کهکشان ها
سر پناه منند
و من ,هر شب
مسافر کوچک سیاره ها می شوم
دست در دست ونوس
و روی حلقه ی زُحل می چرخم
و حواسم را پرت می کنم
تا ماه
ستاره ها ,شکوفه می شوند
و آسمان
بهار
و ناگهان ابر مخملین
نرم نرمک
گلی از سیاره ی سرخ می چیند
و به سینه ام سنجاق می کند
من
به وسعت بهار می خندم
و باد
دستهایش را در موهایم تکان می دهد
و من
آرام آرام
در خنکای صبح
با باران به زمین می آیم
هر روز صبح
باغچه ها پر از عطر گل سرخند
سوم فروردین 1393
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد