logo





فرهنگِ زمانتهى* ما
دلبستگى وافر و مسحور به دو رويداد فرهنگى

دوشنبه ۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۲۴ مارس ۲۰۱۴

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
فرهنگِ زمانتهى* ما
دلبستگى وافر و مسحور به دو رويداد فرهنگى
ا- رويداد عظمت شاهنشاهى هخامنشيان
٢- ماندگارى و حفظ زبان ايرانى از دستبرد عرب

ما ايرانيان همواره دوست داشتم و داريم كه بيگانهء غير ايرانى از رويداد فرهنگى ما تعريف و تمجيد بعمل آورد يا بدان روى خوش نشان دهد خصوصاً راجع به دو رويداد فوق الذكر تا هوش از سر ما بپرد و مسحور و محصور شده بدان دو رويداد، در اغفال مانده گى خويش به بى نيازى دشوارى انديشيدن، دمى بياساييم.

به همراه آن دو رويداد در اولى روش "مدارا"ى ايرانى مى جوييم كه گويا دولت دينى ساسانى منتج از آن عظمت نبوده و از بستر ديگر و فرهنگى ديگر جانمايه و قامت گرفت و در دومى حقير كردن عرب را اما غافل از اينكه ادغام دين و دولت هنر فرهنگى ايرانيان بوده است و نه عرب چونكه عرب دولت منسجمى نداشت گرچه پس از فتح ايران اين هنر را به سامان سياسى خويش بركشيدند و در سياست بكار بردند. بارى، در عظمت شاهنشاهى هخامنشيان به دولت دينى ساسانى رسيديم و در عرب ستيزى به اسلام و نهايتاً دولت اسلامى كنونى. نشان خواهم داد كه عرب ستيزى ما ايرانيان به چه منظورى بوده است.

"عظمت شاهنشاهى هخامنشيان" و "خردمندى كوروش" همانيست كه در خود در نهايت دولت دينى ساسانى را پديد آورد بدينصورت: "خردمندى كوروش" يعنى توانايى كوروش بر استوار ساختن تكثر دينى جامعه كهن بر دستگاه نظام سياسى؛ اما، در تكثر دينى جامعه كهن كه هر قومى به دين خويش بود، نقش فرد در آن قوم معطوفِ جاذبيت قوم بوده و فرد مجذوب با بى حقوقى فردى اش در آن جاذبه پيكرى. در چنين جهانبينىِ بستهِ قومى و فارغ از ارزشهاى حقوق فردى اى بوده است كه امكان پيدايش دولت دينى ساسانيان فراهم شد بنابراين دولت دينى ساسانى از اصالت جهانبينى ايرانيان منشأ گرفت اصالتى كه به مداراى دينى در تخالف و تخاصم ارزشها و حقوق فردى استوار بوده است.

ماندگارى و حفظ زبان ايرانى از دستبرد عرب، چه پيامد و دستاورد مهمى در رويداد فرهنگى ما داشته كه عرب را حقيرتر از آن مى بينيم كه توانسته باشد ما را از آن دستاورد مهم محروم سازد؟

زبان ايرانى چه پيش از حمله عرب به ايران و چه پس از آن، زبان انديشيدن و فلسفه نبود و نيست و به اين دليل در دفاع از آن در مقابل دستبرد عرب سخن مى گوييم و آن را عمده مى كنيم تا سرپوشى باشد بر بى رمقى آن به موجب بى فلسفى انديشيدن ما و بى مقداريش در معيارهاى عقلى بر شئون زندگى.

كارشناس در امور زبانشناسى نمى خواهد تا اثبات كند زبان ايرانى، زبان فلسفه و معيار عقل هست يا خير، همينكه در رويدادهاى امروز ايران، توانايى براى مفهوم درست كردن ارزشهايمان وجود ندارد خود گواهى بر مدعاى ماست، ريشه اين ناتوانى را مى توان در محافظه كارى ايرانيان نيز جستجو كرد و بعنوان مثال ارزش اصلاحات دينى و نه اصلاحات عرفى برايمان سهل تر از آنست تا بخواهيم ارزشهاى عرفى اصلاحات را در يك كليت مفهومى تبيين نماييم. آنقدر خودمان را سفت و محكم به اصلاح طلبان خواهان تداوم جمهورى اسلامى و كسانى كه سياست را به خدمت دين مى خواهند بسته ايم كه به جز تبادل خبر و نقش خبررسان از كمترين تحرك ذهن برخوردار نمى شويم و چون از تحرك و فعاليت ذهن خلاصيم زبان ما هم در تداومش در ميانه بقاياى ارزشهاى "فلسفه اسلامى" يعنى همين ارزشهاى اصلاح طلبى دينى موجود باقى مى ماند و براى رد كم كردن از چنين ضعف آشكار زبانى، برخى تحصيل كرده هاى خارج از كشورى ما به همراه تحصيل كرده هاى هوادار اصلاح طلبان حكومتى مشغول تزريق و پمپپاژ كردن برخى واژه هاى غربى نظير "كاركرد" و يا "گفتمان" به فرهنگ و فرهنگ زبانى ما هستند در حاليكه اين واژه ها بر بستر فرهنگ ديگرى يعنى فرهنگ عقل گرا و نيروى انديشيدن تبلور يافتند. مگر مى شود در يك فرهنگ تماماً مشهود از عنصر"فلسفه اسلامى"، داراى "گفتمان" بود؟ و تازه اينهمه از "گفتمان" مى گوييم، "گفتمان" مسلط ايرانيان در ايران امروز كدام است؟

همانگونه كه متذكر شدم بسترسازى "كاركرد، و "گفتمان" و بسيارى از واژه هاى ديگر غربى رواج يافته در نزد ما محصول تداوم ملكه عقل بر تمام شئون زندگى غرب است، ايرانيان تا هنگامى در حد تبادل اخبار به يكديگر باقى بمانند و از فعاليت ذهن مبرا باشند و نتوانند به راه دشوار مفهوم ساختن ارزشها آموخته شوند، هرگز نمى توانند كمترين تأثير را در ارتقاء زبان و مفهومى كردن آن داشته باشند.

در دنباله بحث عرب ستيزى ما ايرانيان، در رويداد جنبش سياه جامگان و ابومسلم خراسانى ما ايرانيان كاسه داغ تر از آش اسلام خواهى بوده ايم، به همين خاطر به جاى اسلام، عرب ستيز شديم و اسلام را بگونه اى در تحول و رويداد فرهنگى مان جاسازى كرديم كه اين امر نمى توانست فارغ از فرهنگ و جهانبينى مشهود از ادغام دين و دولت كه پيش از اسلام لباس نظام سياسى ايران بدان ملبس بود، باشد. پس از هزار و چهار سد سال چنين جهانبينى اى اينبار در شكل حكومت اسلامى سرشكن و برازنده ما شد و در تداوم نظام بى كفايت سياسى، بدان فضا و جانى ديگر بخشيد.

نيكروز اولاد اعظمى

*زمانتهى، يعنى يكنواختى و بيهودگى زمان، زمان كه تهى از رويدادهاى مهم فرهنگى و بر اين منوال بى مفهوم باشد. در فرهنگ ما زمان در گذر خويش بى تحول طى مى شود در اين رابطه مى توان نظام سياسى ايران را مثال آورد: نظام سياسى ايران در دو رويداد فرهنگى ما يعنى زردتشتى و اسلامى در بى كفايتى خود باقى مى ماند بدين معنى كه به حد رعايت ارزشهاى حقوق فرديت متمايل و متواضع نمى شود و در زايش و بالندگى سترون است بعبارت ديگر زمان به لحاظ روال نظام سياسى در فرهنگ زردتشتى ما همانيست كه در فرهنگ اسلامى، و همانگى اين نوع نظام سياسى بين دو رويداد فرهنگى افشاگر بى زايشى و نابالندگى است يعنى زمانِ رويدادِ فرهنگىِ زردتشت بر ما همانى بوده است(نظام بى كفايت سياسى و ادغام دين و دولت) كه در زمان اسلامى(باز هم ادغام دين و دولت). و چون اين دو دوره زمانى، حداقل از نظر نوع نظام سياسى باهم يگانه و همانه اند و نيز بى تحول، در نتيجه زمان بالحاظ مفهومى در خويش و در فرهنگ ما تهى از مفهوم است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد