عصرکارست و
عصر رستاخیز!
ای به جان آمده
زجا بر خیز!
باسلاح یگانگی بر کف!
لشگر مِه بران به سوی هدف !
این جهان کی شود ،جهان دگر؟
تهی ازهر طفیل و سودا گر؟
فقر جانگیر ، فقرِ پیوسته!
غول سرمایه
دستها بسته!
نان همیشه سواره ،
توده ،همه
دوزنان در پی اش، بسان رمه؟
نیش ازافعیان زر خورده؟!
ازسَمِ سودشان بسا مرده ؟!
کی دهی مژده ، داد، برگشته!
بر شگرد زمانه سر گشته
راه رفته کجا ؟ نرفته کجا؟
نا شده حل بسی معماها !
نبوَد گر غم دگر خواهی ؟
نبوَد پرتو خود آگاهی؟
وعده ی داد، کی توانی داد؟
نو ز کهنه چسان توانی زاد؟
چالشی گر نه و تلاشی چند!
ریشه شر کجا توانی کند؟
تا سپیده، ره، ار چه دشوارست
هر گره را گره گشا کار ست!
جعفرمرزوقی (برزین آذرمهر)
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد