِ ماست و كاسه بدست بدورش مى چرخيم، به همين برنيانگيختگى حس آزادى ما گواه مى دهد. لحظه تصميم گيرى در دقيقه نودِ توده بى نظم مانده اميد كاذبيست كه راه ديگرى براى به درآمدن از ناكامى ها و نانظمى ها برايش ميسر نيست، اينست كه دم غنيمت مى شود. من اين وضعيت دم غنيمت شمردن توده وارى را "دمخوشى" كه از "دممزاجى" مشتمل مى شود، مى نامم١، در حاليكه خوش ساييدن دائمى و پايدار برآمده از يك فرهنگ رفتارى مسلط بر واقعيت خويش است ما كه در سير زمان تهى(بى مفهومى زمان) مان نظم نيافته بوديم و هستيم جز همين هستى بودن مان مگر آفريننده واقعيت ديگرى بوديم و يا هستيم كه بتواند شاهدى باشد بر ابتكار عمل مان در چيره شدن به واقعيت. چيره شدن به واقعيت معنايش اينست كه توانمندى نفى واقعيت براى خلق واقعيت ديگر را داشتن و يا آن واقعيت را در معناى ديگرى بدان فرم بخشيدن.

مى گويند چون اپوزيسيون نيرومند و پُرمايه نداريم در نتيجه رفتار مردم در گردش به دور روحانيت، امرى بديهى ست اما نفس اين مسئله كه چرا چنين مشخصاتى از اپوزيسيون وجود خارجى ندارد، خود بايد گواهى بر ضعف و بيچاره گى باشد. اپوزيسيون يعنى مخالفت به يك دولت و يا حكومت در بُعد سياسى قضيه اما اگر اپوزيسيون٢به مفهوم آلترناتيو مطرح شود از آنجائيكه آلترناتيو موضوع و معنايى بس فراختر و فراتر از اپوزيسيون سياسى است و مثلاً آلترناتيو فكرى و نظرى بر آن مى گنجد در نتيجه خط فاصل ميان اپوزيسيون و پوزيسيون بهتر تشخيص داده مى شود و تشخيص و تميز دادن اين دو از يكديگر سهل مى گردد. اين را به اين خاطر مى گويم كه اپوزيسيون بدون پشتوانه آلترناتيو فكرى صرفاً در قالب پوزيسيون مطرح مى شود مانند اصلاح طلبان اسلامى موافق و حافظ حكومت اسلامى.

دليلِ ضعف ما در مقابل اصلاحات دينى-اسلامى كه اينچنين اصلاحات در قالب پوزيسيون معنى دارد در اينست كه در تبيين اصلاحات به فراخور سكولاريسم، در ميان مايگى فكرى بسر مى بريم. با اين وصف آلترناتيو نظرى با توجه به ذهن تاريخاً نيانديشنده٣ ما كه در ناتوانى و ضعف ديرپاى خود بسر مى برد قطعاً قدرت تبيين كردن ارزشهاى انتزاعى هم بى مورد خواهد بود و چون آلترناتيو فكرى نيست در نتيجه هر آنچه كه هست مقدور و مقبول واقع مى شود.

نيكروز اولاد اعظمى
__________________________

١"دمخوش" كه صفت است در معناى خوشىِ لحظه اى و بى ثبات و گذرا مى گنجد و "دممزاج" كه موجز شده صفت "دم دمى مزاج" است به معناى طبع موقت كه از آن مى تواند هر صفات ديگرى از جمله "دمخوش" بر فردى در بى معناى زندگى به مفهوم بى معنايى زمان، عارض شود. مفهوم زمان در واقعيت و توانمندى به باز توليد واقعيت، معنا دارد كه با حركت همبودى دارد.

٢در ناخرسندى هايمان نسبت به حكومت ها هرگاه كه خواستيم اپوزيسيون سياسى درست كرديم اما اين اپوزيسيون متناسب بر يك آلترناتيو فكر استوار نبود از اينرو پس از هر سرنگونى، حكومتى با همان مضمون پيشينش برپا شد، يا بهتر است گفته شود برپا كرديم. چه دليلى هست كه نظام سياسى ايران در تمام رويدادهاى فرهنگى ما در بى كفايت و يكنواختى بسر برده است؟

٣ انديشنده صفت است يعنى كسى كه مى انديشد(سوبژكتيويته) و براى پاسخ به موضوعات خويش از اينطريق تدبير مى كند. فرهنگ ايرانيان نيز به دور از چنين صفتى ست چونكه انديشنده منعطف است به معيارهاى عقلى بر امور، در هيچ دوره اى از تحولات فرهنگى ايرانيان، ما با چنين معيارى مواجه نبوديم و نيستيم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد